بخش ۱۷ - آمدن خادمه از بر معشوق
خادمه از خدمت آن دلنواز
گشت سوی عاشق بیچاره باز
خنده زنان با دل بس شادمان
آمد و بنشست به پیش جوان
گفت بیا غم مخور ای مستمند
مرغ دلت یافت گشادی ز بند
من بکنم فکر تو، فرمود یار
صبر کن و ناله مکن زینهار
هست مرا ترس زبان رقیب
ورنه ز من یافته بودی نصیب
صوفی ازین صبر برآید مراد
کس چو تو بی صبر به عالم مباد
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خادمه از خدمت آن دلنواز
گشت سوی عاشق بیچاره باز
هوش مصنوعی: خدمتکار از خدمت به آن شخص دلنشین خوشحال شد و دوباره به سوی عاشق بیچاره برگشت.
خنده زنان با دل بس شادمان
آمد و بنشست به پیش جوان
هوش مصنوعی: با دل شاد و خنده بر لب، به پیش جوانی آمد و نشست.
گفت بیا غم مخور ای مستمند
مرغ دلت یافت گشادی ز بند
هوش مصنوعی: بیا و نگران نباش، ای کسی که در تنگنا هستی؛ مرغ دل تو آزادی را از اسارت پیدا کرد.
من بکنم فکر تو، فرمود یار
صبر کن و ناله مکن زینهار
هوش مصنوعی: دوست من به من گفت که صبور باش و از ناله کردن خودداری کن، حتی اگر من به تو فکر میکنم.
هست مرا ترس زبان رقیب
ورنه ز من یافته بودی نصیب
هوش مصنوعی: من از زبان رقیب میترسم، وگرنه تو به زودی بهرهای از من میبردی.
صوفی ازین صبر برآید مراد
کس چو تو بی صبر به عالم مباد
هوش مصنوعی: اگر صوفی از صبر بیرون بیاید، هیچ کسی به آرزوی خود نخواهد رسید. پس، ای کسی که بیصبر هستی، در این دنیا کسی مانند تو وجود نداشته باشد.

صوفی محمد هروی