شمارهٔ ۵ - تجدید مطلع
ای با، قدم حدوث وجود تو همسرا
وی صادر نُخست تویی اصل مصدرا
بالله پس از خدا، تو خداوند عالمی
نه غالی ام ترا و نه منکر، به داورا
در حیرتم خدا، به چه می شد شناخته
گر شخص کامل تو نبودیش مظهرا
بالله که واجب است وجود تو در جهان
ورنه چگونه گشتی واجب مصوّرا
هم دست کردگاری و هم روی کردگار
هم سرّ کردگاری و هم روی داورا
در تیغ آبدار تو هست آتشی نهان
کان را، کسی نداند جز عمرو کافرا
دارد کتاب فضل تو چندین هزار، باب
یک باب از آن بیان شده در باب خیبرا
وصف تو نیست رجعت خورشید ز آسمان
مدح تو، نی دریدن در، مهد اژدرا
با، یک اشاره شیر فلک بردری زهم
زیر و زبر کنی به هم این چرخ چنبرا
حکم قضا، به امر و رضای تو برقرار
کار قَدر، به حکم تو گردد مقدّرا
بی حکم تو نمیرد، یک نفس در جهان
بی امر تو نزاید، یک طفل مادرا
بی اذن تو نبارد، یک قطره بر زمین
بی رأی تو نیاید از بحر گوهرا
بی لطف تو نروید، یک گل ز گلستان
بی مهر تو نباشد در باغ ضیمرا
بی امر تو نریزد، یک برگ از درخت
بی حکم تو نخیزد یکمو به پیکرا
بی یاد تو نجنبد، جنبنده یی ز جا
بی قهر تو نسوزد سوزنده اخگرا
یک شمه یی ز خُلق تو هر هشت باغ خُلد
یک ذرّه یی ز مهر تو هر هفت اخترا
یا مظهرالعجایب و یا مرتضی علی
خواندن ترا، به یاری از هر چه بهترا
هستم دخیل قنبرت ای شاه لافتی
فریادرس تو ما را، فضلاً لقنبرا
شاها امیدوار چنانم که خوانی ام
از سلک چاکران غلامان این درا
گر شعر من قبول تو افتد، مرا رسد
فخر ار، کنم به اهل دو عالم سراسرا
به به چه خوش بود، که بخوانند دوستان
این شعر را، پس از من تا روز محشرا
کز، زنگ قنبر آید و هم از حَبش بلا
از روم هم مُهیب و «وفایی» ز شوشترا
دانم که این نه حدّ من است و نه جای من
لیکن اگر تو خواهی از اینم فزونترا
بعد از ثنا، به یاد من آمد حسین تو
آن تشنه لب شهید، به خون غرقه پیکرا
لب تشنه بود، بر لب آب فُرات و بود
آب فرات یکسره اش مهر مادرا
بی کس حسین، غریب حسین، بینوا حسین
نه مادرش بسر، نه پسر، نی برادرا
امّا برادرش سرو دستش ز تن جدا
عبّاس تشنه کام علمدار لشگرا
امّا پسر که بود، شبیه پیمبرا
شد پاره پاره از دم شمشیر و خنجرا
کردند تشنه لب همه اصحاب او شهید
از کوچک و بزرگ چه اکبر چه اصغرا
اموالشان تمام به تاراج کینه رفت
از گوهر و لباس و زر و زیب و زیورا
زینب کجا و مجلس آل زنا کجا
زینب کجا و بزم یزید ستمگرا
شمارهٔ ۴ - در تهنیت عید غدیر و مدح حضرت امیر (ع): ساقی بریز باده مرا، هی به ساغراشمارهٔ ۶ - در مدح یعسوب دین امیرالمؤمنین (ع): اگر مطرب آهنگ دیگر نمی زد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای با، قدم حدوث وجود تو همسرا
وی صادر نُخست تویی اصل مصدرا
هوش مصنوعی: تو هستی که با آمدن و پیدایش وجودت، همه چیز آغاز میشود و تو همان منبع و اصل هستی.
بالله پس از خدا، تو خداوند عالمی
نه غالی ام ترا و نه منکر، به داورا
هوش مصنوعی: به خدا قسم، پس از خدا، تو پروردگار جهانی. نه من میتوانم تو را افراطی بخوانم و نه میتوانم انکار کنم، ای داور.
در حیرتم خدا، به چه می شد شناخته
گر شخص کامل تو نبودیش مظهرا
هوش مصنوعی: در شگفتم خدا، چگونه ممکن است کسی که به کمال رسیده را بشناسد، در حالی که او وجودی ندارد که نماد باشد؟
بالله که واجب است وجود تو در جهان
ورنه چگونه گشتی واجب مصوّرا
هوش مصنوعی: به خدا قسم، وجود تو در این دنیا لازم و ضروری است، وگرنه چگونه میتوانی به صورت لازم و ضروری درآمدهای؟
هم دست کردگاری و هم روی کردگار
هم سرّ کردگاری و هم روی داورا
هوش مصنوعی: این بیت به ارتباط و همبستگی میان خالق و مخلوق اشاره دارد. به نوعی، هنرمند و هنر، هر دو نمایانگر وجود خالق هستند. همچنین به راز و رمز آفرینش و حضور خداوند در آفرینش نیز اشاره میکند.
در تیغ آبدار تو هست آتشی نهان
کان را، کسی نداند جز عمرو کافرا
هوش مصنوعی: شما در تیغ تیز و شفاف خود آتش پنهانی دارید که هیچکس جز عمرو کافر از آن آگاه نیست.
دارد کتاب فضل تو چندین هزار، باب
یک باب از آن بیان شده در باب خیبرا
هوش مصنوعی: کتاب فضل و خوبیهای تو به اندازهی زیادی است، اما تنها یک بخش از آن در مورد خیبر بیان شده است.
وصف تو نیست رجعت خورشید ز آسمان
مدح تو، نی دریدن در، مهد اژدرا
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو به اندازهای بزرگ و والاست که بازگشت خورشید از آسمان نمیتواند آن را توصیف کند، مثل این که بخواهد از مهد اژدها عبور کند.
با، یک اشاره شیر فلک بردری زهم
زیر و زبر کنی به هم این چرخ چنبرا
هوش مصنوعی: با یک اشاره، میتوانی سرنوشت را تغییر دهی و این دنیا را به هم بریزی.
حکم قضا، به امر و رضای تو برقرار
کار قَدر، به حکم تو گردد مقدّرا
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر بر اساس اراده و رضایت تو شکل میگیرد، و امور به فرمان تو تعیین میشوند.
بی حکم تو نمیرد، یک نفس در جهان
بی امر تو نزاید، یک طفل مادرا
هوش مصنوعی: بدون فرمان تو، هیچ چیزی در این دنیا نمیمیرد و هیچ نوزادی بدون اجازه تو به دنیا نمیآید.
بی اذن تو نبارد، یک قطره بر زمین
بی رأی تو نیاید از بحر گوهرا
هوش مصنوعی: بیاجازه تو حتی یک قطره باران به زمین نمیریزد و بدون نظر تو، هیچ چیز از دریا به دست نمیآید.
بی لطف تو نروید، یک گل ز گلستان
بی مهر تو نباشد در باغ ضیمرا
هوش مصنوعی: هیچ گلی در باغ بیمهر تو رشد نمیکند و بدون محبت تو، چیزی در این گلستان نخواهد بود.
بی امر تو نریزد، یک برگ از درخت
بی حکم تو نخیزد یکمو به پیکرا
هوش مصنوعی: هیچ چیزی بدون اراده و فرمان تو به وقوع نمیپیوندد، حتی یک برگ از درخت نمیافتد و چیزی از جایی بلند نمیشود مگر به خواست تو.
بی یاد تو نجنبد، جنبنده یی ز جا
بی قهر تو نسوزد سوزنده اخگرا
هوش مصنوعی: بدون یاد تو، هیچ جنبندهای برای حرکت نمیکند و بدون خشم تو، هیچ آتشی نمیسوزد.
یک شمه یی ز خُلق تو هر هشت باغ خُلد
یک ذرّه یی ز مهر تو هر هفت اخترا
هوش مصنوعی: خیلی کم از زیبایی و سیرت تو حاضر است که تمامی باغهای بهشت را در بر بگیرد و همچنین تنها ذرهای از محبت و عشق تو میتواند تمام آسمانها را پر کند.
یا مظهرالعجایب و یا مرتضی علی
خواندن ترا، به یاری از هر چه بهترا
هوش مصنوعی: یا مظهر شگفتیها، یا علی مرتضی، تو را میخوانم تا به من یاری رسانی و به هر چیز بهتر کمک کنی.
هستم دخیل قنبرت ای شاه لافتی
فریادرس تو ما را، فضلاً لقنبرا
هوش مصنوعی: من در حرم تو پناه میآورم، ای پادشاه بزرگ، و از تو میخواهم که ما را یاری کنی.
شاها امیدوار چنانم که خوانی ام
از سلک چاکران غلامان این درا
هوش مصنوعی: ای پادشاه، من به قدری امیدوارم که مانند غلامان و چاکران نزد تو باشم و تو مرا بخوانی.
گر شعر من قبول تو افتد، مرا رسد
فخر ار، کنم به اهل دو عالم سراسرا
هوش مصنوعی: اگر شعر من مورد پسند تو قرار گیرد، به من افتخار خواهد رسید و من میتوانم به جاه و مقام اهل دنیا و آخرت ببالم.
به به چه خوش بود، که بخوانند دوستان
این شعر را، پس از من تا روز محشرا
هوش مصنوعی: چه خوب است که دوستانم این شعر را بعد از من بخوانند و تا روز قیامت به یاد من باشند.
کز، زنگ قنبر آید و هم از حَبش بلا
از روم هم مُهیب و «وفایی» ز شوشترا
هوش مصنوعی: از زنگ قنبر صدایی به گوش میرسد و از حبش نیز سختی و رنجی میآید، همچنین از روم هراسناک است و «وفایی» از شوشترا نیز وجود دارد.
دانم که این نه حدّ من است و نه جای من
لیکن اگر تو خواهی از اینم فزونترا
هوش مصنوعی: میدانم که این شرایط و موقعیت، نه برای من مناسب است و نه به من مربوط میشود، اما اگر تو بخواهی، میتوانم بیشتر از اینها برایت ارائه دهم.
بعد از ثنا، به یاد من آمد حسین تو
آن تشنه لب شهید، به خون غرقه پیکرا
هوش مصنوعی: پس از ذکر مدح و ستایش، به یاد من آمد که حسین، آن شهید تشنه لب، با پیکری غرق در خون بود.
لب تشنه بود، بر لب آب فُرات و بود
آب فرات یکسره اش مهر مادرا
هوش مصنوعی: شخصی که تشنه است، در کنار رودخانه فرات قرار دارد، و آب فرات به طور کامل یادآور محبت و عشق مادرش برای اوست.
بی کس حسین، غریب حسین، بینوا حسین
نه مادرش بسر، نه پسر، نی برادرا
هوش مصنوعی: حسین بیکس و غریب و درمانده است؛ نه مادری برای اوست، نه پسری، و نه برادرانی در کنارش.
امّا برادرش سرو دستش ز تن جدا
عبّاس تشنه کام علمدار لشگرا
هوش مصنوعی: برادرش عباس، علمدار سپاه، با دستهای بریده و تشنه در میدان جنگ به سوی دشمن میشتابد.
امّا پسر که بود، شبیه پیمبرا
شد پاره پاره از دم شمشیر و خنجرا
هوش مصنوعی: نوجوانی که به دنیا آمد، مانند پیامبر شد و در نبرد جان خود را با تجاوزات شمشیر و خنجر از دست داد.
کردند تشنه لب همه اصحاب او شهید
از کوچک و بزرگ چه اکبر چه اصغرا
هوش مصنوعی: تمام یاران او، چه کوچک و چه بزرگ، همگی تشنه لب شهید شدند. این مصیبت شامل هر دو گروه، یعنی اکبر و اصغر، بود.
اموالشان تمام به تاراج کینه رفت
از گوهر و لباس و زر و زیب و زیورا
هوش مصنوعی: همه داراییهای آنها به خاطر کینه و دشمنی به یغما رفت؛ از جمله جواهرات، لباسها، طلا و زیورآلات.
زینب کجا و مجلس آل زنا کجا
زینب کجا و بزم یزید ستمگرا
هوش مصنوعی: زینب کجا و مجلس خانواده زنا کجا، زینب کجا و محفل یزید ستمگر کجا.