گنجور

بخش ۱۵ - نامه پنجم

باز چو مسکین بشنید این سخن
نال برآورد تو عیبش مکن
هر که گرفتار غم یار شد
ناله او روز و شبان زار شد
دیده پر از آب و دلی پر زنار
گر بکشد آه، تو معذور دار
آه ز عشق تو چها می کشم
روز و شبان درد و بلا می کشم
دل که ز عشق تو پر از آتش است
بر من بیچاره به غایت خوش است
درد تو بهتر ز دوای دگر
نیست مرا جز تو هوای دگر
ماهرخا تا به تنم جان بود
درد توام مایه درمان بود
نام تو اوراد زبان من است
درد تو هم صحبت جان من است
من به فراق تو گرفتم قرار
دیده نهادم به ره انتظار
شاد رقیب و من مسکین به غم
آتش دل می زند اکنون علم
هر چه کنی من بکشم ای حبیب
از تو درین درد و بلا با نصیب
لیک ترا نیک نیاید، مکن
از من دلسوخته بشنو سخن
آرزوی روی تو دارم همین
ماهرخا در همه روی زمین
عاشقم و بی کس و بی اعتبار
سینه فرسوده پر از درد یار
رحم نیاید صنما بر منت
روز جزا دست من و دامنت
دل ز من خسته ربودی نهان
آه چه سازم، چه کنم این زمان
گر ز فراق تو بر آرم نفیر
بر من مسکین پریشان مگیر
صوفی اگر ناله کند همچو نی
ای بت عیار مکن عیب وی
خسته ز در دست که نالد بسی
تا نکشد، نیز چه داند کسی

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز چو مسکین بشنید این سخن
نال برآورد تو عیبش مکن
هوش مصنوعی: وقتی که این انسان بیچاره سخن را شنید، با ناله‌ای به اعتراض برخاست. تو نباید او را سرزنش کنی.
هر که گرفتار غم یار شد
ناله او روز و شبان زار شد
هوش مصنوعی: هر کسی که به غم عشق معشوق دچار شد، شب و روز به شدت غمگین و نالان می‌شود.
دیده پر از آب و دلی پر زنار
گر بکشد آه، تو معذور دار
هوش مصنوعی: چشم‌ها پر از اشک و دل پر از غم است؛ اگر کسی از دلش آهی بکشد، تو او را ببخش.
آه ز عشق تو چها می کشم
روز و شبان درد و بلا می کشم
هوش مصنوعی: من از عشق تو در روز و شب به شدت رنج می‌برم و تحمل درد و مصیبت می‌کنم.
دل که ز عشق تو پر از آتش است
بر من بیچاره به غایت خوش است
هوش مصنوعی: دل من که از عشق تو پر از شعله‌های عشق و احساس است، برای من که بیچاره‌ام، خیلی خوشحال‌کننده است.
درد تو بهتر ز دوای دگر
نیست مرا جز تو هوای دگر
هوش مصنوعی: دردی که از تو دارم، برایم بهتر از هر درمان دیگری است و هیچ آرزویی جز تو برایم باقی نمانده است.
ماهرخا تا به تنم جان بود
درد توام مایه درمان بود
هوش مصنوعی: ای ماه زیبا، تا وقتی که جانم در بدنم است، درد تو برای من به مانند درمانی است.
نام تو اوراد زبان من است
درد تو هم صحبت جان من است
هوش مصنوعی: نام تو ذکری است که همیشه بر زبانم جاری است و درد تو همواره همدم روح و جان من است.
من به فراق تو گرفتم قرار
دیده نهادم به ره انتظار
هوش مصنوعی: من به جدایی تو آرامش ندارم و امیدوارم که روزی تو را ملاقات کنم.
شاد رقیب و من مسکین به غم
آتش دل می زند اکنون علم
هوش مصنوعی: رقیب خوشحال است و من بیچاره در آتش غم دل می‌سوزم و این حال را برای دیگران نشان می‌دهم.
هر چه کنی من بکشم ای حبیب
از تو درین درد و بلا با نصیب
هوش مصنوعی: هر کاری که کنی، من اینجا به خاطر تو درگیر سختی‌ها و مشکلات هستم و قسمت من همین است.
لیک ترا نیک نیاید، مکن
از من دلسوخته بشنو سخن
هوش مصنوعی: اما تو بهتر است که از من، که دلم شکستگی‌های زیاد دارد، سخن نشنوی.
آرزوی روی تو دارم همین
ماهرخا در همه روی زمین
هوش مصنوعی: در دل آرزوی دیدن چهره تو را دارم، ای ماهرخ، در تمام زمین.
عاشقم و بی کس و بی اعتبار
سینه فرسوده پر از درد یار
هوش مصنوعی: من عاشق هستم و تنها و بی‌اعتبار، صدای قلبم پر از درد و غم یار است.
رحم نیاید صنما بر منت
روز جزا دست من و دامنت
هوش مصنوعی: ای محبوب، در روز قیامت بر حال من رحم نخواهی کرد و دست من و دامن تو به هم پیوسته است.
دل ز من خسته ربودی نهان
آه چه سازم، چه کنم این زمان
هوش مصنوعی: دل من از دوری تو خسته و آزرده شده است، در این لحظه نمی‌دانم چه باید بکنم و چه راهی در پیش بگیرم.
گر ز فراق تو بر آرم نفیر
بر من مسکین پریشان مگیر
هوش مصنوعی: اگر از دوری تو، ناله‌ای سر دهم، ای مسکین پریشان، از من مگیر.
صوفی اگر ناله کند همچو نی
ای بت عیار مکن عیب وی
هوش مصنوعی: اگر صوفی همچون نی ناله کند، ای معشوق زیبا، عیب او را نگیریم.
خسته ز در دست که نالد بسی
تا نکشد، نیز چه داند کسی
هوش مصنوعی: خسته شدن از دست کسی که بارها نالیده است، تا زمانی که او نتواند بیشتر از این تحمل کند، هیچ‌کس واقعاً نمی‌داند چه بر او می‌گذرد.