گنجور

بخش ۲۶ - رفتن خادمه از بر عاشق نزدیک معشوق

خادمه باز این سخن جان گداز
کرد روان عرضه به آن دلنواز
باز بیان کرد که او در غم است
روز و شبان با غم تو همدم است
جز غم تو هیچ ندارد به دل
مانده ز باران مزه پا به گل
ولوله در جان و دو چشم پر آب
هست درین کوی تو در اضطراب
گر بکنی رحم، بود جای آن
پیر شد امروز درین غم جوان
باز بخندید چو شهد و شکر
گفت مرا می دهد این دردسر
می نتواند که ز من بگذرد
قوت آن نی که به من بنگرد
من به میان همه دشمنان
چون کنم امروز دوایی چو آن

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خادمه باز این سخن جان گداز
کرد روان عرضه به آن دلنواز
هوش مصنوعی: زن خدمتکار دوباره این کلام دل‌خراش را بیان کرد و جانش را به آن دل‌نواز تقدیم کرد.
باز بیان کرد که او در غم است
روز و شبان با غم تو همدم است
هوش مصنوعی: او دوباره گفت که همیشه در غم است و روز و شب در اندوه تو شریک است.
جز غم تو هیچ ندارد به دل
مانده ز باران مزه پا به گل
هوش مصنوعی: به جز غم تو، هیچ چیز دیگری در دل من نمانده و تنها حس شیرین باران بر روی گل‌هاست که باقی مانده است.
ولوله در جان و دو چشم پر آب
هست درین کوی تو در اضطراب
هوش مصنوعی: در این مکان، شور و هیجان در وجود من حس می‌شود و چشمانم پر از اشک است. در این حال، من به شدت در حال نگرانی و دلشوره هستم.
گر بکنی رحم، بود جای آن
پیر شد امروز درین غم جوان
هوش مصنوعی: اگر بر کسی رحم کنی، این گرامی‌داشت، باعث می‌شود که حتی افراد پیر هم در این غم و اندوه، احساس جوانی و نشاط کنند.
باز بخندید چو شهد و شکر
گفت مرا می دهد این دردسر
هوش مصنوعی: دوباره خندید و گفت که مثل عسل و شکر است، اما این دردسر را به من می‌دهد.
می نتواند که ز من بگذرد
قوت آن نی که به من بنگرد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هیچ چیز نمی‌تواند از من جدا شود و قدرتی که به من نگاه می‌کند، نمی‌تواند از من دور شود. به عبارت دیگر، ارتباط و تأثیر من بر دیگران به قدری قوی است که نمی‌توانند از آن غافل شوند.
من به میان همه دشمنان
چون کنم امروز دوایی چو آن
هوش مصنوعی: امروز چگونه می‌توانم در میان همه دشمنان، راهی برای درمان دردهایم پیدا کنم؟