گنجور

بخش ۲۳ - رفتن خادمه از بر عاشق

خادمه بگشاد زبان پیش یار
کرد عیان قصه آن دلفگار
زاری او را به مناجات گفت
آنچه طلب کرد به حاجات گفت
سوخت دلم گفت ز درد دلش
قصه پیش آمده بس مشکلش
سر مکش از بهر خدا زان فقیر
این سخن از خادم خود در پذیر
گفت ایا خادمه مهربان
راست بگو من چه کنم این زمان
گرچه برو زار بباید گریست
از من ایا خادمه تقصیر چیست
از تو شنودم بنمودی جمال
نیست ورا ذره تاب وصال
من چه کنم خادمه، دیگر خموش
هر چه شنودی و بدیدی بپوش
هست مرا ترس رقیب این زمان
گر بمرد گو بمر آن نوجوان

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خادمه بگشاد زبان پیش یار
کرد عیان قصه آن دلفگار
هوش مصنوعی: خدمه زبانش را در برابر دوست باز کرد و داستان آن معشوق زیبا را به وضوح بیان کرد.
زاری او را به مناجات گفت
آنچه طلب کرد به حاجات گفت
هوش مصنوعی: او در نیایش خود زاری کرد و آنچه را که می‌خواست، بیان کرد.
سوخت دلم گفت ز درد دلش
قصه پیش آمده بس مشکلش
هوش مصنوعی: دل من به شدت ناراحت است و او داستانی را از درد خود تعریف می‌کند که بسیار دشوار و پیچیده است.
سر مکش از بهر خدا زان فقیر
این سخن از خادم خود در پذیر
هوش مصنوعی: برای خاطر خدا، سر خود را بر نداشته و از این فقیر دوری نکن. این سخن را از خدمتگزار خود قبول کن.
گفت ایا خادمه مهربان
راست بگو من چه کنم این زمان
هوش مصنوعی: گفت: ای خدمتکار مهربان، راست بگو در این لحظه چه کاری باید انجام دهم؟
گرچه برو زار بباید گریست
از من ایا خادمه تقصیر چیست
هوش مصنوعی: هرچند باید از شدت ناراحتی گریه کرد، اما ای خادمه، تقصیر از من چیست؟
از تو شنودم بنمودی جمال
نیست ورا ذره تاب وصال
هوش مصنوعی: از تو شنیدم که زیبایی ندارد و در برابرش ذره‌ای از نور ملاقات نمی‌درخشد.
من چه کنم خادمه، دیگر خموش
هر چه شنودی و بدیدی بپوش
هوش مصنوعی: من چه کار کنم ای خدمتگزار؟ دیگر سکوت کن و هر چیزی که شنیدی و دیدی را پنهان نگه‌دار.
هست مرا ترس رقیب این زمان
گر بمرد گو بمر آن نوجوان
هوش مصنوعی: من از رقیب این زمان ترس دارم؛ اگر او بمیرد، جوانی دیگر وجود دارد که به جای او خواهد آمد.