گنجور

بخش ۱۶ - خبر بردن خادمه

این سخنان را چو بدین سان شنید
خادمه انگشت به دندان گزید
قصد حریم حرمش کرد باز
خادمه آن لحظه به عمر دراز
پیش رخ سرو سمن بر نشست
گفت چو آن رفت به کلی ز دست
چاره کن که گرفتار تست
واله آن نرگس بیمار تست
گر برسی تیز به فریاد او
شاد شود این دل ناشاد او
او به مرادی رسد و این زمان
هیچ شما را نبود، این زیان
چون بشنید این سخن دلپذیر
گفت بگو صبر کند آن فقیر
زان که مرا هست بسی دشمنان
تا نبرد خلق به من این گمان

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این سخنان را چو بدین سان شنید
خادمه انگشت به دندان گزید
هوش مصنوعی: این گفتار را وقتی خانم شنید، انگشتش را به دندان گرفت و تعجب کرد.
قصد حریم حرمش کرد باز
خادمه آن لحظه به عمر دراز
هوش مصنوعی: خادمی که دوباره به فکر ورود به حریم معشوق افتاده بود، در آن لحظه به یاد عمر طولانی‌اش افتاد.
پیش رخ سرو سمن بر نشست
گفت چو آن رفت به کلی ز دست
هوش مصنوعی: در برابر زیبایی و قدبلندی سرو و سمن نشستم و گفتم وقتی که آن عزیز (محبوب) رفت، همه چیز از دست رفت.
چاره کن که گرفتار تست
واله آن نرگس بیمار تست
هوش مصنوعی: کمک کن که من در دام عشق تو افتاده‌ام. ای نرگس زیبای بیمار، فقط تو به فکر من هستی.
گر برسی تیز به فریاد او
شاد شود این دل ناشاد او
هوش مصنوعی: اگر به سرعت به فریاد او برسی، دل غمگین او شاد خواهد شد.
او به مرادی رسد و این زمان
هیچ شما را نبود، این زیان
هوش مصنوعی: او به هدفی می‌رسد و در این زمان شما هیچ چیزی ندارید، این یک ضرر است.
چون بشنید این سخن دلپذیر
گفت بگو صبر کند آن فقیر
هوش مصنوعی: زمانی که آن فرد این صحبت زیبا را شنید، به او گفت که صبر کند و آن فقیر هم قبول کرد.
زان که مرا هست بسی دشمنان
تا نبرد خلق به من این گمان
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه دشمنان زیادی دارم، نباید مردم نسبت به من چنین فکری کنند که من می‌توانم با آن‌ها درگیر شوم.