شمارهٔ ۴۰ - تجدید مطلع
خواهد اگر، به جلوه آن روی منوّر آورد
آینه ی جمال خورشید مکدّر آورد
جز رخ و زلف و قامت معتدلش در این جهان
کس نشنیده سرو را، سنبل و گل بر آورد
برگذرد، به هر زمین با قد و قامتی چنین
تا به قیامت از زمین سرو و صنوبر آورد
گیسوی چون کمندش افکنده زدوش تا کمر
تا به کمند و بند خورشید به چنبر آورد
وه چه علی اکبری آنکه چو مهر خاوری
برگذرد ز چرخ اگر، هی به تکاور آورد
برگذرد زچرخ و از سمّ سمند تیز تک
شکل هلال و اختر و ماه مصوّر آورد
درگه رزم، رمحش از رامح چرخ بگذرد
نیزه ی او شکست بر، گنبد اخضر آورد
الحذر الحذر، به گردون رسد از نبرد او
بانگ امان والامان گوش جهان کر آورد
العجل العجل زتیغش به قتال دشمنان
قابض روح را، در آن مرحله مضطر آورد
تا شده زعفرانی از خوف رخ عدوی او
چهره ی او ز تیغ چون لاله ی احمر آورد
در صف کارزار، با شوکت و سطوت نبی
بر همه ظاهر و عیان صولت حیدر آورد
شور شهادتش به سر بود، وگرنه کی توان
تیغ به تارکش فرو منقذ کافر آورد
بهر طراز نیزه می خواست که بر سر سنان
کاکل غرقه خون و آن جُعد معنبر آورد
چون ز شراره ی عطش لعل لبش کبود شد
خواست گلوی تشنه ی خویش زخون تر آورد
خواست شود فدایی کوی پدر، به کربلا
تا که به عرصه ی جزا، برکف خود سر آورد
بر کف خود سرآورد، بهر چه از برای آن
تا به گلوی تشنگان آب ز کوثر آورد
آب ز کوثر آورد، بهر که از برای آن
کس که ز آب دیده رخساره ی خودتر آورد
خواهد اگر رقم کند قصّه ی تشنه کامی اش
کلک «وفایی» از غمش شعله ی آذر آورد
شمارهٔ ۳۹ - در مدح و منقبت و ذکر شهادت حضرت علی اکبر (ع): طبع شرر فشانم ار شعله ی آذر آوردشمارهٔ ۴۱ - در شهادت حضرت علی اکبر (ع): باز این سرِ سودایی ام با عشق همسر آمده
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خواهد اگر، به جلوه آن روی منوّر آورد
آینه ی جمال خورشید مکدّر آورد
هوش مصنوعی: اگر او بخواهد، جلوهگری چهرهام میتواند آینهی زیبایی خورشید را کدر کند.
جز رخ و زلف و قامت معتدلش در این جهان
کس نشنیده سرو را، سنبل و گل بر آورد
هوش مصنوعی: در این جهان، هیچ کس جز به چهره و مو و قامت موزون او توجه نکرده است. زیباییهای دیگر مانند سرو و سنبل و گل هم به پای او نمیرسند.
برگذرد، به هر زمین با قد و قامتی چنین
تا به قیامت از زمین سرو و صنوبر آورد
هوش مصنوعی: او با چنین قامت بلندی، از هر زمین میگذرد و تا قیامت از زمین، درختان سرو و صنوبر خواهد رویید.
گیسوی چون کمندش افکنده زدوش تا کمر
تا به کمند و بند خورشید به چنبر آورد
هوش مصنوعی: مویی که مانند چنگکی بر دوش او افتاده تا به کمرش میرسد، خورشید را در حلقهای به بند کشیده است.
وه چه علی اکبری آنکه چو مهر خاوری
برگذرد ز چرخ اگر، هی به تکاور آورد
هوش مصنوعی: چه فرد بزرگواری است علی اکبر که همچون خورشید درخشان، اگر از آسمان بگذرد، با عظمت و شکوه خود، همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد و به سمت خود جذب میکند.
برگذرد زچرخ و از سمّ سمند تیز تک
شکل هلال و اختر و ماه مصوّر آورد
هوش مصنوعی: زمان به سرعت میگذرد و از چرخ گردان زندگی یا سمند تندرو گذر میکند، شکلهای زیبایی چون هلال، ستاره و ماه را به تصویر میکشد.
درگه رزم، رمحش از رامح چرخ بگذرد
نیزه ی او شکست بر، گنبد اخضر آورد
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، نیزه او به قدری قوی است که از دامان چرخ هردم میگذرد و میتواند قبه سبز (بهشت) را در هم بشکند.
الحذر الحذر، به گردون رسد از نبرد او
بانگ امان والامان گوش جهان کر آورد
هوش مصنوعی: باید بسیار مراقب باشیم، زیرا صدای جنگ او به آسمان میرسد و از شدت آن، گوشهای دنیا کر میشود.
العجل العجل زتیغش به قتال دشمنان
قابض روح را، در آن مرحله مضطر آورد
هوش مصنوعی: زودتر اقدام کنید، زیرا تیغ شما در نبرد با دشمنان، جان را در آن مرحله به شدت مضطرب و نگران میکند.
تا شده زعفرانی از خوف رخ عدوی او
چهره ی او ز تیغ چون لاله ی احمر آورد
هوش مصنوعی: چهرهی او به خاطر ترس از دشمنش رنگ زعفرانی شده و مانند گل لالهی قرمز به نظر میرسد.
در صف کارزار، با شوکت و سطوت نبی
بر همه ظاهر و عیان صولت حیدر آورد
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، با شکوه و قدرت پیامبر، بر همگان روزی حیدر (علی) را درخشان و نمایان کرد.
شور شهادتش به سر بود، وگرنه کی توان
تیغ به تارکش فرو منقذ کافر آورد
هوش مصنوعی: شور و حال او برای شهادت به پایان رسیده است، وگرنه چه کسی میتواند تیغش را به تیرک تیرکشی که یک کافر را نجات میدهد، نزدیک کند؟
بهر طراز نیزه می خواست که بر سر سنان
کاکل غرقه خون و آن جُعد معنبر آورد
هوش مصنوعی: برای نمایان ساختن زیباییاش، نیزهای میخواست که بر روی سرش، موهایی خونین و آشفته داشته باشد و آن جلوهای خاص و معنادار به همراه بیاورد.
چون ز شراره ی عطش لعل لبش کبود شد
خواست گلوی تشنه ی خویش زخون تر آورد
هوش مصنوعی: وقتی که لبانش از شدت تشنگی کبود شد، تصمیم گرفت که با خون خود، تشنگی درونش را تسکین دهد.
خواست شود فدایی کوی پدر، به کربلا
تا که به عرصه ی جزا، برکف خود سر آورد
هوش مصنوعی: خواسته است که برای پدرش جانش را فدای کوی او کند و به کربلا برود، تا اینکه در روز جزا سرش را با دستان خود بیاورد.
بر کف خود سرآورد، بهر چه از برای آن
تا به گلوی تشنگان آب ز کوثر آورد
هوش مصنوعی: در دستان خود به یادگار چیزی آورد که به خاطر آن به تشنگان آب از چشمه کوثر برساند.
آب ز کوثر آورد، بهر که از برای آن
کس که ز آب دیده رخساره ی خودتر آورد
هوش مصنوعی: آب کوثر برای کسی آورده میشود که از اشک چشمانش برای زیبایی و چهرهاش مایه میگذارد.
خواهد اگر رقم کند قصّه ی تشنه کامی اش
کلک «وفایی» از غمش شعله ی آذر آورد
هوش مصنوعی: اگر بخواهد داستان تشنهکامیاش را بنویسد، قلم «وفایی» از غمهای او آتشِ سوزانی به وجود میآورد.