گنجور

بخش ۱۷ - آمدن خادمه از بر معشوق

خادمه از خدمت آن دلنواز
گشت سوی عاشق بیچاره باز
خنده زنان با دل بس شادمان
آمد و بنشست به پیش جوان
گفت بیا غم مخور ای مستمند
مرغ دلت یافت گشادی ز بند
من بکنم فکر تو، فرمود یار
صبر کن و ناله مکن زینهار
هست مرا ترس زبان رقیب
ورنه ز من یافته بودی نصیب
صوفی ازین صبر برآید مراد
کس چو تو بی صبر به عالم مباد

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خادمه از خدمت آن دلنواز
گشت سوی عاشق بیچاره باز
هوش مصنوعی: خدمتکار از خدمت به آن شخص دلنشین خوشحال شد و دوباره به سوی عاشق بیچاره برگشت.
خنده زنان با دل بس شادمان
آمد و بنشست به پیش جوان
هوش مصنوعی: با دل شاد و خنده بر لب، به پیش جوانی آمد و نشست.
گفت بیا غم مخور ای مستمند
مرغ دلت یافت گشادی ز بند
هوش مصنوعی: بیا و نگران نباش، ای کسی که در تنگنا هستی؛ مرغ دل تو آزادی را از اسارت پیدا کرد.
من بکنم فکر تو، فرمود یار
صبر کن و ناله مکن زینهار
هوش مصنوعی: دوست من به من گفت که صبور باش و از ناله کردن خودداری کن، حتی اگر من به تو فکر می‌کنم.
هست مرا ترس زبان رقیب
ورنه ز من یافته بودی نصیب
هوش مصنوعی: من از زبان رقیب می‌ترسم، وگرنه تو به زودی بهره‌ای از من می‌بردی.
صوفی ازین صبر برآید مراد
کس چو تو بی صبر به عالم مباد
هوش مصنوعی: اگر صوفی از صبر بیرون بیاید، هیچ کسی به آرزوی خود نخواهد رسید. پس، ای کسی که بی‌صبر هستی، در این دنیا کسی مانند تو وجود نداشته باشد.