شمارهٔ ۱ - مناجات
بگیر ای دوست ما را دست امّید
پس آنگه بندگی بین تا، به جاوید
رهایی ده مرا از قید هستی
از این مستیّ و از این بُت پرستی
دلم گردیده دیر بت پرستان
دد و دیو اندر او خوابیده مستان
فکن از طاق این دیر، آن بتان را
که تا بی پرده بینی جانِ جان را
دلم از این خودی تنگ است تنگ است
بسی از خود مرا ننگ است ننگ است
برون کن این خودی خود اندرون آی
اگر جا تنگ شد آنگه برون آی
قدم بگذار یکبار اندر این دیر
که تا باقی نماند اندر او غیر
به حقّ راستان و حقّ پاکان
مرا، زین بت پرستی کن مسلمان
بَدل بنمای کفرم را به اسلام
که دلتنگم بسی از ننگ و از نام
که تا در بند ننگ و نام هستم
نه دین دارم نه در اسلام هستم
بَدَم از بد، به غیر از بد نیاید
تو نیکم کن که نیک از نیک زاید
بَد ما را بدل می کن به خوبی
به غفّاری و ستّارالعیوبی
اگر یکبار گویی بنده ی من
رود تا قاب قوسین خنده ی من
«وفایی» را به خود مگذار مگذار
که هستم از خودی بیزار بیزار
به فضل خویشتن بر گیر دستم
مخواه از دست خود بر خود شکستم
بود رسم ار، کسی خر، می فروشد
ز چشم مشتری عیبش بپوشد
به وقت بیع تا محکم کند کار
شروط عیب هم بر، وی کند بار
ندانم من چسازم با، خر خویش
که باشد عیب هایش بیش از بیش
خصوصاً مشتری که عیب دانست
دگر عیبی کجا از وی نهانست
چو ممکن نیست عیبش را بپوشم
به تو با کلّ عیبش می فروشم
بگیر از ما، خرِ ما را به خوبی
از آن راهی که ستّارالعیوبی
دلم تنگ است تنگ از دست این خر
به جز این کور زشت لنگ لاغر
اگر خر کار کن یا بار، بر نیست
ترا، هم کار و باری در نظر نیست
نمی خواهی کز این سودا، بری سود
بود نفع خرت منظور و مقصود
ترا مقصود از این سودا، نه سود است
که بنیاد کرم بر فضل و جود است
اگر خر نیست قابل بهر قربان
ترا تبدیل او سهل است و آسان
تو خود تبدیل اعیان می نمایی
تو می سازی عصا را، اژدهایی
تو خون را آب سازی آب را خون
بود حکمت برون از چند و از چون
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بگیر ای دوست ما را دست امّید
پس آنگه بندگی بین تا، به جاوید
هوش مصنوعی: ای دوست، دست ما را به امید بگیر و سپس ببین چگونه بندگی میکنیم تا همیشه باقی بمانیم.
رهایی ده مرا از قید هستی
از این مستیّ و از این بُت پرستی
هوش مصنوعی: از من خواسته شده که از بند وجود و زندگی رهایی یابم. از این حالت گیجی و نشئه و همچنین از پرستش چیزهای بیمعنا آزاد شوم.
دلم گردیده دیر بت پرستان
دد و دیو اندر او خوابیده مستان
هوش مصنوعی: دل من از بت پرستان و ناجوانمردان پر شده و در این حال، مانند خوابآوران مست شدهام.
فکن از طاق این دیر، آن بتان را
که تا بی پرده بینی جانِ جان را
هوش مصنوعی: از طاق این معبد مجسمههای بت را دور کن، تا بتوانی جانِ اصلی را بدون پوشش ببینی.
دلم از این خودی تنگ است تنگ است
بسی از خود مرا ننگ است ننگ است
هوش مصنوعی: دل من از این خودِ خویش به شدت ناراحت و پریشان است و از این که به خودم افتخار نمیکنم، خیلی شرمندهام.
برون کن این خودی خود اندرون آی
اگر جا تنگ شد آنگه برون آی
هوش مصنوعی: خودت را از درون بیرون کن و به درون بیا، اگر جا کم بود، آن وقت بیرون برو.
قدم بگذار یکبار اندر این دیر
که تا باقی نماند اندر او غیر
هوش مصنوعی: یک بار به این مکان مقدس قدم بگذار که دیگر هیچ کس و هیچ چیز در آن باقی نماند.
به حقّ راستان و حقّ پاکان
مرا، زین بت پرستی کن مسلمان
هوش مصنوعی: به خاطر راستگویی و پاکی کسانی که به حق ایمان دارند، از این بتپرستی جدا شو و به اسلام روی بیاور.
بَدل بنمای کفرم را به اسلام
که دلتنگم بسی از ننگ و از نام
هوش مصنوعی: دل من از شرم و ننگ کفر به تنگ آمده است، پس بگذار تا کفرم را به اسلام تبدیل کنی.
که تا در بند ننگ و نام هستم
نه دین دارم نه در اسلام هستم
هوش مصنوعی: تا زمانی که در بند ذلت و خواری هستم، نه به دین پایبندم و نه در اسلام جایی دارم.
بَدَم از بد، به غیر از بد نیاید
تو نیکم کن که نیک از نیک زاید
هوش مصنوعی: اگر من از چیزهای بد صحبت میکنم، جز بدی چیزی از من صادر نمیشود. تو باید من را خوب کنی، زیرا از نیکی، نیکو به وجود میآید.
بَد ما را بدل می کن به خوبی
به غفّاری و ستّارالعیوبی
هوش مصنوعی: ما را با بدیهایمان به خوبی و عیبپوشی تبدیل میکند.
اگر یکبار گویی بنده ی من
رود تا قاب قوسین خنده ی من
هوش مصنوعی: اگر یک بار بگویی که بنده من برو، به اندازهای به تو نزدیک میشوم که نمیتوانی تصور کنی چقدر به من نزدیک هستی.
«وفایی» را به خود مگذار مگذار
که هستم از خودی بیزار بیزار
هوش مصنوعی: وفا را به خودت نچسبان، زیرا من از خودم بیزارم و میخواهم دوری کنم.
به فضل خویشتن بر گیر دستم
مخواه از دست خود بر خود شکستم
هوش مصنوعی: به لطف خودت، دست مرا نگیرید، زیرا من خودم را شکستم.
بود رسم ار، کسی خر، می فروشد
ز چشم مشتری عیبش بپوشد
هوش مصنوعی: اگر کسی خر میفروشد، طبیعی است که عیبهای آن را از دید خریدار پنهان کند.
به وقت بیع تا محکم کند کار
شروط عیب هم بر، وی کند بار
هوش مصنوعی: زمانی که معاملهای انجام میشود، برای اینکه کارها درست پیش برود و شرایط معین شود، ممکن است اشکالاتی وجود داشته باشد که باید به آنها توجه شود.
ندانم من چسازم با، خر خویش
که باشد عیب هایش بیش از بیش
هوش مصنوعی: نمیدانم چه کار کنم با این خر خودم، چون عیبهایش روز به روز بیشتر میشود.
خصوصاً مشتری که عیب دانست
دگر عیبی کجا از وی نهانست
هوش مصنوعی: بهویژه مشتری که عیوب را میشناسد، دیگر عیبهایی که از او پنهان است، کجا میتواند پیدا کند؟
چو ممکن نیست عیبش را بپوشم
به تو با کلّ عیبش می فروشم
هوش مصنوعی: اگر نتوانم عیوب او را پنهان کنم، پس همه عیوبش را به تو معرفی میکنم و به تو میفروشم.
بگیر از ما، خرِ ما را به خوبی
از آن راهی که ستّارالعیوبی
هوش مصنوعی: از ما بپذیر، که خر ما را به خوبی از راهی که عیبپوش است، دریافت کن.
دلم تنگ است تنگ از دست این خر
به جز این کور زشت لنگ لاغر
هوش مصنوعی: دلم خیلی گرفته و از دست این بیخود و بیاراده ناراحتم. به جز این فرد ناامید و زشت که هیچ چیزی ندارند، هیچ کس دیگری نیست.
اگر خر کار کن یا بار، بر نیست
ترا، هم کار و باری در نظر نیست
هوش مصنوعی: اگر تو حتی در سختی و بارکشیدن هم زحمت بکشی، برای دیگران اهمیتی نداری، چرا که نه زحمتی از تو دیده میشود و نه کار و تلاشی که انجام میدهی به چشم میآید.
نمی خواهی کز این سودا، بری سود
بود نفع خرت منظور و مقصود
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی از این نگرانی و دغدغه رهایی پیدا کنی، پس به دنبال نفع و سود خودت هستی و هدفات فقط منافع شخصیات است.
ترا مقصود از این سودا، نه سود است
که بنیاد کرم بر فضل و جود است
هوش مصنوعی: هدف تو از این معامله، نه به خاطر منفعت است، بلکه اساس بزرگواری بر پایه عطا و بخشش است.
اگر خر نیست قابل بهر قربان
ترا تبدیل او سهل است و آسان
هوش مصنوعی: اگر کسی ارزشمند نباشد، شیرینی و آسانی برای قربانی کردن او وجود دارد.
تو خود تبدیل اعیان می نمایی
تو می سازی عصا را، اژدهایی
هوش مصنوعی: تو خود میتوانی چیزهای مختلف را به هم تبدیل کنی، تو میتوانی یک عصا را به شکل یک اژدها درآوری.
تو خون را آب سازی آب را خون
بود حکمت برون از چند و از چون
هوش مصنوعی: تو میتوانی خون را به آب تبدیل کنی، اما آب خود به خون تبدیل میشود. حکمت فراتر از اینکه چند و چگونه باشد.