گنجور

شمارهٔ ۲ - منظومهٔ حدیث شریف کساء

مرا، طبع اگر نارسا، یا رسا
نباشد گریز از حدیث کسا
گذشتن مرا از حدیثی چنین
بسی دور، باشد ز رأی رزین
ز روح القدس جویم اوّل مدد
که جان را، رشد باید از وی رسد
پس آنکه کنم عشق را پیش رو
نهم عقل را، در بر او گرو
که گر عشق نبود دلیل رهم
نشاید که پای اندراین ره نهم
کنم رشته ی نظم را تابدار
بر او بر کشم لؤلؤ آبدار
«وفایی» دمی قصّه آغاز کن
به آل عبا خویش دمساز کن
«وفایی» وفاداری از سر بگیر
ز آل عبا فیض دیگر بگیر
حدیثی است از حضرت فاطمه
که بی واهمه گویمش با همه
بگفتا که یک روزی از روزها
پدر شد مرا، وارد اندر سرا
بفرمود کای دخت دلبند من
مرا، ضعف و سُستی است اندر بدن
بگفتم پدر ضعف و سُستی ترا
مبادا، و بادا پناهت خدا
بفرمود کای دختر با وفا
بیاور، مرا آن یمانی کسا
بمانی کسا را، بیار این زمان
بپوشان مرا، زیر این طیلسان
که سرّی نهان در پس پرده هست
که بی پرده این پرده آید، به دست
خدا خواهد از پرده سازد عیان
خدایی خود بر زمین و زمان
به خود خواهد او عشق بازی کند
به ملک و ملک سرفرازی کند
نظر کردمش چون بپوشیدمش
رخی چون درخشنده مه دیدمش
چنان رویش از نور رخشنده بود
که بدر درخشنده اش بنده بود
برای مثل گفته شد ماه بدر
و گرنه مه بدر را چیست قدر
به ماهی بود یک شب او را کمال
بود آن هم از عکس روی بلال
پس آنگه حسن پورم از ره رسید
سلامی بداد و جوابی شنید
بگفتا که بویی رسد بر مشام
که آن بو بود، بوی خیرالانام
بگفتم که ای میوه ی جان من
نکو برده یی بوی جانان من
بود جدّ پاکت به زیر کسا
به خواب خوش آسوده باشد بسا
پس آندم حسن همچو روح روان
روان شد سوی سرور انس و جان
بگفتا ز من بر تو ای جدّ سلام
بود در برت تا کنم من مقام
بگفتش به رأفت رسول مجید
بیا ای مرا، مایه ی هر امید
پس از لحظه یی آمد از در حسین
حسینی که بُد عرش را زیب و زین
چنین گفت بعد از درود و سلام
که آید مرا، بوی جد بر مشام
مگر جدّ پاکم رسول خدا
ز مهر اندر اینجا گزیده است جا
بگفتم ترا، جدّ رسول امین
به زیر کسا با حسن هر دو بین
پس آنگه به سوی کسا رفت شاد
به جدّ مکرّم سلامی بداد
بگفت ای که ایزد، ترا برگُزید
ز بود تو آورده عالم پدید
بود تا که آیم به پیش تو باز
ز قُربت شوم تا ابد سرفراز
بگفتش تومن، من تویی ما و من
چو جان اندرا، مرمرا، در بدن
بیا ای مرا مایه ی افتخار
به تو تا قیامت من امیدوار
تو خود مایه ی افتخار منی
به هر دو سرا، اعتبار منی
تویی مظهر و مُظهر عشق حق
به کار تو کس را نباشد سبق
بیا ای شهیدی که اندر جزا
جزایی نباشد ترا، جز خدا
نبی با حسین بود اندر سخن
که ناگه درآمد ز در بوالحسن
به دخت پیمبر بداد او سلام
بگفتا که بویی رسد بر مشام
که آن بو بود، بوی ابن عمم
ز دل می زداید هزاران غمم
مگر ابن عمّم در اینجاستی
که خاک سرا، عطر پیراستی
بگفتم بلی آنکه دلبند تست
به زیر کسا با دو فرزند تست
به سوی کسا آن شه لافتی
نظر کرد و دید او به چشم خدا
به عین خدا دید عین خدا
تجلّی نموده است اندر، سه جا
به چشم خدا دید نور ازل
تجلّی نموده است در سه محل
چو روی خود اندر سه مرآت دید
خدا را حقیقت در آیات دید
بگفتا سلام ای رسول امین
زمن یعنی از مالک یوم دین
سلام و تحیّات بیرون ز حد
زمن برتو یعنی زحیّ صمد
پیمبر جواب سلامش بداد
پی اذنش آغوش جان برگشاد
چو با عقل کل عشق کل شد قرین
نمود آفرین عقل و عشق آفرین
پس آن عقل کل مایه ی هر وجود
سخن با علی از علی می سرود
که ای آنکه بر سر تویی تاج من
تو مقصود من از دو معراج من
دو معراج بودم زجان آفرین
یکی در سما، دیگری در زمین
یکی در سما با دو صد واهمه
یکی در زمین خانه ی فاطمه
یکی در شب و دیگری روز بود
که آن روز و شب هر دو فیروز بود
ولیکن کجا می رسد شب به روز
که شب تیره و روز شد دلفروز
مرا، مارای آیت روی تست
که قوسین من جفت ابروی تست
نظر کرد سوی کسا فاطمه
به زیر کسا دید یاران همه
به سوی کسا شاد و خورسند رفت
سوی شوی و باب و دو فرزند رفت
بگفتا سلام و رسیدش جواب
گرفت اذن و پس رخصتش داد باب
به زیر کسا رفت چون فاطمه
فتاد اندر، افلاکیان همهمه
زبانوی حق چون عدد شد تمام
خدا را، خدایی شد اندر به کام
عدد، روکش حُسن جانان بود
کسا روکش آن عدد زان بود
خدا بین نبیند به زیر کسا
کسی را، به جز خمسه یعنی خدا
خدا خود منزّه بود از عدد
ولی این عدد، واحد است و احد
خدا را اگر بود جا و مکان
نهان بود در زیر این طیلسان
خدا، گر منزّه نبودی زجای
همی گفتمی شد به زیر کسای
پس آمد، ندایی به صوت علی
به صوت علی بود و صوت جلی
نه دانم من آیا ز تحت کسا
برآمد، ندا یا ز فوق سما
که ای ساکنان سماوات من
به ذات و صفات و به آیات من
نکردم من این خلق نُه آسمان
نه خلق زمین و نه خلق زمان
نه کوه و نه صحرا، نه بحر و نه برّ
نه خلق سپهر و نه شمس و قمر
نه عرش و نه کرسی نه لوح و قلم
نه ایجاد هستی ز ملکِ عدم
مگر از پی حُبّ این پنج تن
که هستند مطلوب و محبوب من
پس آنگه امین خدا جبرئیل
بگفتا که ای کردگار جلیل
کیانند آیا، به زیر کسا
که بر، ماسوایند میرو کیا
جواب آمد از مصدر عزّوشان
به جبریل کای جبرئیلا، بدان
که زهراست با، باب و با شوی او
ابا، هر دو فرزند دلجوی او
گر این پنج ما را نبودند یار
نه شش بود و نه هفت و نه سه نه چار
نمی بود، بود نُه افلاک را
نه بود تو و خیل املاک را
چو جبریل واقف شد از سرّ هو
به خاطر گذشتش مر، این آرزو
که یارب چه باشد که این بینوا
نوا، یابد از قُرب اهل کسا
دهی اذنم از فضل و جود و کرم
دل پر، ز اندوه شاد آورم
به اعزاز و اجلال این پنج تن
که سازی مرا، سادس انجمن
بفرمودش ایزد، برو سویشان
ولی خود، مرو سویشان بی نشان
گر، از ما نباشد نشانی ترا
نباشد ترا، ره به سوی کسا
تو از ما نشانی به همراه بر
که تا سوی ایشان شوی راهبر
به یک سو بِنه رأی و تدبیر را
نشانی بر، آیات تطهیر را
تو آیات تطهیر بهر نشان
بگیر و ببر چون رسیدی بخوان
به پاکان نشانی به پاکی ببر
به نیکان به نیکی سخن سازسر
پس از ما رسان بر رسول انام
هزاران درود و هزاران سلام
که ما را، خدایی به کام از شماست
ازل تا ابد از دوام شماست
ز خلق مه و مهر و عرش بلند
تو باشی غرض ای شه ارجمند
رسید و رسانید بعد از سلام
پیام خدا، پس طلب کرد کام
سری از پی اذن بر خاک سود
زبونیّ و پستی و پوزش نمود
گرفت اذن و شد در کسا جبرئیل
به یک گوشه پنهان چو عبد ذلیل
خدایی که می جُست در لامکان
عیان دید در زیر آن طیلسان
ببالید، بر خود ز شوق و شعف
چو از قُرب حق یافت عزّوشرف
پس آنگه خداوند این نُه قباب
علیّ ولی لایق این خطاب
بپرسید از پادشاه رُسُل
که این انجمن را چه باشد نُزل
به نزد خداوند این انجمن
چه قدر است ای پادشاه زمن
پس آنگه بگفت آن رسول مجید
به حقّ کسی کاو مرا، برگزید
به حقّی که حقّش مرا از ازل
بداد، اصطفی تا ابد، بی ذلل
مرا، داد بر ماسوا سروری
نبوّت به من داد و پیغمبری
به هر محفلی باشد این گفتگو
شود رحمت حق در آنجا فرو
ستغفار گویان ملایک همه
به بزمی که دارند این زمزمه
زبان خدا پس سرود این سخن
که خود رستگارند یاران من
رسول خدا، بار دیگر بگفت
دُر این سخن را، دیگر بار سُفت
به هرجا شود ذکر این ماجرا
ز حق هست هر حاجت آنجا روا
به بزمی که این بزم یاد آورند
دل پر، ز اندوه شاد آورند
به بزمی کزین بزم آید سخن
بماند مراد و نماند حزن
دگر باره گفت آن زبان خدا
که ما رستگاریم و یاران ما
به هر دو سرا، مژده از حق رسید
که هستیم ما، رستگار و سعید
حدیثی به یاد آمدم سوزناک
ز کرب و بلا و از آن جان پاک
به یاد آمدم قصّه ی جانگزا
ز سلطان دین خامس این کسا
چو در کربلا، شد بر او کار تنگ
ز بیداد آن قوم بی نام و ننگ
پس آن حضرت از بهر قوم عنود
به اتمام حجّت زبان بر گشود
که من خود، یکی هستم از آن کسا
که اهلش به پاکی ستوده خدا
که من یک تن هستم از آن پنج تن
که حق گفت هستند محبوب من
من از آن کسانم که فرمود حق
که بر این کسان نیست کس را، سبق
منم آنکه پیغمبر پاک زاد
مرا، بر سر دوش خود، می نهاد
همی گفت آن خسرو خافقین
حسین از من است و منم از حسین
گر، از من نباشد شما را قبول
بپرسید ز اصحاب خاص رسول
شنیدند و دیدند و بشناختند
به روی خدا، تیغ کین آختند
کشیدند بر روی حق تیغ کین
بکشتند دین و امام مبین
بکشتند تهلیل و تکبیر را
مخاطب به آیات تطهیر را
نمودند دانسته او را شهید
که ماییم محکومِ حکم یزید
«وفایی» از این ماجرا، خون گری
بر آن شاه لب تشنه جیحون گری

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا، طبع اگر نارسا، یا رسا
نباشد گریز از حدیث کسا
هوش مصنوعی: اگر طبیعت من ضعیف یا قوی نباشد، از صحبت درباره‌ی کسای (پوشش) دوری می‌کنم.
گذشتن مرا از حدیثی چنین
بسی دور، باشد ز رأی رزین
هوش مصنوعی: عبارت اشاره شده به این معناست که من از چنین داستانی و مسائل آن بسیار فاصله دارم و این برای من مطابق با تفکر عاقلانه است.
ز روح القدس جویم اوّل مدد
که جان را، رشد باید از وی رسد
هوش مصنوعی: از روح قدس کمک می‌خواهم تا جان من شکوفا و پرورش یابد.
پس آنکه کنم عشق را پیش رو
نهم عقل را، در بر او گرو
هوش مصنوعی: من عشق را در جلو قرار می‌دهم و عقل را به عنوان مرید و خدمت‌گذار آن در نظر می‌گیرم.
که گر عشق نبود دلیل رهم
نشاید که پای اندراین ره نهم
هوش مصنوعی: اگر عشق وجود نداشته باشد، دلیل و انگیزه‌ای برای رفتن به این راه نیست و نمی‌توانم پا در این مسیر بگذارم.
کنم رشته ی نظم را تابدار
بر او بر کشم لؤلؤ آبدار
هوش مصنوعی: می‌خواهم شعر را به گونه‌ای زیبا و جذاب بنویسم و در آن، مرواریدهای درخشانی را به تصویر بکشم.
«وفایی» دمی قصّه آغاز کن
به آل عبا خویش دمساز کن
هوش مصنوعی: وفا و صداقت را شروع کن و به خانواده عبا (آل عبا) خود نزدیک شو و با آن‌ها همدلی کن.
«وفایی» وفاداری از سر بگیر
ز آل عبا فیض دیگر بگیر
هوش مصنوعی: وفاداری را به طور جدی و از ته دل آغاز کن و از خاندان پیغمبر (علیه‌السلام) نعمت و برکت دیگری دریافت کن.
حدیثی است از حضرت فاطمه
که بی واهمه گویمش با همه
هوش مصنوعی: نقل قولی از حضرت فاطمه وجود دارد که بدون ترس و با آرامش می‌توانم آن را برای همه بگویم.
بگفتا که یک روزی از روزها
پدر شد مرا، وارد اندر سرا
هوش مصنوعی: روزی از روزها پدرم به من گفت که وقتی به خانه‌ام آمد، برایم خبر مهمی آورده است.
بفرمود کای دخت دلبند من
مرا، ضعف و سُستی است اندر بدن
هوش مصنوعی: پدر از دخترش خواسته که به او توجه کند و می‌گوید که او در بدن احساس ضعف و ناتوانی می‌کند.
بگفتم پدر ضعف و سُستی ترا
مبادا، و بادا پناهت خدا
هوش مصنوعی: به پدرم گفتم که مبادا ضعیف و ناتوان شوی و امیدوارم خدا پناهت باشد.
بفرمود کای دختر با وفا
بیاور، مرا آن یمانی کسا
هوش مصنوعی: او فرمود: ای دختر با وفا، بیاور برای من آن پوشش یمانی را.
بمانی کسا را، بیار این زمان
بپوشان مرا، زیر این طیلسان
هوش مصنوعی: بمان تا کسی دیگر را بپوشانی و من را زیر این لباس پنهان کنی.
که سرّی نهان در پس پرده هست
که بی پرده این پرده آید، به دست
هوش مصنوعی: راز و رمزی در پس پرده‌ای وجود دارد که وقتی پرده کنار برود، این راز آشکار می‌شود.
خدا خواهد از پرده سازد عیان
خدایی خود بر زمین و زمان
هوش مصنوعی: خداوند اراده کرده است که وجود خودش را در زمین و زمان به وضوح نشان دهد.
به خود خواهد او عشق بازی کند
به ملک و ملک سرفرازی کند
هوش مصنوعی: او به خود می‌خواهد عشق ورزی کند و با این کار به مقام و منزلتی بلند دست یابد.
نظر کردمش چون بپوشیدمش
رخی چون درخشنده مه دیدمش
هوش مصنوعی: وقتی به او نگاه کردم، وقتی که چهره‌اش را پوشانده بود، چهره‌اش را مثل ماه درخشان دیدم.
چنان رویش از نور رخشنده بود
که بدر درخشنده اش بنده بود
هوش مصنوعی: چنان چهره‌اش درخشان و زیبا بود که حتی ماه هم در برابرش حقیر به نظر می‌رسید.
برای مثل گفته شد ماه بدر
و گرنه مه بدر را چیست قدر
هوش مصنوعی: برای مثال گفته شد که ماه درخشان شب، اما واقعاً ارزش ماه درخشان چیست؟
به ماهی بود یک شب او را کمال
بود آن هم از عکس روی بلال
هوش مصنوعی: شب‌هایی بود که ماه به زیبایی و کمالش می‌درخشید، و این زیبایی در حقیقت از انعکاس چهره‌ی بلال ناشی می‌شد.
پس آنگه حسن پورم از ره رسید
سلامی بداد و جوابی شنید
هوش مصنوعی: پس از مدتی، حسن پسرم از راه رسید و سلامی کرد و من هم پاسخی به او دادم.
بگفتا که بویی رسد بر مشام
که آن بو بود، بوی خیرالانام
هوش مصنوعی: او گفت که بویی به مشام می‌رسد که آن بوی بهترین انسان‌هاست.
بگفتم که ای میوه ی جان من
نکو برده یی بوی جانان من
هوش مصنوعی: من به تو گفتم که ای میوه‌ی جان من، تو عطر و بوی محبوبم را به خوبی گرفتی.
بود جدّ پاکت به زیر کسا
به خواب خوش آسوده باشد بسا
هوش مصنوعی: پدربزرگ نیکو و پاکت در آرامش و آسایش زیر پوشش قرار دارد و خواب خوشی را تجربه می‌کند.
پس آندم حسن همچو روح روان
روان شد سوی سرور انس و جان
هوش مصنوعی: در آن لحظه، زیبایی مانند روحی جان‌بخش به سوی شادی و آرامش دل و جان روان شد.
بگفتا ز من بر تو ای جدّ سلام
بود در برت تا کنم من مقام
هوش مصنوعی: او گفت: سلامی از من به تو ای جدّ، تا زمانی که در آغوشت باشم، مقام و جایگاهی را برای خودم قرار می‌دهم.
بگفتش به رأفت رسول مجید
بیا ای مرا، مایه ی هر امید
هوش مصنوعی: پیامبر مهربان به او گفت: بیا، ای کسی که من به تو امید دارم.
پس از لحظه یی آمد از در حسین
حسینی که بُد عرش را زیب و زین
هوش مصنوعی: پس از مدتی، شخصی از درگاه حضرت حسین (علیه‌السلام) وارد شد که جلوه‌گر آسمان‌ها و زیبایی‌ها بود.
چنین گفت بعد از درود و سلام
که آید مرا، بوی جد بر مشام
هوش مصنوعی: پس از سلام و درود، چنین گفت که بوی جدّ و نیاکانم به مشامم می‌رسد.
مگر جدّ پاکم رسول خدا
ز مهر اندر اینجا گزیده است جا
هوش مصنوعی: آیا امکان دارد که جدّ بزرگوارم، پیامبر خدا، به خاطر محبت و عشق، اینجا را برگزیده باشد؟
بگفتم ترا، جدّ رسول امین
به زیر کسا با حسن هر دو بین
هوش مصنوعی: گفتم تو را، جدّ پیامبر راستین، در زیر پوشش، با حسن هر دو را ببین.
پس آنگه به سوی کسا رفت شاد
به جدّ مکرّم سلامی بداد
هوش مصنوعی: سپس او به سوی خانه‌ای رفت و با خوشحالی به جدّ محترمش سلام کرد.
بگفت ای که ایزد، ترا برگُزید
ز بود تو آورده عالم پدید
هوش مصنوعی: بگو، ای کسی که خداوند تو را انتخاب کرده است، وجود تو باعث پیدایش این جهان شده است.
بود تا که آیم به پیش تو باز
ز قُربت شوم تا ابد سرفراز
هوش مصنوعی: من منتظر بودم تا دوباره به نزد تو برسم و از نزدیکی تو تا ابد سرافراز و خوش‌بخت شوم.
بگفتش تومن، من تویی ما و من
چو جان اندرا، مرمرا، در بدن
هوش مصنوعی: او به او گفت: من در تو هستم و تو در من، مثل جان که در بدن می‌نشیند.
بیا ای مرا مایه ی افتخار
به تو تا قیامت من امیدوار
هوش مصنوعی: بیا ای کسی که باعث افتخار من هستی، تا همیشه به تو امیدوارم.
تو خود مایه ی افتخار منی
به هر دو سرا، اعتبار منی
هوش مصنوعی: تو خود باعث افتخار من هستی و در هر دو جهان، برای من ارزش و اعتبار به همراه داری.
تویی مظهر و مُظهر عشق حق
به کار تو کس را نباشد سبق
هوش مصنوعی: تو نماینده و نمایانگر عشق الهی هستی و هیچ‌کس نمی‌تواند در کار تو با تو رقابت کند.
بیا ای شهیدی که اندر جزا
جزایی نباشد ترا، جز خدا
هوش مصنوعی: بیا، ای شهید! در روز جزا هیچ پاداشی برای تو نیست جز پاداشی که خداوند می‌دهد.
نبی با حسین بود اندر سخن
که ناگه درآمد ز در بوالحسن
هوش مصنوعی: پیامبر در حال گفت‌و‌گو با حسین (ع) بود که ناگهان بوالحسن (علی) وارد شد.
به دخت پیمبر بداد او سلام
بگفتا که بویی رسد بر مشام
هوش مصنوعی: پیامبری به دخترش سلام داد و او گفت که بویی خوش به مشامش می‌رسد.
که آن بو بود، بوی ابن عمم
ز دل می زداید هزاران غمم
هوش مصنوعی: آن عطر مانند بوی پسر عمویم، از دل هزاران غم و اندوه من را می‌زداید.
مگر ابن عمّم در اینجاستی
که خاک سرا، عطر پیراستی
هوش مصنوعی: آیا تو در اینجا حضور داری که بوی خوش پیراهنت این خاک را معطر کرده است؟
بگفتم بلی آنکه دلبند تست
به زیر کسا با دو فرزند تست
هوش مصنوعی: گفتم بله، آن کسی که به تو وابسته است، زیر این چادر با دو فرزند توست.
به سوی کسا آن شه لافتی
نظر کرد و دید او به چشم خدا
هوش مصنوعی: او به سمت آن کسا نگاه کرد و دید که او از چشم خداوند به دنیا می‌نگرد.
به عین خدا دید عین خدا
تجلّی نموده است اندر، سه جا
هوش مصنوعی: خدا را در سه مکان مشاهده کرد، به طوری که خود خدا در آنجاها آشکار شده است.
به چشم خدا دید نور ازل
تجلّی نموده است در سه محل
هوش مصنوعی: در نگاه خدا، نور آغازین آشکار شده است و این تجلی در سه مکان دیده می‌شود.
چو روی خود اندر سه مرآت دید
خدا را حقیقت در آیات دید
هوش مصنوعی: وقتی که انسان در آینه‌های سه‌گانه خود را می‌بیند، در حقیقت وجود خداوند را در نشانه‌ها و آیات او مشاهده می‌کند.
بگفتا سلام ای رسول امین
زمن یعنی از مالک یوم دین
هوش مصنوعی: او گفت سلام ای پیامبر قابل اعتماد، از من یعنی از مالک روز جزا.
سلام و تحیّات بیرون ز حد
زمن برتو یعنی زحیّ صمد
هوش مصنوعی: سلام و درودهایی که فراتر از زمان و مکان به تو می‌رسد، نشانگر بزرگی و بی‌نهایت بودن ذات توست.
پیمبر جواب سلامش بداد
پی اذنش آغوش جان برگشاد
هوش مصنوعی: پیامبر به سلام او پاسخ داد و با اجازه‌اش، دلی گشاده برای او آماده کرد.
چو با عقل کل عشق کل شد قرین
نمود آفرین عقل و عشق آفرین
هوش مصنوعی: وقتی که عقل کامل با عشق کامل همراه شد، آفرینندگی عقل و عشق به هم پیوند می‌خورد.
پس آن عقل کل مایه ی هر وجود
سخن با علی از علی می سرود
هوش مصنوعی: عقل کل، بنیاد همه هستی است و درباره علی از علی سخن می‌گوید.
که ای آنکه بر سر تویی تاج من
تو مقصود من از دو معراج من
هوش مصنوعی: ای کسی که تاج سر من هستی، تو هدف و مقصود من از دو عروج و بلندی هستی.
دو معراج بودم زجان آفرین
یکی در سما، دیگری در زمین
هوش مصنوعی: در زندگی‌ام دو صعود بزرگ داشته‌ام؛ یکی در آسمان و دیگری در زمین.
یکی در سما با دو صد واهمه
یکی در زمین خانه ی فاطمه
هوش مصنوعی: یکی در آسمان است و به صد نگرانی و تردید فکر می‌کند، و دیگری در زمین، در خانه‌ای که متعلق به فاطمه است، آرامش دارد.
یکی در شب و دیگری روز بود
که آن روز و شب هر دو فیروز بود
هوش مصنوعی: یکی در شب زندگی می‌کرد و دیگری در روز، اما هر دو زمان برای آن‌ها خوش‌یمن و خوب بود.
ولیکن کجا می رسد شب به روز
که شب تیره و روز شد دلفروز
هوش مصنوعی: اما شب تیره به روز روشن نمی‌رسد، زیرا روز، دل‌انگیز و روشنایی‌بخش است.
مرا، مارای آیت روی تست
که قوسین من جفت ابروی تست
هوش مصنوعی: چهره‌ات نشانه‌ای از زیبایی است که همچون قوس ابروهایت، دل مرا تسخیر کرده است.
نظر کرد سوی کسا فاطمه
به زیر کسا دید یاران همه
هوش مصنوعی: حضرت فاطمه به زیر عبا نگاهی انداخت و یاران خود را در آنجا مشاهده کرد.
به سوی کسا شاد و خورسند رفت
سوی شوی و باب و دو فرزند رفت
هوش مصنوعی: به سمت لباس‌های زیبا و خوشحال رفت، به سوی همسر و پدر و دو فرزندش رفت.
بگفتا سلام و رسیدش جواب
گرفت اذن و پس رخصتش داد باب
هوش مصنوعی: او سلام کرد و پاسخ آن را دریافت کرد، سپس اجازه گرفت و در نتیجه، او را رخصت دادند.
به زیر کسا رفت چون فاطمه
فتاد اندر، افلاکیان همهمه
هوش مصنوعی: زیر چادر و پوشش مانند فاطمه، به آرامی رفت و به آسمانیان صدایی از همهمه رسید.
زبانوی حق چون عدد شد تمام
خدا را، خدایی شد اندر به کام
هوش مصنوعی: زمانی که زبان حق به عدد و شمار درآید، تمامی وجود خداوند را شامل می‌شود و در چنین حالتی خدایی کامل در وجود بشر محقق می‌گردد.
عدد، روکش حُسن جانان بود
کسا روکش آن عدد زان بود
هوش مصنوعی: عدد، پوششی برای زیبایی محبوب است؛ زیرا آن عدد همان پوشش زیبایی اوست.
خدا بین نبیند به زیر کسا
کسی را، به جز خمسه یعنی خدا
هوش مصنوعی: خداوند هیچ‌کس را زیر سایه خود نمی‌بیند، به جز پنج تن آل عبا، که همان خدا است.
خدا خود منزّه بود از عدد
ولی این عدد، واحد است و احد
هوش مصنوعی: خداوند از هرگونه محدودیت و شمارش پاک و برتر است، اما این عددی که به آن اشاره می‌شود، واحد و یگانه است.
خدا را اگر بود جا و مکان
نهان بود در زیر این طیلسان
هوش مصنوعی: اگر خداوند جايی داشته باشد، آن مکان در زیر این روبند پنهان است.
خدا، گر منزّه نبودی زجای
همی گفتمی شد به زیر کسای
هوش مصنوعی: اگر خدا پاک و بی‌نقص نبود، می‌توانستم او را زیر کسای (پوشش) کسی دیگری قرار دهم.
پس آمد، ندایی به صوت علی
به صوت علی بود و صوت جلی
هوش مصنوعی: پس از آن، صدایی شنیده شد که صدای علی بود و صدای رسا و واضحی داشت.
نه دانم من آیا ز تحت کسا
برآمد، ندا یا ز فوق سما
هوش مصنوعی: نمی‌دانم که آیا فریادی از زیر عبا برآمده یا از بالای آسمان.
که ای ساکنان سماوات من
به ذات و صفات و به آیات من
هوش مصنوعی: ای ساکنان آسمان‌ها، من به ذات و ویژگی‌ها و نشانه‌هایم شما را آشنا می‌کنم.
نکردم من این خلق نُه آسمان
نه خلق زمین و نه خلق زمان
هوش مصنوعی: من این موجودات را خلق نکرده‌ام، نه نه، آسمان‌های نُه‌گانه، نه زمین و نه زمان را.
نه کوه و نه صحرا، نه بحر و نه برّ
نه خلق سپهر و نه شمس و قمر
هوش مصنوعی: نه کوه و نه بیابان، نه دریا و نه زمین، نه موجودات آسمان و نه خورشید و ماه.
نه عرش و نه کرسی نه لوح و قلم
نه ایجاد هستی ز ملکِ عدم
هوش مصنوعی: نه آسمان و نه تخت، نه کتاب و نه قلم، نه پیدایش جهان از نیستی.
مگر از پی حُبّ این پنج تن
که هستند مطلوب و محبوب من
هوش مصنوعی: جز به خاطر محبت این پنج تن که برای من ارزشمند و محبوب هستند، به هیچ چیزی نمی‌نگرم.
پس آنگه امین خدا جبرئیل
بگفتا که ای کردگار جلیل
هوش مصنوعی: سپس فرشته امین خدا، جبرئیل، به او گفت: ای پروردگار بزرگ و بزرگوار.
کیانند آیا، به زیر کسا
که بر، ماسوایند میرو کیا
هوش مصنوعی: آیا وجود کسانی که زیر عبا قرار دارند و از بقیه جدا هستند، چه کسانی هستند؟
جواب آمد از مصدر عزّوشان
به جبریل کای جبرئیلا، بدان
هوش مصنوعی: پاسخ از منبع قدرت آنها رسید و به جبرئیل گفتند: ای جبرئیل، بدان!
که زهراست با، باب و با شوی او
ابا، هر دو فرزند دلجوی او
هوش مصنوعی: زهرا، دختر پیامبر، و همسر علی، پسر عموی او هستند. هر دوی آن‌ها فرزندان عزیز و محبوب او هستند.
گر این پنج ما را نبودند یار
نه شش بود و نه هفت و نه سه نه چار
هوش مصنوعی: اگر این پنج نفر به ما کمک نمی‌کردند، نه عدد شش وجود داشت، نه هفت، نه سه و نه چهار.
نمی بود، بود نُه افلاک را
نه بود تو و خیل املاک را
هوش مصنوعی: اگر نبود تو، نه آسمان‌ها وجود داشتند و نه زمین و مخلوقات آن.
چو جبریل واقف شد از سرّ هو
به خاطر گذشتش مر، این آرزو
هوش مصنوعی: وقتی جبرئیل از راز عشق و معرفت آگاه شد، به خاطر ذهنش، این آرزو در دلش نقش بست.
که یارب چه باشد که این بینوا
نوا، یابد از قُرب اهل کسا
هوش مصنوعی: ای خدا، چه برکتی است که این بیچاره با نغمه‌اش، نزد اهل کساء (اهل بیت) مقام و نزدیکی پیدا کرده است.
دهی اذنم از فضل و جود و کرم
دل پر، ز اندوه شاد آورم
هوش مصنوعی: با لطف و بزرگواری تو، دل من پر از شادی می‌شود و از غم‌هایم کاسته می‌گردد.
به اعزاز و اجلال این پنج تن
که سازی مرا، سادس انجمن
هوش مصنوعی: به افتخار و بزرگداشت این پنج نفر، مرا در جمع خود قرار ده.
بفرمودش ایزد، برو سویشان
ولی خود، مرو سویشان بی نشان
هوش مصنوعی: خداوند به او دستور داد که به سوی مردم برود، اما خودت به آن‌ها به صورت بدون نشانی نرو.
گر، از ما نباشد نشانی ترا
نباشد ترا، ره به سوی کسا
هوش مصنوعی: اگر نشانی از ما نباشد، تو هم نخواهی بود و راهی به سوی کسی نخواهی داشت.
تو از ما نشانی به همراه بر
که تا سوی ایشان شوی راهبر
هوش مصنوعی: تو از ما نشانه‌ای به همراه بگیر تا بتوانی به سوی آن‌ها راهنمایی کنی.
به یک سو بِنه رأی و تدبیر را
نشانی بر، آیات تطهیر را
هوش مصنوعی: به یک طرف اشاره کن به نظر و برنامه‌ریزی و نشانی از آیات پاکی و خلوص.
تو آیات تطهیر بهر نشان
بگیر و ببر چون رسیدی بخوان
هوش مصنوعی: به نشانه‌ی پاکی، آیات مثبتی را دریافت کن و به همراه ببر، و زمانی که به مقصد رسیدی، آن‌ها را بخوان.
به پاکان نشانی به پاکی ببر
به نیکان به نیکی سخن سازسر
هوش مصنوعی: به افراد پاک و نیک رفتار پیامی به پاکی و نیکی برسان.
پس از ما رسان بر رسول انام
هزاران درود و هزاران سلام
هوش مصنوعی: پس از ما، پیام سلام و درود فراوانی به رسول همه انسان‌ها برسان.
که ما را، خدایی به کام از شماست
ازل تا ابد از دوام شماست
هوش مصنوعی: خداوند از ابتدا تا انتها برای ما نعمت‌هایی از شما فراهم کرده است.
ز خلق مه و مهر و عرش بلند
تو باشی غرض ای شه ارجمند
هوش مصنوعی: برای چه هدفی تو ای پادشاه بزرگ و باارزش، از آفرینش ماه و خورشید و آسمان بلند بهره‌برداری می‌کنی؟
رسید و رسانید بعد از سلام
پیام خدا، پس طلب کرد کام
هوش مصنوعی: پیام خدا به او رسید و او نیز با سلام رسانید و در نهایت خواسته‌اش را طلب کرد.
سری از پی اذن بر خاک سود
زبونیّ و پستی و پوزش نمود
هوش مصنوعی: سری از روی خاک به خاطر پستی و کمی ارزشی که داشت، درخواست اجازه کرد و عذرخواهی نمود.
گرفت اذن و شد در کسا جبرئیل
به یک گوشه پنهان چو عبد ذلیل
هوش مصنوعی: جبرئیل اجازه گرفت و در گوشه‌ای پنهان شد، مانند یک بنده ذلیل.
خدایی که می جُست در لامکان
عیان دید در زیر آن طیلسان
هوش مصنوعی: خدایی که در جایی نامشخص و خارج از مکان جستجو می‌شد، در زیر آن جامه‌ی زیبا و سبک قابل مشاهده بود.
ببالید، بر خود ز شوق و شعف
چو از قُرب حق یافت عزّوشرف
هوش مصنوعی: به خود ببالید از حالتی که دارید، زیرا از نزدیکی به خداوند به احترام و ارزش بالایی دست یافته‌اید.
پس آنگه خداوند این نُه قباب
علیّ ولی لایق این خطاب
هوش مصنوعی: پس از آن، خداوند این نه قبه را به علی، ولی دامنه‌دار و شایسته‌ی این خطاب، اختصاص داده است.
بپرسید از پادشاه رُسُل
که این انجمن را چه باشد نُزل
هوش مصنوعی: از پادشاه پیامبران پرسیدند که این گروه چه نشانه‌ای دارد.
به نزد خداوند این انجمن
چه قدر است ای پادشاه زمن
هوش مصنوعی: ای پادشاه، در نزد خداوند این جمع چه اندازه‌ای دارد!
پس آنگه بگفت آن رسول مجید
به حقّ کسی کاو مرا، برگزید
هوش مصنوعی: سپس آن پیامبر بزرگ گفت: به حق کسی که مرا انتخاب کرده است.
به حقّی که حقّش مرا از ازل
بداد، اصطفی تا ابد، بی ذلل
هوش مصنوعی: به حقی که از ابتدا به من داده شده، انتخاب شده‌ام تا همیشه در مقام عزت باشم و ذلت را نپذیرم.
مرا، داد بر ماسوا سروری
نبوّت به من داد و پیغمبری
هوش مصنوعی: خداوند به من مقام بالای رهبری و پیامبری عطا کرد و این مقام را نسبت به دیگران ارزانی داشت.
به هر محفلی باشد این گفتگو
شود رحمت حق در آنجا فرو
هوش مصنوعی: هر جایی که این گفتگو برقرار باشد، رحمت الهی در آنجا نازل می‌شود.
ستغفار گویان ملایک همه
به بزمی که دارند این زمزمه
هوش مصنوعی: فرمانروایان آسمانی در جلسه‌ای که دارند، با هم به ذکر و طلب آمرزش مشغولند.
زبان خدا پس سرود این سخن
که خود رستگارند یاران من
هوش مصنوعی: خداوند از زبان خود این پیام را بیان کرده است که دوستان من در حقیقت نجات‌یافته‌اند.
رسول خدا، بار دیگر بگفت
دُر این سخن را، دیگر بار سُفت
هوش مصنوعی: پیامبر خدا دوباره فرمود که این سخن را با دقت و توجه بیشتری گوش کنید.
به هرجا شود ذکر این ماجرا
ز حق هست هر حاجت آنجا روا
هوش مصنوعی: هر جا که داستان این رویداد ذکر شود، به دلیل حق و حقیقت، هر خواسته‌ای آنجا برآورده خواهد شد.
به بزمی که این بزم یاد آورند
دل پر، ز اندوه شاد آورند
هوش مصنوعی: در جشنی که یادآور لحظات خوش است، دل غمگین را خوشحال می‌کنند.
به بزمی کزین بزم آید سخن
بماند مراد و نماند حزن
هوش مصنوعی: در جشنی که در آن صحبت از خوشی و شادی باشد، هدف و خواسته‌ ها باقی می‌ماند و جایی برای اندوه نیست.
دگر باره گفت آن زبان خدا
که ما رستگاریم و یاران ما
هوش مصنوعی: آن خدا که سخن می‌گوید، بار دیگر اعلام می‌کند که ما و دوستانمان در مسیر نجات و رستگاری هستیم.
به هر دو سرا، مژده از حق رسید
که هستیم ما، رستگار و سعید
هوش مصنوعی: به هر دو دنیا خبر خوشی از جانب خدا آمده است که ما رستگار و خوشبخت هستیم.
حدیثی به یاد آمدم سوزناک
ز کرب و بلا و از آن جان پاک
هوش مصنوعی: به یاد شیبی جانسوز و داغی خبری افتادم که مربوط به کربلا و شهادت آن روح پاک است.
به یاد آمدم قصّه ی جانگزا
ز سلطان دین خامس این کسا
هوش مصنوعی: به یادم آمد داستانی غم‌انگیز درباره سلطان دین خامس این گروه.
چو در کربلا، شد بر او کار تنگ
ز بیداد آن قوم بی نام و ننگ
هوش مصنوعی: زمانی که در کربلا شرایط سخت و دشواری بر او (حضرت حسین) پیش آمد، به خاطر ظلم و ستم آن قوم بی‌نام و ننگ.
پس آن حضرت از بهر قوم عنود
به اتمام حجّت زبان بر گشود
هوش مصنوعی: آن حضرت به خاطر قوم سرسخت و لجوج، سخن گفت و حجت را بر آنها تمام کرد.
که من خود، یکی هستم از آن کسا
که اهلش به پاکی ستوده خدا
هوش مصنوعی: من نیز یکی از افرادی هستم که خداوند آنها را به خاطر پاکی و صفای درونشان ستوده است.
که من یک تن هستم از آن پنج تن
که حق گفت هستند محبوب من
هوش مصنوعی: من تنها یکی از آن پنج نفر هستم که حقیقت را گفته‌اند و محبوب من هستند.
من از آن کسانم که فرمود حق
که بر این کسان نیست کس را، سبق
هوش مصنوعی: من از افرادی هستم که خداوند فرموده است بر این گونه افراد هیچ‌کس نمی‌تواند پیشی بگیرد.
منم آنکه پیغمبر پاک زاد
مرا، بر سر دوش خود، می نهاد
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که پیامبر بزرگوار بر دوش خود حمل می‌کرد.
همی گفت آن خسرو خافقین
حسین از من است و منم از حسین
هوش مصنوعی: خسرو خافقین حسین می‌گوید که او از من سرچشمه می‌گیرد و من نیز از حسین آمده‌ام.
گر، از من نباشد شما را قبول
بپرسید ز اصحاب خاص رسول
هوش مصنوعی: اگر من شما را قبول نکنم، از دوستان خاص پیامبر سؤال کنید.
شنیدند و دیدند و بشناختند
به روی خدا، تیغ کین آختند
هوش مصنوعی: آنها با گوش و چشم خود حقیقت را دریافتند و به شناختی از خدا رسیدند، ولی به جای یاری و محبت، به کینه و دشمنی روی آوردند.
کشیدند بر روی حق تیغ کین
بکشتند دین و امام مبین
هوش مصنوعی: برخی به حق و حقیقت ظلم کردند و به خاطر حسادت و کینه، دین و رهبری را آسیب زدند.
بکشتند تهلیل و تکبیر را
مخاطب به آیات تطهیر را
هوش مصنوعی: مردم، ذکرهای پاکیزه و نیکویی را در دعاها و عبادات خود قطع کردند و به آیات و نشانه‌های پاکی که از جانب خداوند آمده توجهی نداشتند.
نمودند دانسته او را شهید
که ماییم محکومِ حکم یزید
هوش مصنوعی: آنها او را به عنوان یک شهید معرفی کردند، و ما در حقیقت تحت حکم یزید قرار داریم.
«وفایی» از این ماجرا، خون گری
بر آن شاه لب تشنه جیحون گری
هوش مصنوعی: این جمله به وفاداری و پذیرش عواقب آن اشاره دارد. در آن، شخصی از درد و رنجی سخن می‌گوید که بر دل می‌نشیند، به ویژه در مورد یک پادشاه که به خاطر عطش و نیازش، دچار حسرت و غم شده است. مضمون کلی این است که وفاداری ممکن است ما را به مسیری پر از دشواری‌ها و تلخی‌ها سوق دهد.