گنجور

بخش ۱۳ - نامه چهارم

کرد جوان صبر و تحمل بسی
هیچ نگفت این سخنان با کسی
صبر بسی کرد و تحمل نمود
پیش کسی زهره گفتن نبود
در دل او غصه و غم شد گره
همچو کمان خم شد، و لاغر چو زه
دور فتاده ز رخ او چو تیر
گشته چو زه در غم او گوشه گیر
و لوله در سینه و لبها خموش
واقف از احوال دلش سینه پوش
از همه خویشان شده بیگانه او
باغم آن مه شده همخانه او
درد صبوری چو برون شد زحد
خادمه اش نیز نکردی مدد
نعره بر آورد که ای گلعذار
چشم به حال من بیچاره دار
طاقت من گشت ز هجر تو طاق
نیست مرا طاقت درد فراق
چند کشم بار جدایی به دوش
سینه جوشان و لبان خموش
بی تو مرا مرگ به است از حیات
زندگی بی تو بود چون ممات
آه چه سازم که دلم گشت خون
درد دل من شده از حد برون
ای بت عیار کجا جویمت
درد دل خویش که را گویمت
سر به من خسته نیاری فرود
سوختم از آتش هجران چو عود
یک نفس از خنده تو خاموش کن
در دل شب گریه من گوش کن
صوفی بیچاره گرفتار تست
بنده صفت بر سر بازار تست

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کرد جوان صبر و تحمل بسی
هیچ نگفت این سخنان با کسی
هوش مصنوعی: جوان با صبر و شکیبایی زیادی برخورد کرد و هیچ‌یک از این افکار و سخنان را با کسی در میان نگذاشت.
صبر بسی کرد و تحمل نمود
پیش کسی زهره گفتن نبود
هوش مصنوعی: او مدت زیادی صبر کرد و در برابر کسی تحمل زیادی نشان داد؛ اما به اندازه‌ای نبود که بتواند سخن دلش را بگوید.
در دل او غصه و غم شد گره
همچو کمان خم شد، و لاغر چو زه
هوش مصنوعی: در دل او دلی پر از غم و اندوه شده است، به طوری که مانند یک کمان تاب خورده و لاغر مثل زه نیز شده است.
دور فتاده ز رخ او چو تیر
گشته چو زه در غم او گوشه گیر
هوش مصنوعی: از چهره او دور شده‌ام و مانند تیر که از کمان رها می‌شود، در غم او به گوشه‌ای نشسته‌ام.
و لوله در سینه و لبها خموش
واقف از احوال دلش سینه پوش
هوش مصنوعی: این بیت به وضعیت شخصی اشاره دارد که در سینه‌اش احساسات و رازهایی پنهان دارد، اما لب‌هایش سکوت کرده و به کسی از حال دلش چیزی نمی‌گوید. این فرد با اینکه در درونش معانی عمیق و پیچیده‌ای وجود دارد، اما نمی‌خواهد یا نمی‌تواند آن‌ها را با دیگران به اشتراک بگذارد.
از همه خویشان شده بیگانه او
باغم آن مه شده همخانه او
هوش مصنوعی: او از تمام خویشانش بیگانه شده و آن مه (عشق یا محبوبش) نیز هم‌نشین او است.
درد صبوری چو برون شد زحد
خادمه اش نیز نکردی مدد
هوش مصنوعی: وقتی که درد صبر دیگر تحملش برای انسان سخت است، حتی یاریگری که همیشه کمک می‌کرد نیز از کمک کردن دست برمی‌دارد.
نعره بر آورد که ای گلعذار
چشم به حال من بیچاره دار
هوش مصنوعی: او با صدای بلند فریاد زد که ای زیبای خوشگل، به حال من مسکین رحم کن.
طاقت من گشت ز هجر تو طاق
نیست مرا طاقت درد فراق
هوش مصنوعی: توانم از دوری تو به سر آمده است؛ دیگر نمی‌توانم با درد جدایی بسازم.
چند کشم بار جدایی به دوش
سینه جوشان و لبان خموش
هوش مصنوعی: من چندین بار بار جدایی را بر دوش می‌کشم، در حالی که سینه‌ام پر از احساسات در حال جوشش است و لب‌هایم بی‌صدا مانده‌اند.
بی تو مرا مرگ به است از حیات
زندگی بی تو بود چون ممات
هوش مصنوعی: بدون تو، زندگی بهتر از مرگ نیست؛ زیرا زندگی بدون تو مانند مردن است.
آه چه سازم که دلم گشت خون
درد دل من شده از حد برون
هوش مصنوعی: ای وای، چه کنم که دل من پر از درد شده و این درد دیگر برایم قابل تحمل نیست.
ای بت عیار کجا جویمت
درد دل خویش که را گویمت
هوش مصنوعی: ای زیباروی ماهر، کجا می‌توانم تو را پیدا کنم تا درد دل خود را به تو بگویم و با که از غصه‌هایم سخن بگویم؟
سر به من خسته نیاری فرود
سوختم از آتش هجران چو عود
هوش مصنوعی: به من خسته سر نزن که مرا در آتش دوری می‌سوزاند، مانند چوب عودی که در آتش می‌سوزد.
یک نفس از خنده تو خاموش کن
در دل شب گریه من گوش کن
هوش مصنوعی: یک بار خنده‌ات را خاموش کن و در دل شب به شنیدن گریم بپرداز.
صوفی بیچاره گرفتار تست
بنده صفت بر سر بازار تست
هوش مصنوعی: این بیت به وضعیتی اشاره دارد که یک صوفی (عارف) در حالتی از ناچاری و فریب‌خوردگی قرار دارد و به نوعی تحت تاثیر و تسلط دیگری است. او به عنوان بنده‌ای که ویژگی‌های خاصی دارد، در جمعی از مردم یا در یک بازار قرار گرفته و به نظر می‌رسد که در این موقعیت، از طرف دیگران مورد قضاوت و ارزیابی قرار می‌گیرد. در واقع، او در وضعیتی شکننده و vulnerable به سر می‌برد.