گنجور

تضمین غزل سعدی

شه دین گفت به تن زخم مرا، مرهم ازوست
شکر او را که مرا عهد و وفا محکم از اوست
غمی ار، هست مرا شادم از آن کان غم ازوست
«به جهان خرم از آنم که جهان خرّم ازوست»
«عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست»
بسی از مرگ عزیزان شده کارم مشکل
دل به جز کشته شدن نیست به چیزی مایل
شور عشقی که مرا، در سر و شوقیست به دل
«نه فلک راست مسلّم نه ملک را حاصل»
«آنچه در سرّ سویدای بنی آدم ازوست»
شوق جان باختنم شاهد خوش میثاقیست
بگذرم از سرِ جان کاین روش مشتاقیست
تا مرا عشق حسین است و به تن جان باقیست
«به حلاوت بخورم زهر، که شاهد ساقیست»
«به ارادت بکشم درد، که درمان هم ازوست»
گفت اگر بر سر من تیر چو باران بارد
یا فلک داغ عزیزان به دلم بگذارد
باده از مصطبه ی عشق مرا خوش دارد
«غم و شادی بر عاشق چه تفاوت دارد»
«ساقیا باده بده شادی آن کاین غم ازوست»
تیر عدوان به کمانها همه در، زه باشد
زخم پیکان به تنم از، که واز مه باشد
نظر دوست چو بر من متوجّه باشد
«زخم خونینم اگر، به نشود، به باشد»
«خُنک آن زخم که هر لحظه مرا، مرهم ازوست»
هر که مستانه نهد پای به میخانهٔ عمر
لاجرم پُر کندش ساقی، پیمانهٔ عمر
ای «وفایی» چو بریزد، پر پروانهٔ عمر
«سعدیا چون بِکند سیل فنا خانهٔ عمر»
«دل قوی دار، که بنیاد بقا محکم ازوست»

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شه دین گفت به تن زخم مرا، مرهم ازوست
شکر او را که مرا عهد و وفا محکم از اوست
هوش مصنوعی: امام دین اشاره می‌کند که زخم‌های مرا تنها او می‌تواند درمان کند و همچنان به تعهد و وفای او به من اعتماد دارم.
غمی ار، هست مرا شادم از آن کان غم ازوست
«به جهان خرم از آنم که جهان خرّم ازوست»
هوش مصنوعی: اگر غم و اندوهایی در من وجود دارد، اما با این حال خوشحالم چون می‌دانم که این غم به خاطر چیزهایی است که از آنها نشأت می‌گیرد. به همین دلیل، من در دنیا خوشحالم چرا که دلیل خوشحالی‌ام از وجود همین چیزهاست.
«عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست»
هوش مصنوعی: من به همه جهان علاقه‌مندم، زیرا همه جهان از اوست.
بسی از مرگ عزیزان شده کارم مشکل
دل به جز کشته شدن نیست به چیزی مایل
هوش مصنوعی: خیلی از عزیزانم را از دست داده‌ام و این موضوع برایم بسیار دشوار شده است. حالا فقط به فکر از دست رفتن خودم هستم و به هیچ چیز دیگری علاقه‌ای ندارم.
شور عشقی که مرا، در سر و شوقیست به دل
«نه فلک راست مسلّم نه ملک را حاصل»
هوش مصنوعی: عشق و شوری در وجود من است که تنها در دل احساس می‌شود و نه آنچه در آسمان و نه ملک و مقام، هیچ‌کدام نمی‌توانند آن را به تحقق برسانند یا به آن معنا دهند.
«آنچه در سرّ سویدای بنی آدم ازوست»
هوش مصنوعی: آنچه در درون و عمق وجود انسان‌ها نهفته است.
شوق جان باختنم شاهد خوش میثاقیست
بگذرم از سرِ جان کاین روش مشتاقیست
هوش مصنوعی: شوقی که دارم باعث شده است تا جانم را فدای عشق کنم. من آماده‌ام که از جانم بگذرم، زیرا این شیوه برای رسیدن به معشوق است.
تا مرا عشق حسین است و به تن جان باقیست
«به حلاوت بخورم زهر، که شاهد ساقیست»
هوش مصنوعی: تا وقتی که عشق حسین در دل دارم و جانی در بدنم هست، حتی اگر زهر هم بخورم، چون از دست ساقی شیرین کامان می‌چشم.
«به ارادت بکشم درد، که درمان هم ازوست»
هوش مصنوعی: من با عشق و ارادت راهم را ادامه می‌دهم، حتی اگر درد و رنجی باشد، چراکه درمان و آسایش نیز فقط از همان مسیر به دست می‌آید.
گفت اگر بر سر من تیر چو باران بارد
یا فلک داغ عزیزان به دلم بگذارد
هوش مصنوعی: اگر بر سر من تیر و سنگ بریزد یا آسمان درد و رنج عزیزان را بر دلم نهد، من هنوز پایداری می‌کنم.
باده از مصطبه ی عشق مرا خوش دارد
«غم و شادی بر عاشق چه تفاوت دارد»
هوش مصنوعی: شراب عشق برای من لذت‌بخش است و برای عاشق، غم و شادی تفاوتی ندارند.
«ساقیا باده بده شادی آن کاین غم ازوست»
هوش مصنوعی: ای ساقی، باده‌ای بده تا شادمان شویم، زیرا این غم ناشی از اوست.
تیر عدوان به کمانها همه در، زه باشد
زخم پیکان به تنم از، که واز مه باشد
هوش مصنوعی: هر تیر و زخم به من از سوی دشمنان است، اما عشق من به معشوق همچنان قوی و پابرجا باقی مانده است.
نظر دوست چو بر من متوجّه باشد
«زخم خونینم اگر، به نشود، به باشد»
هوش مصنوعی: وقتی نگاه دوست بر من بیفتد، حتی اگر زخم عمیقی داشته باشم، آن زخم بهبود پیدا خواهد کرد یا دیگر احساس درد نخواهم کرد.
«خُنک آن زخم که هر لحظه مرا، مرهم ازوست»
هوش مصنوعی: خنک است آن زخم که هر لحظه برای من، دارویش کنارم است.
هر که مستانه نهد پای به میخانهٔ عمر
لاجرم پُر کندش ساقی، پیمانهٔ عمر
هوش مصنوعی: هرکس که با سرحالی و شوق وارد زندگی شود، بی‌تردید پر از تجربیات و لحظات خوشی خواهد شد.
ای «وفایی» چو بریزد، پر پروانهٔ عمر
«سعدیا چون بِکند سیل فنا خانهٔ عمر»
هوش مصنوعی: ای وفا، وقتی که زندگی در کمین است و عمر مانند پروانه‌ای بی‌خبر از خطر در حال گذر است، مانند سیلی که همه چیز را با خود می‌برد، سرنوشت می‌تواند به ناگاه زندگی را نابود کند.
«دل قوی دار، که بنیاد بقا محکم ازوست»
هوش مصنوعی: دل قوی و محکم داشته باش، زیرا اساس ماندگاری و پایداری از دل نیرومند ناشی می‌شود.