شمارهٔ ۷ - تجدید مطلع
علی گر، ز الاّ عَلَم بر نمی زد
به جز حرف لا از کسی سر نمی زد
یکی بودن حق نبود آشکارا
به عمرو ار، که تیغ دو پیکر نمی زد
زبان خدا بود در هر مقامی
به جز آن زبان حرف داور نمی زد
نمی بود معراج را، قدر چندان
علی حرف اگر با پیمبر نمی زد
در اسری بس اسرار پنهان نبی را
عیان کرد و از پرده سر بر نمی زد
عجب تر، که حیدر در آن شب به احمد
به جز حرف خود حرف دیگر نمی زد
پی دفع شکّ خدائیست ورنه
نبی بانگ بر، وی برادر نمی زد
به عالم نمی بود ز اسلام نامی
اگر گردن عمرو کافر نمی زد
نمی شد حصین حصن دین گر، زمردی
قدم بر در حصن خیبر نمی زد
چنان کند، در را از آن حصن سنگین
که گر، حلم او حلقه بر در نمی زد
زمین را، هم از جا بکند و فکندی
به جایی که مرغ نظر پر نمی زد
زمین بود چون فلک بی بادبانی
به رویش گر، از حلم لنگر نمی زد
گر، از بیم صمصام آن شه نبودی
بسر چرخ از مهر مغفر نمی زد
بُدی جای سلمان و بوذر، در آذر
گر او خود، به سلمان و بوذر نمی زد
اگر پشت گرم از ولایش نبودی
قدم پور آذر، در آذر نمی زد
نمی کرد اگر جای در جان ایشان
ز افلاکشان خیمه برتر نمی زد
نمی گشت همدستش ار، پور عمران
چنین دست در حلق اژدر نمی زد
گر، از شوق دیدار قنبر نبودی
بهشت اینقدر، زیب و زیور نمی زد
یقین کعبه تا حشر بتخانه بودی
قدم گر، به دوش پیمبر نمی زد
نبودی نبی را نبوّت مسلّم
به روز غدیر، ارکه منبر نمی زد
پیمبر، پیمبر نبودی اگر خود
پی نصیبش آن روز افسر نمی زد
اگر پیک یزدان نمی آمد آندم
نبی دم ز راز مستّر نمی زد
اگر فیض عشقش به هرجا نبودی
«وفایی» قدم سوی شوشتر نمی زد
اگر شور عشق تو در، نی نبودی
قلم یکقدم روی دفتر نمی زد
نمی بود اگر صبر و حلم تو ای شه
عدو آتش کینه بر در نمی زد
ز آتش عدو گر، نمی سوخت آن در
به کرب و بلا شعله اش در نمی زد
خیام حرم را، به آن آتش کین
در آن روز شمر ستمگر نمی زد
چگویم من از سرگذشت حسینش
که آن سر جدا از بلا، سر نمی زد
به حالش قضا و قدر در تعجّب
که تن از قضای مقدّر نمی زد
اگر شور شهد شهادت نبودی
حسین حنجر خود، به خنجر نمی زد
در آن روز اگر تشنه لب جان ندادی
کسی ساغر از حوض کوثر نمی زد
حسین گر قبول شفاعت نکردی
کسی سوی جنّت قدم بر نمی زد
نمی اوفتاد ار، علمدارش از پا
لوای شفاعت به محشر نمی زد
دوبیتی کنم وام از آن کس که روحش
به جز در هوای حسین پر نمی زد
«به قربان آن کشته کز روی غیرت
به خون دست و پا زیر خنجر نمی زد»
«به جز تیر پرّان در آن دشت هیجا
به دور سرش طایری پر نمی زد»
شمارهٔ ۶ - در مدح یعسوب دین امیرالمؤمنین (ع): اگر مطرب آهنگ دیگر نمی زدشمارهٔ ۸ - در مدح مولای متّقیان امیرمؤمنان (ع): ساقی به وصف لعل تو تا، می زنیم دم
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
علی گر، ز الاّ عَلَم بر نمی زد
به جز حرف لا از کسی سر نمی زد
هوش مصنوعی: علی اگر علم خود را به نمایش نمیگذاشت، جز از کسی که حرف «نه» را میزد، سخنی نمیگفت.
یکی بودن حق نبود آشکارا
به عمرو ار، که تیغ دو پیکر نمی زد
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به این که حقیقت و واقعیت همواره در زندگی انسانها حضور دارند، اما گاهی به وضوح دیده نمیشوند. به عبارتی، گاهی افراد به دلیل شرایط یا دوگانگیهایی که در جامعه وجود دارد، نمیتوانند به درستی حقایق را درک کنند و در نتیجه به اشتباه به سمت قضاوتهای نادرست میروند.
زبان خدا بود در هر مقامی
به جز آن زبان حرف داور نمی زد
هوش مصنوعی: خداوند در هر موقعیتی، به جز در مورد داوری، از زبان خودش استفاده میکند و هیچ سخنی نمیگوید.
نمی بود معراج را، قدر چندان
علی حرف اگر با پیمبر نمی زد
هوش مصنوعی: اگر علی با پیامبر صحبت نمیکرد، ارزش و اهمیت معراج هم کمتر میشد.
در اسری بس اسرار پنهان نبی را
عیان کرد و از پرده سر بر نمی زد
هوش مصنوعی: در مکانی پر از راز و رمز، حقایقی را درباره نبی آشکار کرد، اما هیچ چیز از پشت پرده پیدا نبود.
عجب تر، که حیدر در آن شب به احمد
به جز حرف خود حرف دیگر نمی زد
هوش مصنوعی: در آن شب شگفتانگیز، حیدر فقط به صحبتهای احمد گوش میداد و هیچ کلام دیگری را بر زبان نمیآورد.
پی دفع شکّ خدائیست ورنه
نبی بانگ بر، وی برادر نمی زد
هوش مصنوعی: اگر برای رفع شک و تردید خداوند نبود، پیامبر صدا برنمیآورد و نمیگفت که ای برادر!
به عالم نمی بود ز اسلام نامی
اگر گردن عمرو کافر نمی زد
هوش مصنوعی: اگر عمرو کافر گردن نمیزد، نامی از اسلام در جهان وجود نمیداشت.
نمی شد حصین حصن دین گر، زمردی
قدم بر در حصن خیبر نمی زد
هوش مصنوعی: اگر حصین، دژ دین بود، پس زمرد هرگز قدمی بر در دژ خیبر نمیگذاشت.
چنان کند، در را از آن حصن سنگین
که گر، حلم او حلقه بر در نمی زد
هوش مصنوعی: او چنان کار میکند که در آن دژ محکم، اگر صبر و بردباریاش به در میکوبید، دلیلی برای ورود به آنجا وجود نداشت.
زمین را، هم از جا بکند و فکندی
به جایی که مرغ نظر پر نمی زد
هوش مصنوعی: زمین را از جا کندی و به مکانی انداختی که حتی پرندهای هم آنجا نظر نمیکرد.
زمین بود چون فلک بی بادبانی
به رویش گر، از حلم لنگر نمی زد
هوش مصنوعی: زمین مانند آسمان بیپناهی بود که اگرچه از آرامش برخوردار بود، اما به خاطر برقراری نظم و سکون، هیچگاه دچار تلاطم نمیشد.
گر، از بیم صمصام آن شه نبودی
بسر چرخ از مهر مغفر نمی زد
هوش مصنوعی: اگر تو از ترس شمشیر آن پادشاه نبود، بر روی آسمان هم طلوع آفتاب نمیکرد.
بُدی جای سلمان و بوذر، در آذر
گر او خود، به سلمان و بوذر نمی زد
هوش مصنوعی: اگر کسی در آتش باشد و هیچکس به او توجه نکند، حتی اگر او شایسته و بزرگ باشد، نمیتواند جایگاه سلمان و بوذر را بگیرد.
اگر پشت گرم از ولایش نبودی
قدم پور آذر، در آذر نمی زد
هوش مصنوعی: اگر به محبت و حمایت او تکیه نمیکردی، فرزند آذر (آتش) هم در آتش نمیرقصید.
نمی کرد اگر جای در جان ایشان
ز افلاکشان خیمه برتر نمی زد
هوش مصنوعی: اگر روح آنها در عالم بالا حضور نداشت، هرگز نمیتوانستند در این دنیا چادر بزنند و جا بگیرند.
نمی گشت همدستش ار، پور عمران
چنین دست در حلق اژدر نمی زد
هوش مصنوعی: اگر دوستش هم در کارها با او همراه بود، اما پور عمران هرگز دستش را در دهن اژدها نمیکرد.
گر، از شوق دیدار قنبر نبودی
بهشت اینقدر، زیب و زیور نمی زد
هوش مصنوعی: اگر شوق دیدار قنبر نبود، بهشت اینقدر زیبا و آراسته نمیبود.
یقین کعبه تا حشر بتخانه بودی
قدم گر، به دوش پیمبر نمی زد
هوش مصنوعی: حتی اگر در روز قیامت نیز کعبه به عنوان یک محل شرک و بت پرستی شناخته شود، نباید بر دوش پیامبر سنگینی کند.
نبودی نبی را نبوّت مسلّم
به روز غدیر، ارکه منبر نمی زد
هوش مصنوعی: اگر پیامبر در روز غدیر بر منبر نمیرفت، نبوت او هم بهطور قطعی مشخص نمیشد.
پیمبر، پیمبر نبودی اگر خود
پی نصیبش آن روز افسر نمی زد
هوش مصنوعی: اگر پیامبر نبود، نمیتوانست آن روز نیک بختیاش را با قرعهکشی مشخص کند.
اگر پیک یزدان نمی آمد آندم
نبی دم ز راز مستّر نمی زد
هوش مصنوعی: اگر فرستادهی خدا در آن لحظه نمیآمد، پیامبر هم از حقایق پنهان سخن نمیگفت.
اگر فیض عشقش به هرجا نبودی
«وفایی» قدم سوی شوشتر نمی زد
هوش مصنوعی: اگر عشق او به هر جا نمیرسید، «وفایی» هرگز پا به شوشتر نمیگذاشت.
اگر شور عشق تو در، نی نبودی
قلم یکقدم روی دفتر نمی زد
هوش مصنوعی: اگر شوق و عشق تو در دل من نبود، هرگز قلم روی کاغذ نمیکشید.
نمی بود اگر صبر و حلم تو ای شه
عدو آتش کینه بر در نمی زد
هوش مصنوعی: اگر صبر و بردباری تو نبود، ای پادشاه، دشمن نمیتوانست آتش کینه را بر در بزند.
ز آتش عدو گر، نمی سوخت آن در
به کرب و بلا شعله اش در نمی زد
هوش مصنوعی: اگر آن در در کربلا به آتش دشمن نمیسوزد، پس شعلهی آن آتش به آنجا نمیرسد.
خیام حرم را، به آن آتش کین
در آن روز شمر ستمگر نمی زد
هوش مصنوعی: خیام به خاطر آن آتش انتقام، در آن روز شمر ستمگر، حرم را مورد هجوم قرار نداد.
چگویم من از سرگذشت حسینش
که آن سر جدا از بلا، سر نمی زد
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از داستان حسین بگویم، وقتی که آن سر، بدون رنج و درد، جدا نمیشود؟
به حالش قضا و قدر در تعجّب
که تن از قضای مقدّر نمی زد
هوش مصنوعی: در حالتی که مقدر شده، حال او حتی در برابر قضا و قدر حیرتانگیز است، زیرا او زیر بار سرنوشت و تقدیر نمیرود.
اگر شور شهد شهادت نبودی
حسین حنجر خود، به خنجر نمی زد
هوش مصنوعی: اگر نبود عشق و شور شهادت، حسین هرگز گردن خود را به خنجر نمیزد.
در آن روز اگر تشنه لب جان ندادی
کسی ساغر از حوض کوثر نمی زد
هوش مصنوعی: اگر در آن روز که تشنه بودی جان خود را ندادید، هیچ کس از حوض کوثر برای شما جرعهای نمیریخت.
حسین گر قبول شفاعت نکردی
کسی سوی جنّت قدم بر نمی زد
هوش مصنوعی: اگر حسین شفاعت را قبول نمیکرد، هیچکس نمیتوانست به بهشت قدم بگذارد.
نمی اوفتاد ار، علمدارش از پا
لوای شفاعت به محشر نمی زد
هوش مصنوعی: اگر علمدارش از پا نمیافتاد، در روز محشر پرچم شفاعت بلند نمیشد.
دوبیتی کنم وام از آن کس که روحش
به جز در هوای حسین پر نمی زد
هوش مصنوعی: من شعری میسرایم وامدار کسی هستم که روحش تنها در عشق و محبّت حسین پرواز میکند.
«به قربان آن کشته کز روی غیرت
به خون دست و پا زیر خنجر نمی زد»
هوش مصنوعی: من به خاطر آن شخصی که با شجاعت و غیرت، جان خودش را فدای عزت و ناموس کرده و زیر ضربههای خنجر هم به دفاع از خود برنمیخیزد، جان میدهم.
«به جز تیر پرّان در آن دشت هیجا
به دور سرش طایری پر نمی زد»
هوش مصنوعی: در آن دشت بییار و بیحس، تنها صدای تیر پرتاب شده به گوش میرسد و هیچ پرندهای دور سرش پرواز نمیکند.