گنجور

بخش ۲۰ - آمدن خادمه از پیش معشوق

خادمه آمد چو گل نوبهار
روی شکفته ز سخنهای یار
گفت جوانا غم دل شد تمام
زآن بت عیار، تو بر خوان سلام
وعده دیدار ازو یافتم
دولت هموار ازو یافتم
کار تو از دوست نظامی گرفت
رو مژه را ساز تو از گریه هفت
صوفی بیچاره برو شاد باش
از غم هجران دگر آزاد باش

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خادمه آمد چو گل نوبهار
روی شکفته ز سخنهای یار
هوش مصنوعی: خدمتکار مانند گلی تازه و شکفته در بهار وارد شد و روی او به‌خاطر صحبت‌های محبوبش به زیبایی درخشید.
گفت جوانا غم دل شد تمام
زآن بت عیار، تو بر خوان سلام
هوش مصنوعی: جوانی گفت که غم و اندوه دل به طور کامل از بین رفته است، به خاطر آن زن زیبا و فریبنده. تو بر سر سفرهٔ سلام و خوش آمدی.
وعده دیدار ازو یافتم
دولت هموار ازو یافتم
هوش مصنوعی: من به ملاقات او امیدوار شدم و از او خوشبختی و راحتی را به دست آوردم.
کار تو از دوست نظامی گرفت
رو مژه را ساز تو از گریه هفت
هوش مصنوعی: کار تو از دوست ظاهری به نظامی نیاز دارد، اما واقعیت این است که مژگان تو همچون ساز موزون، از اندوه و اشک演奏 می‌کند.
صوفی بیچاره برو شاد باش
از غم هجران دگر آزاد باش
هوش مصنوعی: ای صوفی بیچاره، برو و شاد باش. دیگر از غم جدایی رنج نبر و آزاد باش.