گنجور

شمارهٔ ۴۱ - در شهادت حضرت علی اکبر (ع)

باز این سرِ سودایی ام با عشق همسر آمده
شور جوانی را نگر پیرانه بر سر آمده
شد آفتابی ناگهان تابان مرا، در کاخ جان
مهرومهی در دل مرا چون سکّه بر زر آمده
ماهی که مهر آسمان از عکس رویش زر فشان
این ذرّه را یارب چسان خود ذرّه پرور آمده
حربا و عشق آفتاب از عقل دور آمد ولی
خورشید بین کان ذرّه را از مهر رهبر آمده
گر خود ز حربا کمترم چون عاشق آن دلبرم
خورشید و حربا در برم از ذرّه کمتر آمده
حُسن جهان آرای او برتر ز وصف است و بیان
امّا به مدحش طبع من مجبول و مضطر آمده
بهر گزند از چشم بد، از چهر خوبش تا ابد
بر چهره خال گلرخان اسپند و مجمر آمده
شیرین لب و شیرین سخن از بسکه شهدش در دهن
گویی بدخشان یمن خود کان شکّر آمده
آن چشم فتّان کن نظر مژگان خونریزش نگر
کان ترک غارتگر دگر با تیر و خنجر آمده
از طالع بیدار من این طبع گوهر بار من
در وصف لعل یار من گنجی ز گوهر آمده
از وصف لعل او دمم باشد دم روح اللهی.
وز رفعت چشمش مرا گیتی مسخّر آمده
معجز ز لعلش آورم وز چشم مستش ساحرم
بنگر که سحر و معجزه با هم برابر آمده
اعجاز شعرم را ببین او را مبین سحر مُبین
من خود چو موسی خامه ام مانند اژدر آمده
از حد فزون آمد سخن از بس ستودم خویشتن
این شورش و غوغای من از عشق دلبر آمده
آن دلبر طاها حسب وان خسرو یاسین نسب
ماه عجم مهر عرب از چهر انور آمده
آن در سپهر دلبری یکتا چو مهر خاوری
از بهر تعظیمش دوتا این چرخ چنبر آمده
آن کاو حسین مفتون او لیلا به جان مجنون او
آن خود ذبیح و این خلیل آن یک چو هاجر آمده
نازم خلیل کربلا سرحلقه ی اهل ولا
کز وی خلیل آذری ایمن ز آذر آمده
لیلای دشت ماریه صد هاجر او را جاریه
کی هاجر اسماعیل او مانند اکبر آمده
بر گو تو اسمعیل را باشد ذبیح الله چنین
کش خون جسم نازنین او را شناور آمده
شبه نبیّ مصطفی شبل علی شیر خدا
از دوده ی خیرالنّسا وز نسل شبّر آمده
مشتق نمود از نام خود ایزد چو نام نامی اش
الله اکبر وصف او ز الله اکبر آمده
چون جدّ نامی نام او آمد علی از نزد حق
مانند جدّش قدر او از هر که برتر آمده
در وصف خلق و خوی او آیات قرآن سربسر
در مدح روی و موی هر چار دفتر آمده
در علم و حلم و صولت او همچون علی مرتضی
در خلق و خلق و گفتگو مانا پیمبر آمده
شد ذات پاک مصطفی چون مظهر ذات خدا
بی شبهه شبه مصطفی از هر دو مظهر آمده
یک شمّه از خلق خوشش هر هشت جنّت سربسر
یک ذرّه از مهر رُخش هر هفت اختر آمده
یک شاخه از سرو قدش طوبی و نخل زندگی
یک رشحه از لعل لبش تسنیم و کوثر آمده
آن لب که می بودی از او تسنیم و کوثر رشحه یی
در کربلا از تشنگی مانند اخگر آمده
چون دید باب خویش را آن هول و آن تشویش را
آن قوم کافر کیش را کز کینه کافر آمده
رخصت گرفت از بهر جنگ از باب خود او بی درنگ
آمد به میدان چون هژبر امّا دلاور آمده
آن پرتو نور ازل از صدر زین شد جلوه گر
گفتی تجلّی للجبل پشت تکاور آمده
پس تاخت مرکب آنچنان کز بیم لرزید آسمان
مانا که حیدر شد عیان واندشت خیبر آمده
گُردان شیر افکن همه در اضطراب و واهمه
کردند با هم همهمه کاینک غضنفر آمده
با کبریای داوری با سطوت پیغمبری
گفتی تعالی الله علی بر، قصد لشگر آمده
با صد شکوه و طنطنه بر آن سپه زد یکتنه
اسب عقابش زیر ران چون باد صرصر آمده
لاهوتیان لاحول خوان با خاک یکسان خاکیان
از برق شمشیرش عیان آشوب محشر آمده
شد بر عقابش راه تنگ از بس در آن میدان جنگ
سرهای بی تن برزمین تن های بی سرآمده
شوق پدر او را عنان برتافت از رزم خسان
سوی پدر آمد چو جان امّا مظفّر آمده
گفت ارچه این جان را، بقا می خواهم از بهر خدا
امّا زتاب تشنگی بی تاب و مضطر آمده
سنگینی آهن به تن بس صعب و سخت آید به من
وز تشنگی جان در بدن مانند آذر آمده
در بر کشید او را چو جان گوهر نهادش در دهان
شرمنده زان لعل لبان یاقوت و گوهر آمده
گفت ای گل گلزار من ای مایه ی اسرار من
سرّ شهادت مرمرا اندر تو مضمر آمده
روزی که با جانان به جان عقد شهادت بسته ام
قربانی ات ای جان جان منظور داور آمده
بود از ازل عشّاق را پیمان به جان در باختن
پیمان من در عاشقی از جان فزونتر آمده
گفت ای خلیل با وفا صد جان من بادا فدا
یک جان چه قابل مر ترا این جان محقر آمده
پس بار دیگر همچو جان از جسم بابش شد روان
در دشت کین کرّار سان باز او مکرّر آمده
امّا در این بار از وفا آمد که سازد جان فدا
از بخت خوشدل کز قضا امرِ مقدّر آمده
شور شهادت تاج او فوق سنان معراج او
از تیر پرّان رفرفش با پرّ و با فر آمده
در رزمگه از پشت زین پشتش نیامد بر زمین
تا بر سرش از دست کین آن زخم منکر آمده
گفت ای پدر «منّی السّلام» اینک رسید آبم به کام
جدّم محمّد با دو جام از حوض کوثر آمده
یک جام نوشیدم از آن سرخوش گذشتم از جهان
بهر تو ای جان جهان آن جام دیگر آمده
ز آواز او چون شد خبر آمد پدر او را بسر
تنها خدا داند مگر او را چه بر سر آمده
چون دید آن رعنا جوان افتاده اندر خاک و خون
زد صیحه کز آواز آن گوش جهان کر آمده
گفتا «علی الدّنیا عفی» ای سرو بستان وفا
اینک پدر بر سر ترا، با دیده ی تر آمده
هرچند داغم زین عزا، امّا رضا هستم رضا
کز عالم ذر این بلا منظور و منظر آمده
در راه جانان شاه دین چون داد معشوقی چنین
در بزم عشّاق از همین آن شه مُصدّر آمده
بگذر «وفایی» زین سخن از عشق خوبان دم مزن
کاین راز بس باشد نهان وین سر مستّر آمده

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز این سرِ سودایی ام با عشق همسر آمده
شور جوانی را نگر پیرانه بر سر آمده
هوش مصنوعی: دوباره این دل شیدا در عشق همسرش شوق جوانی را به نمایش گذاشته، حال آنکه سنی از او گذشته است.
شد آفتابی ناگهان تابان مرا، در کاخ جان
مهرومهی در دل مرا چون سکّه بر زر آمده
هوش مصنوعی: ناگهان نوری در قلب من درخشید و احساسی عمیق و درخشان را در وجودم ایجاد کرد، مانند اینکه در دل یک سکه طلایی، نوری از مهر و محبت به وجود آمده باشد.
ماهی که مهر آسمان از عکس رویش زر فشان
این ذرّه را یارب چسان خود ذرّه پرور آمده
هوش مصنوعی: ماهی که تحت تأثیر محبت آسمان قرار دارد و زیبایی صورتش مانند طلایی درخشان است، ای کاش بگویی این ذره (جاندار کوچک) چگونه توانسته این‌چنین پرورش یابد.
حربا و عشق آفتاب از عقل دور آمد ولی
خورشید بین کان ذرّه را از مهر رهبر آمده
هوش مصنوعی: عشق و جنگ از تفکر و درک دور افتاده‌اند، اما خورشید، که نماد روشنی و حقیقت است، توانسته با مهر و محبت رهبری، حتی ذره‌ای را نیز به خود جذب کند.
گر خود ز حربا کمترم چون عاشق آن دلبرم
خورشید و حربا در برم از ذرّه کمتر آمده
هوش مصنوعی: اگر در مقام و جایگاه خود از حربا پایین‌تر هستم، اما به خاطر عشق آن دلبر، حتی خورشید و حربا را در آغوشم حس می‌کنم، زیرا من از ذره کمتر هم ارزش ندارم.
حُسن جهان آرای او برتر ز وصف است و بیان
امّا به مدحش طبع من مجبول و مضطر آمده
هوش مصنوعی: زیبایی چشم نواز او فراتر از توصیف و کلام است، اما من ناگفته و بی‌اختیار به ستایش او پرداخته‌ام.
بهر گزند از چشم بد، از چهر خوبش تا ابد
بر چهره خال گلرخان اسپند و مجمر آمده
هوش مصنوعی: برای جلوگیری از آسیب‌های چشم بد، تا ابد بر چهره زیبا و دلربایش، نشانه‌ای از زیبایی و جلوه‌ای خاص وجود دارد.
شیرین لب و شیرین سخن از بسکه شهدش در دهن
گویی بدخشان یمن خود کان شکّر آمده
هوش مصنوعی: دختر زیبا و خوش صحبت، صحبت‌هایش آن‌قدر شیرین و دلپذیر است که انگار عسل از دهانش می‌ریزد، گویی از سرزمین‌های خوشمزه و معروف مثل بدخشان یمن آمده و به خاطر شیرینی‌اش، مثل شکر است.
آن چشم فتّان کن نظر مژگان خونریزش نگر
کان ترک غارتگر دگر با تیر و خنجر آمده
هوش مصنوعی: چشمان جذاب و دلربا و مژه‌های خونین او را ببین، آن جوان زیبا و خوش‌چهره که با تیر و خنجر به میدان آمده است.
از طالع بیدار من این طبع گوهر بار من
در وصف لعل یار من گنجی ز گوهر آمده
هوش مصنوعی: سرنوشت و دلی که بیدار دارم، این استعداد ارزنده من در توصیف زیبایی معشوقم، گنجی از گوهر را به همراه دارد.
از وصف لعل او دمم باشد دم روح اللهی.
وز رفعت چشمش مرا گیتی مسخّر آمده
هوش مصنوعی: من از زیبایی و گوهر وجود او، جانم همچون روح الهی است. و به خاطر بلندی چشمان او، همه جهان زیر فرمان من درآمده است.
معجز ز لعلش آورم وز چشم مستش ساحرم
بنگر که سحر و معجزه با هم برابر آمده
هوش مصنوعی: من از زیبایی‌های لبانش معجزه‌ای می‌آورم و از نگاه مستش جادوگری می‌کنم. ببین که سحر و معجزه هم‌پایه و برابر شده‌اند.
اعجاز شعرم را ببین او را مبین سحر مُبین
من خود چو موسی خامه ام مانند اژدر آمده
هوش مصنوعی: شعر من مانند سحر و جادوی خاصی است که نمی‌توان آن را به راحتی دید. من همچون موسی، با قلم خود قدرت‌های شگفت‌انگیزی دارم که همانند مار بزرگ، از قدرت و عظمت برخوردار است.
از حد فزون آمد سخن از بس ستودم خویشتن
این شورش و غوغای من از عشق دلبر آمده
هوش مصنوعی: من آن‌قدر در مورد خودم صحبت کردم که از حد فراتر رفت، این هیجان و آشفتگی من ناشی از عشق به معشوق است.
آن دلبر طاها حسب وان خسرو یاسین نسب
ماه عجم مهر عرب از چهر انور آمده
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و خصوصیات فردی خاص می‌پردازد. شاعر از محبوبی یاد می‌کند که دارای ویژگی‌های برجسته‌ای است. او به نوعی به ریشه و نژاد این محبوب اشاره می‌کند که ترکیبی از فرهنگ‌های مختلف است. از جمال و ظاهر او به گونه‌ای توصیف می‌شود که دل هر بیننده‌ای را می‌رباید و در نهایت، اشاره‌ای به نور و درخشانی چهره‌اش دارد که نشان‌دهنده زیبایی و جذابیت فوق‌العاده اوست.
آن در سپهر دلبری یکتا چو مهر خاوری
از بهر تعظیمش دوتا این چرخ چنبر آمده
هوش مصنوعی: در آسمان، محبوبی یگانهای همچون خورشید صبحگاهی وجود دارد که به خاطر احترام به او، این گردونه هستی دو قسمت شده است.
آن کاو حسین مفتون او لیلا به جان مجنون او
آن خود ذبیح و این خلیل آن یک چو هاجر آمده
هوش مصنوعی: شخصی که حسین به شدت مجذوب اوست، مانند لیلی برای مجنون است. او خودش قربانی شده و آن دیگری نیز خلیل است. یکی از آنها مثل هاجر به اینجا آمده است.
نازم خلیل کربلا سرحلقه ی اهل ولا
کز وی خلیل آذری ایمن ز آذر آمده
هوش مصنوعی: من به خلیل کربلا افتخار می‌کنم، او سرآمد اهل وفاست و از اوست که خلیل آذری به ایمنی و آرامش رسیده و از آتش دور مانده است.
لیلای دشت ماریه صد هاجر او را جاریه
کی هاجر اسماعیل او مانند اکبر آمده
هوش مصنوعی: لیلای دشت ماریه در واقع نمادی از عشق و شور و شوق به حیات و زیبایی‌هاست و نشان می‌دهد که مانند هاجر که زنی قوی و پیگیر بود، لیلا نیز با تمام وجود به زندگی و عشق می‌پردازد. این تصویر به نوعی از شخصیت لیلا خبر می‌دهد که نیاز به توجه دارد و مانند هاجر در پی تحقق آرزوها و رسیدن به هدف‌هایش است. همچنین، اشاره به اکبر به نوعی نمادی از قهرمانان و بزرگانی است که به اوج دست یافته‌اند و لیلا نیز در نقش خود، تلاش می‌کند تا به این مقام و جایگاه برسد.
بر گو تو اسمعیل را باشد ذبیح الله چنین
کش خون جسم نازنین او را شناور آمده
هوش مصنوعی: بیا و به اسماعیل بگو که او قربانی خداست. اینگونه خون بدن نازنین او به جریان افتاده است.
شبه نبیّ مصطفی شبل علی شیر خدا
از دوده ی خیرالنّسا وز نسل شبّر آمده
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف شخصیت والا و نسب نیک پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، و امام علی (ع) می‌پردازد. شاعر به ارتباط نزدیک این دو بزرگوار با یکدیگر و نیکو بودن نسل آن‌ها اشاره می‌کند. همچنین از مقام و فضیلت خداوند و اهمیت خانواده پیامبر و اهل بیت سخن می‌گوید. در واقع، این بیت نشان‌دهنده‌ی ارادت و عشق به اهل بیت و نسل پاک آن‌ها است.
مشتق نمود از نام خود ایزد چو نام نامی اش
الله اکبر وصف او ز الله اکبر آمده
هوش مصنوعی: خداوند با نام بزرگش، یعنی "الله اکبر"، به توصیف خود پرداخته است. این نام بزرگ نشان‌دهنده عظمت و برتری اوست.
چون جدّ نامی نام او آمد علی از نزد حق
مانند جدّش قدر او از هر که برتر آمده
هوش مصنوعی: زمانی که نام بزرگ علی به عنوان جدّش برمی‌خیزد، او از سوی خداوند به‌عنوان شخصیتی با ارزش و مرتبه‌ای بیشتر از سایرین شناخته می‌شود.
در وصف خلق و خوی او آیات قرآن سربسر
در مدح روی و موی هر چار دفتر آمده
هوش مصنوعی: در توصیف ویژگی‌های او، تمامی آیات قرآن به ستایش از چهره و جمالش پرداخته‌اند و این مدح در تمام چهار کتاب آسمانی وجود دارد.
در علم و حلم و صولت او همچون علی مرتضی
در خلق و خلق و گفتگو مانا پیمبر آمده
هوش مصنوعی: او در علم، بردباری و قدرت مانند علی مرتضی است و در رفتار و گفتار، به پیامبر شباهت دارد.
شد ذات پاک مصطفی چون مظهر ذات خدا
بی شبهه شبه مصطفی از هر دو مظهر آمده
هوش مصنوعی: ذات پاک پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، به عنوان نماینده و مظهر خالص خداوند تصور می‌شود. او به گونه‌ای است که هیچ گونه شبهه‌ای در مقام و شخصیتش وجود ندارد. همچنین، الهاماتی که از این مظهر خدایی آمده‌اند، از هر دو جنبه‌ی معنوی و انسانی به بشریت ارائه شده‌اند.
یک شمّه از خلق خوشش هر هشت جنّت سربسر
یک ذرّه از مهر رُخش هر هفت اختر آمده
هوش مصنوعی: یک بخش از زیبایی‌های خلقت او در هر هشت بهشت موجود است و هر ذره‌ای از محبت چهره‌اش در هفت ستاره تابناک دیده می‌شود.
یک شاخه از سرو قدش طوبی و نخل زندگی
یک رشحه از لعل لبش تسنیم و کوثر آمده
هوش مصنوعی: جنس و زیبایی قد او به درخت طوبی و نخل شباهت دارد و زندگی‌اش هم چون رودی زلال و بهشتی است که از لب‌هایش می‌جوشد.
آن لب که می بودی از او تسنیم و کوثر رشحه یی
در کربلا از تشنگی مانند اخگر آمده
هوش مصنوعی: آن لب که همیشه از آن، آب زلال و پاکی جاری بود، در کربلا به شدت از تشنگی می‌سوزد و مثل جرقه‌ای روشن شده است.
چون دید باب خویش را آن هول و آن تشویش را
آن قوم کافر کیش را کز کینه کافر آمده
هوش مصنوعی: وقتی فرزندش پدرش را دید که در آن وضعیت ترسناک و آشفتگی به سر می‌برد، آن گروه کافر را مشاهده کرد که به خاطر دشمنی‌شان آمده بودند.
رخصت گرفت از بهر جنگ از باب خود او بی درنگ
آمد به میدان چون هژبر امّا دلاور آمده
هوش مصنوعی: او بدون معطلی از پدرش اجازه جنگ گرفت و به میدان آمد؛ مانند یک شیر غران، اما با شجاعت و دلیری آمده است.
آن پرتو نور ازل از صدر زین شد جلوه گر
گفتی تجلّی للجبل پشت تکاور آمده
هوش مصنوعی: پرتوی از نور آغازین، از بالای عرش نمایان شد، گویی که جلوه‌ای از آن کوه، در حال زیبا و با هیبت به زمین آمده است.
پس تاخت مرکب آنچنان کز بیم لرزید آسمان
مانا که حیدر شد عیان واندشت خیبر آمده
هوش مصنوعی: به خاطر ترسی که ایجاد شد، آسمان به لرزه درآمد و مشخص شد که علی حاضر است و به خیبر آمده.
گُردان شیر افکن همه در اضطراب و واهمه
کردند با هم همهمه کاینک غضنفر آمده
هوش مصنوعی: همه شیرها در حال اضطراب و ترس شدند و با هم شلوغ کردند که حالا غضنفر (شیر) آمده است.
با کبریای داوری با سطوت پیغمبری
گفتی تعالی الله علی بر، قصد لشگر آمده
هوش مصنوعی: با عظمت و قدرتی که خاص قضاوت است و شجاعت پیامبری، فرمودی که خداوند متعال از همه چیز فراتر است و لشکری در حال حرکت است.
با صد شکوه و طنطنه بر آن سپه زد یکتنه
اسب عقابش زیر ران چون باد صرصر آمده
هوش مصنوعی: با افتخار و بزرگی، او به تنهایی بر سپاه حمله کرد و مانند باد سرد، اسبش که به عقاب می‌مانست، زیرش تاخت.
لاهوتیان لاحول خوان با خاک یکسان خاکیان
از برق شمشیرش عیان آشوب محشر آمده
هوش مصنوعی: لاهوتیان نمی‌توانند قدرتی داشته باشند و با خاکی‌ها یکسان‌اند. در اثر درخشش شمشیرش، شور و آشوب قیامت در عالم نمایان شده است.
شد بر عقابش راه تنگ از بس در آن میدان جنگ
سرهای بی تن برزمین تن های بی سرآمده
هوش مصنوعی: عقاب در میدان نبرد به دلیل تعداد زیاد سرهای بریده و بدن‌های بی‌سر، دچار مشکل و تنگنای راه می‌شود.
شوق پدر او را عنان برتافت از رزم خسان
سوی پدر آمد چو جان امّا مظفّر آمده
هوش مصنوعی: اشتیاق پدر باعث شد که او از نبرد فاصله بگیرد و به سمت پدر برود، همچون جان که به بدن باز می‌گردد، اما در اینجا مظفّر نیز آمده است.
گفت ارچه این جان را، بقا می خواهم از بهر خدا
امّا زتاب تشنگی بی تاب و مضطر آمده
هوش مصنوعی: اگرچه به خاطر خداوند آرزو دارم که جانم جاودانه بماند، اما به دلیل شدت تشنگی بی‌تاب و ناتوان شده‌ام.
سنگینی آهن به تن بس صعب و سخت آید به من
وز تشنگی جان در بدن مانند آذر آمده
هوش مصنوعی: احساس سنگینی آهن بر تن برای من بسیار دشوار و ناگوار است و از شدت تشنگی، جانم در بدن به مانند آتش می‌سوزد.
در بر کشید او را چو جان گوهر نهادش در دهان
شرمنده زان لعل لبان یاقوت و گوهر آمده
هوش مصنوعی: او را در آغوش کشید و مانند جواهر ارزشمندی در دهانش گذاشت، و از زیبایی و درخشش لب‌هایش که مانند یاقوت و جواهر می‌درخشید، شرمنده بود.
گفت ای گل گلزار من ای مایه ی اسرار من
سرّ شهادت مرمرا اندر تو مضمر آمده
هوش مصنوعی: ای گل زیبای باغ من، تو منبع رازهای من هستی. راز شهادت من در وجود تو نهفته شده است.
روزی که با جانان به جان عقد شهادت بسته ام
قربانی ات ای جان جان منظور داور آمده
هوش مصنوعی: روزی که با محبوبم پیمان شهادت بسته‌ام، ای جان جان، قربانی تو شده‌ام و دلنوازم به پیشگاه داور آمده.
بود از ازل عشّاق را پیمان به جان در باختن
پیمان من در عاشقی از جان فزونتر آمده
هوش مصنوعی: عاشقان از آغاز خلقت با یکدیگر عهد کرده‌اند که می‌توانند جان خود را فدای عشق کنند. به همین خاطر، وعده‌ی من در عشق، از جانم نیز برایم با ارزش‌تر است.
گفت ای خلیل با وفا صد جان من بادا فدا
یک جان چه قابل مر ترا این جان محقر آمده
هوش مصنوعی: ای دوست وفادار، جان من فدای تو باد! اما یک جان چه ارزشی دارد که بخواهم آن را برای تو قربانی کنم؟ این جان بی‌ارزش که در دست من است، چگونه می‌تواند مورد توجه تو قرار گیرد؟
پس بار دیگر همچو جان از جسم بابش شد روان
در دشت کین کرّار سان باز او مکرّر آمده
هوش مصنوعی: پس دوباره مانند جان که از بدن جدا می‌شود، او نیز در میدان جنگ مانند یک قهرمان، بار دیگر به میدان آمده است.
امّا در این بار از وفا آمد که سازد جان فدا
از بخت خوشدل کز قضا امرِ مقدّر آمده
هوش مصنوعی: در این زمان، به خاطر وفاداری، جان خود را فدای خوشبختی می‌کند، زیرا سرنوشت از قبل تعیین شده است.
شور شهادت تاج او فوق سنان معراج او
از تیر پرّان رفرفش با پرّ و با فر آمده
هوش مصنوعی: شور و شوق شهادت، همچون تاجی بر سر اوست و نشانه‌ی عروج معنوی‌اش، از تیرهای پرنده‌اش که با بال و پر خود به آسمان سفر کرده‌اند، نمایان است.
در رزمگه از پشت زین پشتش نیامد بر زمین
تا بر سرش از دست کین آن زخم منکر آمده
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، او از پشت زین نیفتاد تا اینکه زخم ناشی از کینه‌اش بر سرش آمد و او را مجروح کرد.
گفت ای پدر «منّی السّلام» اینک رسید آبم به کام
جدّم محمّد با دو جام از حوض کوثر آمده
هوش مصنوعی: پدر عزیز، سلام! اکنون آب مورد نیازم را از حوض کوثر به‌دست آورده‌ام، که به جدّ بزرگوارم محمد عرضه می‌شود.
یک جام نوشیدم از آن سرخوش گذشتم از جهان
بهر تو ای جان جهان آن جام دیگر آمده
هوش مصنوعی: یک جام از نوشیدنی خوشمزه‌ای نوشیدم و از خوشحالی به دنیا پشت کردم، به خاطر تو، ای محبوب من. حالا یک جام دیگر آماده است.
ز آواز او چون شد خبر آمد پدر او را بسر
تنها خدا داند مگر او را چه بر سر آمده
هوش مصنوعی: از صدای او خبر رسید و پدر او تنها خدا می‌داند که چه بر سر او آمده است.
چون دید آن رعنا جوان افتاده اندر خاک و خون
زد صیحه کز آواز آن گوش جهان کر آمده
هوش مصنوعی: وقتی آن جوان زیبا را دید که در زمین و خون افتاده است، فریادی کشید که صدای او به اندازه‌ای بلند بود که گوش جهانیان را کر کرد.
گفتا «علی الدّنیا عفی» ای سرو بستان وفا
اینک پدر بر سر ترا، با دیده ی تر آمده
هوش مصنوعی: گفت: «ای سرو با وفای باغ، دنیا را رها کن». حالا پدر با چشمانی پر از اشک به نزد تو آمده است.
هرچند داغم زین عزا، امّا رضا هستم رضا
کز عالم ذر این بلا منظور و منظر آمده
هوش مصنوعی: با وجودی که از این مصیبت ناراحت و رنجیده‌ام، اما راضی هستم به خواست خدا، چون می‌دانم که این درد و رنج از عالم بالا به ما رسیده و بخشی از حکمت الهی است.
در راه جانان شاه دین چون داد معشوقی چنین
در بزم عشّاق از همین آن شه مُصدّر آمده
هوش مصنوعی: در مسیر معشوق، پادشاه دین از آنچه معشوق ارائه می‌کند، در جمع عاشقان شناخته شده است و این شرف از همان جا به دست آمده است.
بگذر «وفایی» زین سخن از عشق خوبان دم مزن
کاین راز بس باشد نهان وین سر مستّر آمده
هوش مصنوعی: از سخن عشق زیبايان بگذر و از وفا سخن نگو، چرا که این راز به اندازه کافی پنهان و نهفته است و این حقیقتی که آشکار شده، به اندازه کافی گویای داستان است.