گنجور

شمارهٔ ۲۶ - تجدید مطلع

شهنشاهی که مرآت مثال الله علیا شد
جمال ایزدی از نور روی او هویدا شد
به ممکن غیر ممکن بود دیدن ذات واجب را
چو آن شه جلوه گر شد در جهان حلّ معمّا شد
صفات ایزدی یکسر، به ذاتش مدغم و مضمر
گهی شد مظهرالاسما و گاهی عین اسما شد
در اوّل صفحه ی امکان چو صادر گشت لفظ کن
کتاب نسخه ی هستی ز کِلک وی محشّا شد
امام هشتمین و قبله ی هفتم که نُه گردون
چو صحن روضه اش از ثابت و سیّار زیبا شد
امیر عالم تجرید و شاه کشور تفرید
امین خطّه ی توحید و شرط لا و الاّ شد
حدوثش یا قِدم همسر، گهی صادر گهی مصدر
طفیلش ماسوی یکسر گواهم حرف لولا شد
رضای او رضای حق ز وی افعال حق مشتق
وجودش از وجود اسبق بعینه عین یکتا شد
به امر او قدر، کاری به حکم او قضا جاری
به عالم فیض او ساری ز اعلی تا به ادنی شد
به هر دردیست او درمان از او هر مشکلی آسان
خراسان شد خراسان زانکه او را، جا و مأوا شد
امام ثامن و ضامن حرم از حرمتش آمِن
به امر او زمین ساکن به حکمش چرخ پویا شد
ندانم کیست او یا چیست لیکن اینقدر دانم
که دستش دست حق و پایه اش از هرچه بالا شد
به دست قدرتش تاشد مخمّر آدم آدم شد
ز فیض علّم الاسما، مکرّم گشت و والا شد
گهی شد نوح را کشتی گهی بر کشتی اش پشتی
گهی شد ساحل جودی نجات وی ز دریا شد
لباس خلّتش را داشت چون در بر خلیل الله
سراسر نار نمرودی به وی برداً سلاما شد
تمنّا کرد موسی تا که بیند روی یزدان را
ز نور روی او یکذرّه در طور آشکارا شد
نمی دانم چه شد زان ذرّه امّا اینقدر دانم
تجلّی کرد در سینا و خرّ موسی شد
به چاک جامه ی مریم دمید از روی رأفت دم
که بی جُفت اندر این عالم تولّد زو مسیحا شد
زفیض سایه ی سرو قد آن دوحه ی احمد
چمان اندر چمن سرو صنوبر سبز و رعنا شد
مگر حکم ابوّت داد لطفش ابر نیسان را
که طفل قطره در بطن صدف لؤلوی لالا شد
امین حضرت عزّت معین مذهب و ملّت
قسیم دوزخ و جنّت نظام دین و دنیا شد
به قدرت معجز آورده نه در مخفی نه در پرده
به شیر پرده هی کرده که خصم جان اعدا شد
به خلاّقی و رزّاقی و غفّاری و قهّاری
به حول و قوّه ی باری به هر چیزی توانا شد
ز درگاه رضا کس نارضا هرگز نمی گردد
که کویش قبله ی حاجات بر اهل سماوا شد
«وفایی» دارد اندر دل هزاران عقده ی مشکل
نگردد، گر در اینجا حلّ کجا خواهد جز اینجا شد
عدویت باد، سرگردان چو گوی اندر خم چوگان
محبّت تا که سرگرم از تولاّ و تبرّا شد
دلم سوزد، به حال آن شه مظلوم بی یاور
که در شهر خراسان کشته اندر دست اعدا شد
ز جور و کینه ی مأمون دلش لبریز شد از خون
به طشت از حلق او بیرون همه احشاء و امعا شد
ملایک سر بسر گردیده مشغول عزاداری
خدا صاحب عزا بهر رضا در عرش اعلا شد
خداوند جهان کشتند امّا زین عجب دارم
که نی افلاک ویران شد نه عالم زیر و بالا شد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شهنشاهی که مرآت مثال الله علیا شد
جمال ایزدی از نور روی او هویدا شد
هوش مصنوعی: شاهی که همچون آینه‌ای درخشان به یاد خداوند است، زیبایی خدایی‌اش از روشنایی چهره‌اش نمایان گردید.
به ممکن غیر ممکن بود دیدن ذات واجب را
چو آن شه جلوه گر شد در جهان حلّ معمّا شد
هوش مصنوعی: دیدن ذات واجب ممکن است غیر ممکن باشد، اما وقتی آن سرور در جهان ظاهر شد، معما حل شد.
صفات ایزدی یکسر، به ذاتش مدغم و مضمر
گهی شد مظهرالاسما و گاهی عین اسما شد
هوش مصنوعی: صفات خداوند به طور کامل در وجود او نهفته است. گاهی این صفات به صورت روشن و نمایان بروز می‌کند و گاهی نیز به شکل نام‌ها و ویژگی‌ها خود را نشان می‌دهد.
در اوّل صفحه ی امکان چو صادر گشت لفظ کن
کتاب نسخه ی هستی ز کِلک وی محشّا شد
هوش مصنوعی: زمانی که اولین کلمه در دنیای امکان ایجاد شد، به‌گونه‌ای که معروف شد، کتاب وجود با دست او نوشته شد و به این ترتیب، عالم افرید.
امام هشتمین و قبله ی هفتم که نُه گردون
چو صحن روضه اش از ثابت و سیّار زیبا شد
هوش مصنوعی: امام هشتم و قبله هفتم به قدری نورانی و با عظمت است که تمامی دنیا، چه ثابت و چه متحرک، به زیبایی و آرامش او مانند حیاط یک باغ می‌ماند.
امیر عالم تجرید و شاه کشور تفرید
امین خطّه ی توحید و شرط لا و الاّ شد
هوش مصنوعی: امیر عالم تجرید و شاه کشور تفرید به کسانی اشاره دارد که در فلسفه و معنویت مقام بالایی دارند و از ویژگی‌های خاصی برخوردارند. این شخص به عنوان حافظ و نگهبان اصول توحید و یکتاپرستی شناخته می‌شود و به نوعی، شرط و اساس این مفهوم را نمایندگی می‌کند.
حدوثش یا قِدم همسر، گهی صادر گهی مصدر
طفیلش ماسوی یکسر گواهم حرف لولا شد
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی وجود و ماهیت می‌پردازد. شاعر به بحث درباره‌ی آغاز و پایان وجود می‌پردازد و می‌گوید که گاه ماهیت چیزهایی که در اطراف ما هستند، ناشی از دیگر چیزهاست. او به نوعی به اهمیت و وابستگی موجودات به یکدیگر اشاره می‌کند و رابطه‌ی میان علت و معلول را بررسی می‌کند. در پایان نیز به این نکته می‌رسد که گفته‌های قبلی‌اش، تنها در صورت نبود برخی شرایط درست نیستند.
رضای او رضای حق ز وی افعال حق مشتق
وجودش از وجود اسبق بعینه عین یکتا شد
هوش مصنوعی: رضایت او، رضایت خداوند است و همه کارهای او برآمده از ماهیت الهی اوست. وجود او از وجود قدسی و اولیه الهی نشأت گرفته و به صورت عین تایی واحد در آمده است.
به امر او قدر، کاری به حکم او قضا جاری
به عالم فیض او ساری ز اعلی تا به ادنی شد
هوش مصنوعی: به فرمان او ارزش‌ها مشخص می‌شوند و بر اساس حکم او، سرنوشت‌ها در جهان جریان دارند. فیض و رحمت او از بالاترین مرتبه تا پایین‌ترین سطح ساری و جاری است.
به هر دردیست او درمان از او هر مشکلی آسان
خراسان شد خراسان زانکه او را، جا و مأوا شد
هوش مصنوعی: هر دردی که وجود دارد، راه حلی از او وجود دارد و هر مشکلی به سادگی حل می‌شود. خراسان به خاطر او به مکانی امن و آرام تبدیل شده است.
امام ثامن و ضامن حرم از حرمتش آمِن
به امر او زمین ساکن به حکمش چرخ پویا شد
هوش مصنوعی: امام هشتم، که حامی و محافظ حرم است، به خاطر حرمتش ما در امنیت هستیم. به فرمان او زمین آرام می‌گیرد و به حکم او، گردش روزگار هم به حرکت درمی‌آید.
ندانم کیست او یا چیست لیکن اینقدر دانم
که دستش دست حق و پایه اش از هرچه بالا شد
هوش مصنوعی: نمی‌دانم او کیست یا چه ویژگی‌هایی دارد، اما می‌دانم که دستش به حمایت الهی متصل است و به طوری استوار و محکم است که از هر چیزی که بالاتر برود، قابل اعتمادتر می‌باشد.
به دست قدرتش تاشد مخمّر آدم آدم شد
ز فیض علّم الاسما، مکرّم گشت و والا شد
هوش مصنوعی: به وسیله قدرت الهی، انسان به درجه‌ای از کمال رسید و از برکت علم نام‌ها، مورد احترام و اهمیت قرار گرفت و به مرتبه‌ای بلند و ارزشمند دست یافت.
گهی شد نوح را کشتی گهی بر کشتی اش پشتی
گهی شد ساحل جودی نجات وی ز دریا شد
هوش مصنوعی: گاهی نوح کشتی را می‌ساخت و گاهی بر روی کشتی، پشتی برای حمایت از خود داشت. گاهی نیز به ساحل جودی می‌رسید و از دریا نجات می‌یافت.
لباس خلّتش را داشت چون در بر خلیل الله
سراسر نار نمرودی به وی برداً سلاما شد
هوش مصنوعی: لباس ویژه‌اش را بر تن داشت، به طوری که وقتی در آتش نمرود قرار گرفت، سلام و درود بر او فرستاده شد.
تمنّا کرد موسی تا که بیند روی یزدان را
ز نور روی او یکذرّه در طور آشکارا شد
هوش مصنوعی: موسی آرزو داشت تا چهره یزدان را ببیند و از نور چهره او لحظه‌ای در کوه طور آشکار شد.
نمی دانم چه شد زان ذرّه امّا اینقدر دانم
تجلّی کرد در سینا و خرّ موسی شد
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده است، اما می‌دانم که آن نور در کوه سینا ظهور کرد و موسی را به حالت خلسه درآورد.
به چاک جامه ی مریم دمید از روی رأفت دم
که بی جُفت اندر این عالم تولّد زو مسیحا شد
هوش مصنوعی: از روی رحمت، دم یزدان بر لباس مریم دمید و به همین دلیل، در این دنیا بدون همسر، مریم مسیحا را به دنیا آورد.
زفیض سایه ی سرو قد آن دوحه ی احمد
چمان اندر چمن سرو صنوبر سبز و رعنا شد
هوش مصنوعی: به برکت وجود سایه‌ی درخت سرو قدبلند احمد، باغ با شکوه و زیبایی مملو از درختان سرو و صنوبر سبز و زیبا شده است.
مگر حکم ابوّت داد لطفش ابر نیسان را
که طفل قطره در بطن صدف لؤلوی لالا شد
هوش مصنوعی: آیا نمی‌شود که محبت او به مانند باران بهار، طوری باشد که حتی یک قطره درون صدف، به مروارید ارزشمندی تبدیل شود؟
امین حضرت عزّت معین مذهب و ملّت
قسیم دوزخ و جنّت نظام دین و دنیا شد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی می‌پردازد که در دین و مذهب خود مورد اعتماد و مورد احترام است و نقش مهمی در تعیین سرنوشت انسان‌ها در آخرت و همچنین در نظم زندگی دنیوی ایفا می‌کند. او به عنوان حامی و محافظ مذهب و ملّت خود شناخته می‌شود و به نوعی رابطی بین دو عالم، یعنی دنیای فانی و عالم پس از مرگ، تلقی می‌شود.
به قدرت معجز آورده نه در مخفی نه در پرده
به شیر پرده هی کرده که خصم جان اعدا شد
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره به این است که نیرویی بزرگ و معجزه‌آسا وجود دارد که به هیچ چیزی وابسته نیست و نه در خفا و نه در ظاهر محدود نمی‌شود. این نیرو مانند شیری است که موانع را می‌شکند و دشمنان را درهم می‌ریزد.
به خلاّقی و رزّاقی و غفّاری و قهّاری
به حول و قوّه ی باری به هر چیزی توانا شد
هوش مصنوعی: به لطف و بزرگواری خداوند، انسان به توانایی‌های بسیاری دست می‌یابد و می‌تواند در زمینه‌های مختلف موفق شود.
ز درگاه رضا کس نارضا هرگز نمی گردد
که کویش قبله ی حاجات بر اهل سماوا شد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از درگاه رضا ناامید نمی‌شود، چرا که حضور او، قبله‌ی طلب و نیاز برای اهل آسمان‌ها گشته است.
«وفایی» دارد اندر دل هزاران عقده ی مشکل
نگردد، گر در اینجا حلّ کجا خواهد جز اینجا شد
هوش مصنوعی: وفا و صداقت در دل هزاران مشکل و معضل وجود دارد و اگر این مشکلات در اینجا حل نشوند، کجا ممکن است حل شوند؟
عدویت باد، سرگردان چو گوی اندر خم چوگان
محبّت تا که سرگرم از تولاّ و تبرّا شد
هوش مصنوعی: دوست من، تو مانند گوی در دستان کسی هستی که در خم چوگان عشق و محبت قرار گرفته‌ای. در اینجا، در عشق و محبت سرگرم شده‌ای تا زمانی که از عشق و نفرت برطرف شوی.
دلم سوزد، به حال آن شه مظلوم بی یاور
که در شهر خراسان کشته اندر دست اعدا شد
هوش مصنوعی: دل من برای آن شه مظلوم می‌سوزد که در خراسان بی‌یاور کشته شد و در دست دشمنان افتاد.
ز جور و کینه ی مأمون دلش لبریز شد از خون
به طشت از حلق او بیرون همه احشاء و امعا شد
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و کینه مأمون، دلش پر از خشم و ناراحتی شد و تمام اعضای بدنش مانند خون به زمین ریخت.
ملایک سر بسر گردیده مشغول عزاداری
خدا صاحب عزا بهر رضا در عرش اعلا شد
هوش مصنوعی: فرشتگان به دور هم جمع شده و در حال عزاداری هستند، زیرا خداوند به خاطر دلخواه خود در عرش برین به سوگواری پرداخته است.
خداوند جهان کشتند امّا زین عجب دارم
که نی افلاک ویران شد نه عالم زیر و بالا شد
هوش مصنوعی: خداوند جهان را به قتل رساندند، اما من از این موضوع شگفت‌زده‌ام که نه تنها آسمان‌ها ویران نشدند، بلکه دنیای زیر و بالا هم به هم نریخت.