شمارهٔ ۳۶ - تجدید مطلع دوم
سمند کین چو بتازی به رزم حیدروار
زمین به چرخ برین برشود بسان غبار
تو مظهری اسدالله را، به عرصه ی جنگ
بسی چو مرحب و عمرت بود کمینه شکار
تو شبل شیر خدایی ز صولتت گرگان
به روز رزم چو روبه همی کنند فرار
ترا، قضا و قدر هر دو چاکران قدیم
یکی روان زیمین و یکی روان زیسار
قضا، به حکم تو هر سو کند کمانداری
قدر، زتیر به چشم عدو زند مسمار
به دشت کین چو بتازی سمند کینه زخشم
فتد ز نعل سمندت به جان خصم شرار
ز سرکشان دلاور، ز فارسان دلیر
ترا، به عرصه ی هیجا چه ده چه صد چه هزار
سخنوران جهان قصّه ی شجاعت تو
بگفته اند و نگفتند عُشری از اعشار
مرا چه حدّ که به وصف تو خود سخن رانم
که پای عقل بود لنگ اندر این مضمار
سمند طبع به مدحت چسان کند جولان
پیاده است در این عرصه صدهزار سوار
«وفایی»ام من و خواهم ز لطف بشماری
مرا، به سِلک غلامان خود به روز شمار
تو و حمایت من بالغدوّ والاصال
من و غلامی تو بالعشیّ والابکار
شمارهٔ ۳۵ - تجدید مطلع: شها تو ماهی و مهرت به دل گرفته قرارشمارهٔ ۳۷ - در شهادت حضرت ابوالفضل (ع): طبعم به هر ترانه نوای دگر زند
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سمند کین چو بتازی به رزم حیدروار
زمین به چرخ برین برشود بسان غبار
هوش مصنوعی: وقتی اسب جنگی به سرعت به میدان نبرد میشتابد، مانند حیدر (علی) در میدان جنگ، زمین را ترک میکند و همچون غباری در آسمان پراکنده میشود.
تو مظهری اسدالله را، به عرصه ی جنگ
بسی چو مرحب و عمرت بود کمینه شکار
هوش مصنوعی: تو نمایانگر قدرت خداوندی هستی، در میدان نبرد، به مانند مرحب و عمر، تو نیز تحت تأثیر آن قدرت قرار داری.
تو شبل شیر خدایی ز صولتت گرگان
به روز رزم چو روبه همی کنند فرار
هوش مصنوعی: تو مانند جوان شیر هستی و به خاطر قدرتت، گرگها در روز نبرد همچون روباهها فرار میکنند.
ترا، قضا و قدر هر دو چاکران قدیم
یکی روان زیمین و یکی روان زیسار
هوش مصنوعی: تو را، سرنوشت و تقدیر هر دو خدمتگزاران قدیمی هستند؛ یکی از زمین و دیگری از آسمان.
قضا، به حکم تو هر سو کند کمانداری
قدر، زتیر به چشم عدو زند مسمار
هوش مصنوعی: ای قضا، بر اساس اراده تو، تیرانداز هر جا که بخواهد میزند و تیرش در چشم دشمن فرو میرود.
به دشت کین چو بتازی سمند کینه زخشم
فتد ز نعل سمندت به جان خصم شرار
هوش مصنوعی: وقتی که با شجاعت به میدان جنگ بروی، زخمهای عمیق و آتشین دشمن از اثر سم اسب تو بر جانش بارد.
ز سرکشان دلاور، ز فارسان دلیر
ترا، به عرصه ی هیجا چه ده چه صد چه هزار
هوش مصنوعی: از افراد شجاع و دلیر، به ویژه دلیران فارسان، در میدان نبرد چه کم، چه زیاد، چه به عدد ده، صد یا هزار، هیچ تفاوتی ندارد.
سخنوران جهان قصّه ی شجاعت تو
بگفته اند و نگفتند عُشری از اعشار
هوش مصنوعی: سخنسرایان جهان داستان شجاعت تو را بازگو کردهاند، اما حتی کمترین گوشهای از آن را نیز بیان نکردهاند.
مرا چه حدّ که به وصف تو خود سخن رانم
که پای عقل بود لنگ اندر این مضمار
هوش مصنوعی: من چه اندازه میتوانم به وصف تو صحبت کنم در حالی که عقل در این عرصه ناتوان است.
سمند طبع به مدحت چسان کند جولان
پیاده است در این عرصه صدهزار سوار
هوش مصنوعی: طبع من چگونه میتواند در ستایش تو به پرواز درآید، در حالی که در این میدان، هزاران سوار وجود دارند و من مانند یک پیاده هستم.
«وفایی»ام من و خواهم ز لطف بشماری
مرا، به سِلک غلامان خود به روز شمار
هوش مصنوعی: من به تو وفادار هستم و امیدوارم بر اساس لطف خودم را در جمع بندگان و غلامان خود به حساب آوری و به یاد من بیفتی.
تو و حمایت من بالغدوّ والاصال
من و غلامی تو بالعشیّ والابکار
هوش مصنوعی: تو در هر صبح و شام به لطف و حمایت من میرسی و من در پی خدمتی به تو هستم.