شمارهٔ ۴ - اتمام حجّت کردن حضرت سیدالشهدا (ع)
باز دیوانه شدم زنجیر کو
من حسین اللّهی ام تکفیر کو
کیست آن کو، می کند تکفیر من
گو بیا که پاره شد زنجیر من
شاه را، گر من نمی دانم خدا
کافرم گر، دانمش از حق جدا
من حسین را، می پرستم زانکه او
هست اوصافش همه اوصاف هو
جلوه گر شد چون به میدان بلا
شاه دین یعنی شهید کربلا
پرده افکند از رخ خود ذوالجلال
سرّ «وجه الله» عیان کرد از جمال
پرده افکن گشت از رخ پرده دار
شد به میدان سرّ یزدان آشکار
دست حق آمد برون از آستین
جمله دیدند از یسار و از یمین
بانگ برزد، آن شهنشاه عرب
شمه یی برخواند، از اصل و نسب
گفت باب نامی من حیدر است
جدّ پاکم حضرت پیغمبر است
مظهر حقّم من و حق با من است
از وجودم شمع انجم روشن است
سّد لولاک فخر عالمین
گفت حسین از من بود من از حسین
از وجود من جهان موجود شد
نیستی از هستی من بود شد
جمله اشیارا، وجود از من بپاست
زانکه هر چیزی طفیل بود ماست
هر اثر در هرچه هست ای ناکسان
از وجودم شد هویدا و عیان
قوّت بازویتان از من بود
شوکت و نیرویتان از من بود
این همه شمشیر و تیغ و تیر و نی
کز برای قتل من دارید، ای
هرچه گفت آن شاه تأثیری نکرد
حمله کرد و کرد با ایشان نبرد
تاخت مرکب تا به سر حدّ وفا
خویش را، فانی نمود اندر بقا
شاه دین آئینه ی روی خدا
رخ بتابید از جمیع ماسوی
چشم پوشید از تمام ماسوی
روی خود را کرد سوی آشنا
بر زمین از صدر زین شد سرنگون
با تنی صدچاک و غرق بحر خون
آمد الهامش که ای جانان ما
خونبهای تست شاها جان ما
پس بغل واکرد حق او را گرفت
گرچه دارد عقل از این معنی شگفت
آری آری نیست کار عقل این
کار عشق است این و یار نازنین
حاصل مطلب شد او ملحق به یار
یار از کارش بسی کرد افتخار
عاشق و معشوق از هم کامیاب
گشت ظاهر معنی حُسن المأب
گفت با وی ای شهید زار من
خود نمودار از تو شد اسرار من
چونکه فانی گشت او در حُسن یار
از فنای او خدا شد آشکار
گر، نمی شد او فنا در حضرتش
تا ابد ظاهر نبودی حُرمتش
این سخن نبود زمن باشد ز وی
نایی من اوست من هستم چو، نی
لیکن آن چشم حقیقت بین کجاست
تا ببیند آنچه اندر پرده هاست
پرده های عشق تو در تو بود
داند آن کاو محرم آن کو بود
تا «وفایی» محرم آن پرده هاست
پرده ی جانش صفا اندر صفاست
شمارهٔ ۳ - بهاریه و مصیبت حضرت سیدالشهدا (ع): غم امسالم افزونتر ز پار استشمارهٔ ۵ - حکایت: پریشان حال مردی از، زر و مال
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز دیوانه شدم زنجیر کو
من حسین اللّهی ام تکفیر کو
هوش مصنوعی: دوباره دیوانه شدم، زنجیر کجاست؟ من حسیناللهیام، پس چرا کسی مرا نادیده میگیرد؟
کیست آن کو، می کند تکفیر من
گو بیا که پاره شد زنجیر من
هوش مصنوعی: کیست که به من عیب میگیرد و به من تهمت میزند؟ بیایید تا ببینید که موانع و زنجیرهایی که مرا محدود میکرد، پاره شده است.
شاه را، گر من نمی دانم خدا
کافرم گر، دانمش از حق جدا
هوش مصنوعی: اگر من نمیدانم که شاه از کجاست و چه مقام و منزلتی دارد، خدا را میپرستم و اگر بدانم که او از حقیقت و نورانیّت جداست، در آن صورت کافر هستم.
من حسین را، می پرستم زانکه او
هست اوصافش همه اوصاف هو
هوش مصنوعی: من حسین را عبادت میکنم، زیرا همه ویژگیهای او ابعادی از ذات الهی است.
جلوه گر شد چون به میدان بلا
شاه دین یعنی شهید کربلا
هوش مصنوعی: زمانی که شهید کربلا به میدان نبرد قدم گذاشت، شور و شکوه او چنان درخشید که همه ملت ایمان را تحت تأثیر قرار داد.
پرده افکند از رخ خود ذوالجلال
سرّ «وجه الله» عیان کرد از جمال
هوش مصنوعی: پرده را از روی خود کنار زد و زیبایی و جلالش را نشان داد و راز «چهره خدا» را آشکار ساخت.
پرده افکن گشت از رخ پرده دار
شد به میدان سرّ یزدان آشکار
هوش مصنوعی: چشمها به چهرهی معشوق دوخته شده و او به میدان آمده است، رازهای الهی و نهان به وضوح و روشنی نمایان شدهاند.
دست حق آمد برون از آستین
جمله دیدند از یسار و از یمین
هوش مصنوعی: دست خداوند به وضوح نمایان شد و همه از هر سو، چه از چپ و چه از راست، آن را مشاهده کردند.
بانگ برزد، آن شهنشاه عرب
شمه یی برخواند، از اصل و نسب
هوش مصنوعی: صدایی بلند شد، آن پادشاه بزرگ عربی گوشهای از اصل و نسب خود را خواند.
گفت باب نامی من حیدر است
جدّ پاکم حضرت پیغمبر است
هوش مصنوعی: در این بیت، شخص بیان میکند که نام پدرش حیدر است و نسل او به پیامبر خدا میرسد که فردی پاک و بزرگوار است.
مظهر حقّم من و حق با من است
از وجودم شمع انجم روشن است
هوش مصنوعی: من نمایانگر حقیقت هستم و حقیقت همیشه در کنار من است. وجود من مانند شمعی است که ستارهها را روشن میکند.
سّد لولاک فخر عالمین
گفت حسین از من بود من از حسین
هوش مصنوعی: حسین میگوید که من از حسین هستم و حسین از من است، به این معنا که خود را به عظمت و مقام حسین پیوند میزند و فخر میکند به این نسبت. او تأکید دارد که حسین در واقع برتر از همه است و او نیز از این افتخار برخوردار است.
از وجود من جهان موجود شد
نیستی از هستی من بود شد
هوش مصنوعی: از وجود من، جهان به وجود آمده است و نبودن من، نتیجه وجود من است.
جمله اشیارا، وجود از من بپاست
زانکه هر چیزی طفیل بود ماست
هوش مصنوعی: تمام اشیاء و موجودات به وجود من وابستهاند، زیرا هر چیزی از وجود من ناشی میشود و به نوعی زیرمجموعهی آن است.
هر اثر در هرچه هست ای ناکسان
از وجودم شد هویدا و عیان
هوش مصنوعی: هر آنچه در وجودم هست، به وضوح و آشکار در همه چیز نمایان شده است، ای نادانان.
قوّت بازویتان از من بود
شوکت و نیرویتان از من بود
هوش مصنوعی: قدرت و توانایی شما ناشی از حمایت و کمک من بوده است.
این همه شمشیر و تیغ و تیر و نی
کز برای قتل من دارید، ای
هوش مصنوعی: این همه سلاح و ابزار جنگی که برای کشتن من دارید، ای...
هرچه گفت آن شاه تأثیری نکرد
حمله کرد و کرد با ایشان نبرد
هوش مصنوعی: هر چه آن پادشاه گفت، تاثیری نداشت و او به جنگ با آنها پرداخت.
تاخت مرکب تا به سر حدّ وفا
خویش را، فانی نمود اندر بقا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی با شور و شوق به سمت وفا و loyalty حرکت کرده و در این مسیر خود را به طور کامل نثار آن وفا کرده است، به گونهای که وجود خود را در این مجاز از بین برده و در ادامهی دوستی و صداقت ماندگار شده است.
شاه دین آئینه ی روی خدا
رخ بتابید از جمیع ماسوی
هوش مصنوعی: سلطان دین، تجلیگاه چهرهی خدایی است که از هر سمت به تمام موجودات نور میافکند.
چشم پوشید از تمام ماسوی
روی خود را کرد سوی آشنا
هوش مصنوعی: چشم خود را از تمام چیزهای غیر از محبتش بسته و فقط به سوی آشنا و محبوب خود نگاه کرده است.
بر زمین از صدر زین شد سرنگون
با تنی صدچاک و غرق بحر خون
هوش مصنوعی: او از بالای زین بر زمین افتاد، بدنی پاره پاره و غرق در خون.
آمد الهامش که ای جانان ما
خونبهای تست شاها جان ما
هوش مصنوعی: الهام میآید که ای محبوب، تو خونبهای ما هستی، ای شاه، جان ما در دستان توست.
پس بغل واکرد حق او را گرفت
گرچه دارد عقل از این معنی شگفت
هوش مصنوعی: پس وقتی به او نزدیک شد، حق او را گرفت، هرچند که عقلش از این موضوع تعجب کرده است.
آری آری نیست کار عقل این
کار عشق است این و یار نازنین
هوش مصنوعی: درست است، این کار مربوط به عقل نیست، بلکه کار عشق است و مربوط به محبوب عزیز.
حاصل مطلب شد او ملحق به یار
یار از کارش بسی کرد افتخار
هوش مصنوعی: او به محبوبش رسید و به خاطر این پیوند، بسیار به او افتخار کرد.
عاشق و معشوق از هم کامیاب
گشت ظاهر معنی حُسن المأب
هوش مصنوعی: عاشق و معشوق به هدفشان رسیدند و زیبایی و مفهوم عشق به خوبی نمایان شد.
گفت با وی ای شهید زار من
خود نمودار از تو شد اسرار من
هوش مصنوعی: گفت با او که ای خونخواه من، رازهایم به واسطه تو نمایان شد.
چونکه فانی گشت او در حُسن یار
از فنای او خدا شد آشکار
هوش مصنوعی: زمانی که او در زیبایی معشوق خود غرق شد، از فانی شدن او، خداوند خود را واضح و آشکار نشان داد.
گر، نمی شد او فنا در حضرتش
تا ابد ظاهر نبودی حُرمتش
هوش مصنوعی: اگر او در ذات خداوندی نابود نمیشد، تا همیشه در این عالم وجود، حرمت و احترامش معلوم نمیبود.
این سخن نبود زمن باشد ز وی
نایی من اوست من هستم چو، نی
هوش مصنوعی: این صحبت به من مربوط نیست، بلکه از اوست. من همانند نی هستم؛ وجود من به او وابسته است.
لیکن آن چشم حقیقت بین کجاست
تا ببیند آنچه اندر پرده هاست
هوش مصنوعی: اما آن چشم واقعی کجا است که بتواند آنچه را که در پردهها نهفته است ببیند؟
پرده های عشق تو در تو بود
داند آن کاو محرم آن کو بود
هوش مصنوعی: عشق تو به گونهای عمیق و پنهان است که فقط کسی که به رازهای آن آگاه است، میتواند به درستی آن را درک کند.
تا «وفایی» محرم آن پرده هاست
پرده ی جانش صفا اندر صفاست
هوش مصنوعی: «وفایی» تنها کسی است که میتواند به رازهای درون پردهها پی ببرد و روح او در میان این پردهها، به صفایی و پاکی دست یافته است.