گنجور

بند بیست و سوم

از روزگار داد و فغان ز احتساب او
فریاد از تطاول و از انقلاب او
در کام اشقیا نچکاند جز انگبین
در جام اتقیا همه زهر مذاب او
ای روزگار باتو چه کرده است بوتراب
کافکنده ای به خون همه شیران غاب او
عبّاس و قاسم و علی اکبر حبیب و عون
غلطان به خاک و خون همه از شیخ و شاب او
عبّاس تشنه کام برون آری از فرات
سوی حرم کنی همه سعی و شتاب او
تا سوی تشنگان برد آبیّ و از قضا
تیر قدر به خاک فرو ریزد آب او
دادی به باد گلشن زهرا و تا به حشر
کردی روان ز چشم عزیزان گلاب او
زان صبح شوم آه که در مجلس یزید
بر خاص و عام تافت به شام آفتاب او
بزم یزید و جام شراب و سر حسین
باید ز پاره ی دل زینب کباب او
صغری در اضطراب کنیزیّ و مرتضی
در اضطراب شد به نجف ز اضطراب او
پرسد نبی ز امّت اگر شرح ماجرا
یارب چه می دهند به فردا جواب او
حاشا کسی که بسته به این خاندان بود
ایزد به روز حشر نماید عذاب او
ای آل بوتراب «وفایی» ز شعر خویش
باشد به خاندان شما انتساب او

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از روزگار داد و فغان ز احتساب او
فریاد از تطاول و از انقلاب او
هوش مصنوعی: از زمانه شکایت و ناله می‌کنم، که از حساب و کتاب او درد و فریاد دارم. از بی‌ادبی و تغییرات او گله‌مندم.
در کام اشقیا نچکاند جز انگبین
در جام اتقیا همه زهر مذاب او
هوش مصنوعی: در دل بدخواهان جز شیرینی نمی‌چکد و در دل نیکان، همه چیز به تلخی می‌انجامد.
ای روزگار باتو چه کرده است بوتراب
کافکنده ای به خون همه شیران غاب او
هوش مصنوعی: ای روزگار، با تو چه بلایی آمده است که بوتراب، آن چنان با خشم و شجاعت، بر همه شیران جنگل تاخته است؟
عبّاس و قاسم و علی اکبر حبیب و عون
غلطان به خاک و خون همه از شیخ و شاب او
هوش مصنوعی: عباس، قاسم و علی اکبر، حبیب و عون، همه در خاک و خون افتاده‌اند و این‌ها نتیجه‌ی رفتار شیخ و جوانان آن زمان است.
عبّاس تشنه کام برون آری از فرات
سوی حرم کنی همه سعی و شتاب او
هوش مصنوعی: عباس به سمت حرم می‌رود و در حالی که تشنه است، تمام تلاش و سرعت خود را به کار می‌برد تا از آب فرات بیرون بیاید.
تا سوی تشنگان برد آبیّ و از قضا
تیر قدر به خاک فرو ریزد آب او
هوش مصنوعی: او به سوی تشنگان آبی می‌برد، اما به طور اتفاقی تیر تقدیر باعث می‌شود که آب او روی زمین بریزد.
دادی به باد گلشن زهرا و تا به حشر
کردی روان ز چشم عزیزان گلاب او
هوش مصنوعی: تو باغچه زیبای زهرا را به باد دادی و تا روز قیامت، زیبایی گلاب او را از چشمان عزیزانش روانه کردی.
زان صبح شوم آه که در مجلس یزید
بر خاص و عام تافت به شام آفتاب او
هوش مصنوعی: از آن صبح ناگوار، افسوس که در مراسم یزید، خورشید او بر همه، خاص و عام، در شام تابید.
بزم یزید و جام شراب و سر حسین
باید ز پاره ی دل زینب کباب او
هوش مصنوعی: در جشن یزید، با شرابی که در دست دارد و در کنار حسین، دل زینب باید از غم و درد بگدازد.
صغری در اضطراب کنیزیّ و مرتضی
در اضطراب شد به نجف ز اضطراب او
هوش مصنوعی: صغری به خاطر نگرانی‌هایش به حالت کنیزی و بندگی درآمد و مرتضی نیز به خاطر این نگرانی‌ها به نجف رفت.
پرسد نبی ز امّت اگر شرح ماجرا
یارب چه می دهند به فردا جواب او
هوش مصنوعی: پیامبر از مردمش می‌پرسد اگر بخواهد ماجرا را توضیح دهد، خداوند در فردا چه پاسخی به او می‌دهد؟
حاشا کسی که بسته به این خاندان بود
ایزد به روز حشر نماید عذاب او
هوش مصنوعی: هیچ‌کس که به این خانواده وابسته است، در روز قیامت خداوند او را عذاب نخواهد کرد.
ای آل بوتراب «وفایی» ز شعر خویش
باشد به خاندان شما انتساب او
هوش مصنوعی: ای خانواده بوتراب، شعر وفایی به شما نسبت داده شده است و نشان‌دهنده وابستگی او به نسل شماست.