گنجور

شمارهٔ ۲۱ - تجدید مطلع

الا، نطقم نطاق شعر بست اکنون چو جوزایی
که طالع شد زشرق طبع هر شعری چو شعرایی
تویی آن کنز مخفی در ازل ای خسرو خوبان
تویی «احبت» را، معنی و بل معنای معنایی
چگویم من مگر گویم تویی آدم تویی خاتم
تویی نوح و خلیل الله تو موسایی تو عیسایی
نشد آن چیز بر، یحیی که شد بر چاکران تو
به قرآن قصّه ی یحیی مثل باشد تو یحیایی
تو هم مطلوب و هم طالب تو هم مجذوب و هم جاذب
تویی سلمی تویی سلما، تویی وامق تو عذرایی
تجلّی در ازل بوده است حُسن لایزالی را
تو هستی جلوه ی آن حُسن واصل آن تجلاّیی
نباشد در دو عالم غیر خاک آستان تو
برای انبیا و اولیا، مأوا و ملجایی
چنان کت بنده می دانم نگویم زانکه می ترسم
حسین اللهی ام خوانند یا مجنون و سودایی
تویی خون خدا، آری که هم سرّی و هم ثاری
به حق حضرت باری که در هر چیز یکتایی
لعمرک مصطفی را آمد از هر چیز بالاتر
تو جانی مصطفی را بلکه از جان نیز بالایی
شفیعان صف محشر شفاعت خواه هر مضطر
ولی دارند امّید شفاعت از تو یکجایی
پیمبر جدّ پاکت «رحمةٌ للعالمین» آمد
ولیکن مظهر رحمت تو در دنیا وعقبایی
بود خاک درت صد بار، ز آب زندگی بهتر
بود آب فراتت مر مرا خوشتر ز هر مایی
ز دردائیل و فُطرس باز پرسم قدر و مقدارت
که جز تو نیست کس فریاد رس بر درد و بر، دایی
اگر، اشک عزای تو نمی بودی نمی بودی
به سوی جنّت المأوا، کسی را جا و مأوایی
تویی آن گوهر یکتای دریای عبودیّت
چنان کت می توان گفتن که اصل اصل دریایی
«وفایی» ای شه خوبان به عشقت می سپارد جان
چه باشد کز ره احسان نظر بر، وی بفرمایی
مرا حُبّ تو بس باشد چه در دنیا چه در عقبی
بر این گر چیز دیگر، می فزایی اهل اعطایی
شها اغماض تا کی یک نگاهی گوشه ی چشمی
وگرنه کار ما خواهد کشید آخر به رسوایی
جهان چون چشم سوزن تنگ شد بر عالی و دانی
تو می دانی و می تانی گره زین رشته بگشایی
به حق تشنگی هایت که از این تشنگی ما را
رهایی ده بده بر، ابر رحمت حکم سقّایی
جز این بس درد، بی درمان به جان داریم از این گردون
بیان کردن چه حاجت چون تو دانایی تو بینایی
تو هم ای مهدی هادی مگر ما را، زکف دادی
بیا از پرده بیرون آخر از بهر تماشایی
به طور راستی گویم که یا باید برون آیی
و یا بر حال ما بیچارگان یکسر ببخشایی
مرا، یک خانه یی بایست در ارض غری ای شه
پسند طبع غرّا، زود باید لطف فرمایی
بود، هر بیت را بیتی عوض در آخرت دانم
ولی یک بیت را باید عوض با بیت دنیایی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

الا، نطقم نطاق شعر بست اکنون چو جوزایی
که طالع شد زشرق طبع هر شعری چو شعرایی
هوش مصنوعی: اکنون شعر من به صورت طبیعی و زیبا در حال ظهور است، مانند دانه‌ای که در زمان مناسب از زمین جوانه می‌زند و هر شعری که ساخته می‌شود، شایستگی خاص خود را دارد.
تویی آن کنز مخفی در ازل ای خسرو خوبان
تویی «احبت» را، معنی و بل معنای معنایی
هوش مصنوعی: تو همان گنج پنهان و ارزشمندی هستی که از ابتدا وجود داشته‌ای، ای پادشاه زیبایی‌ها. تو هستی که مفهوم عشق و حتی جوهر حقیقت را به زندگی می‌دهی.
چگویم من مگر گویم تویی آدم تویی خاتم
تویی نوح و خلیل الله تو موسایی تو عیسایی
هوش مصنوعی: من چگونه می‌توانم بگویم جز اینکه تو خود آرامش هستی، تو پایان هستی، تو نوح و خلیل الله هستی، تو موسی و عیسی هستی.
نشد آن چیز بر، یحیی که شد بر چاکران تو
به قرآن قصّه ی یحیی مثل باشد تو یحیایی
هوش مصنوعی: نشد که آن چیزی که برای یحیی شد، برای چاکران تو هم اتفاق بیفتد. داستان یحیی در قرآن مثل تو یحیایی است، اما تو نیز باید به آن داستان توجه کنی.
تو هم مطلوب و هم طالب تو هم مجذوب و هم جاذب
تویی سلمی تویی سلما، تویی وامق تو عذرایی
هوش مصنوعی: تو هم خواسته و هم خواهان هستی، تو هم جذب‌ شده و هم جذب‌ کننده‌ای. تو سلمی هستی و هم سلما، تو وامق و تو عذرایی.
تجلّی در ازل بوده است حُسن لایزالی را
تو هستی جلوه ی آن حُسن واصل آن تجلاّیی
هوش مصنوعی: جلوه‌ی زیبایی ابدی از ازل وجود داشته است و تو، نمایانگر آن زیبایی بی‌پایان هستی؛ همان جلوه‌ای که در ابتدا ظاهر شده است.
نباشد در دو عالم غیر خاک آستان تو
برای انبیا و اولیا، مأوا و ملجایی
هوش مصنوعی: در هر دو جهان، فقط خاک درگاه تو برای پیامبران و اولیاء، پناهگاهی و محلی برای استقرار نیست.
چنان کت بنده می دانم نگویم زانکه می ترسم
حسین اللهی ام خوانند یا مجنون و سودایی
هوش مصنوعی: من آنقدر عاشق و وابسته‌ام که نمی‌توانم از احساسم صحبت کنم، چون می‌ترسم مرا به خاطر این عشق، دیوانه یا شوریده صدا بزنند.
تویی خون خدا، آری که هم سرّی و هم ثاری
به حق حضرت باری که در هر چیز یکتایی
هوش مصنوعی: تو تجلی خون خدا هستی، و هم رازی عمیق و هم نمادی از تاریخ. به حق خداوند که در هر چیزی بی‌نظیر است.
لعمرک مصطفی را آمد از هر چیز بالاتر
تو جانی مصطفی را بلکه از جان نیز بالایی
هوش مصنوعی: به جان خودم، وجود مصطفی (پیامبر اسلام) از هر چیز بالاتر است و حتی او برای من از جان خودم نیز عزیزتر و ارزشمندتر است.
شفیعان صف محشر شفاعت خواه هر مضطر
ولی دارند امّید شفاعت از تو یکجایی
هوش مصنوعی: در روز قیامت، کسانی که شفاعت می‌کنند، از تو یاری می‌طلبند. هر کسی که در تنگنا و سختی است، به تو امیدوار است که بتوانی به او کمک کنی و نجاتش دهی.
پیمبر جدّ پاکت «رحمةٌ للعالمین» آمد
ولیکن مظهر رحمت تو در دنیا وعقبایی
هوش مصنوعی: پیمبر بزرگوارت که نشانه‌ای از رحمت برای جهانیان است، آمده است، اما جلوه‌ای از این رحمت در زندگی دنیا و آخرت تو نمایان نیست.
بود خاک درت صد بار، ز آب زندگی بهتر
بود آب فراتت مر مرا خوشتر ز هر مایی
هوش مصنوعی: بودن خاک در حریم تو برای من از آب زندگی بهتر است، و آب فرات، هم برای من از هر آبی دلپذیرتر است.
ز دردائیل و فُطرس باز پرسم قدر و مقدارت
که جز تو نیست کس فریاد رس بر درد و بر، دایی
هوش مصنوعی: از درد و رنجی که دارم، از دایی و فرشتۀ فطرس می‌پرسم که ارزش و مقام تو چه اندازه است، زیرا جز تو کسی نیست که به فریاد من برسد و به دردم گوش کند.
اگر، اشک عزای تو نمی بودی نمی بودی
به سوی جنّت المأوا، کسی را جا و مأوایی
هوش مصنوعی: اگر اشک‌های عزای تو نبود، هیچ‌کس نمی‌توانست به بهشت جاودانی راه پیدا کند و جای امنی داشته باشد.
تویی آن گوهر یکتای دریای عبودیّت
چنان کت می توان گفتن که اصل اصل دریایی
هوش مصنوعی: تو آن گوهر منحصر به فرد در اعماق بندگی هستی، به گونه‌ای که می‌توان گفت که اصل و نیز ریشه‌ی دریا را تو هستی.
«وفایی» ای شه خوبان به عشقت می سپارد جان
چه باشد کز ره احسان نظر بر، وی بفرمایی
هوش مصنوعی: ای وفا، ای پادشاه زیبایی‌ها، جانم را به عشق تو تقدیم می‌کنم، چه باک که از روی احسانت نگاهی به من بیندازی و بگویی.
مرا حُبّ تو بس باشد چه در دنیا چه در عقبی
بر این گر چیز دیگر، می فزایی اهل اعطایی
هوش مصنوعی: عشق تو برای من کافی است، چه در این دنیا و چه در دنیای دیگر. اگر چیز دیگری هم به من بدهی، آن برای من اهمیتی ندارد.
شها اغماض تا کی یک نگاهی گوشه ی چشمی
وگرنه کار ما خواهد کشید آخر به رسوایی
هوش مصنوعی: ای محبوب، تا کی می‌خواهی از ما چشم‌پوشی کنی؟ فقط یک نگاه به ما بینداز. اگر اینگونه ادامه دهی، سرانجام کار ما به رسوایی خواهد کشید.
جهان چون چشم سوزن تنگ شد بر عالی و دانی
تو می دانی و می تانی گره زین رشته بگشایی
هوش مصنوعی: دنیا مانند سوراخ سوزنی تنگ و محدود است. تو می‌دانی و می‌توانی که گره‌های این مشکل را باز کنی.
به حق تشنگی هایت که از این تشنگی ما را
رهایی ده بده بر، ابر رحمت حکم سقّایی
هوش مصنوعی: به خاطر تشنگی‌های تو، ما را از این مشکل نجات بده. ای ابر رحمت، مانند سقا به ما آب برسان.
جز این بس درد، بی درمان به جان داریم از این گردون
بیان کردن چه حاجت چون تو دانایی تو بینایی
هوش مصنوعی: ما جز این درد بی‌درمان چیزی نداریم و از این دنیا چه نیازی به گفتن است، زیرا تو خود آگاهی و بینایی.
تو هم ای مهدی هادی مگر ما را، زکف دادی
بیا از پرده بیرون آخر از بهر تماشایی
هوش مصنوعی: ای مهدی هادی، تو هم مگر ما را از دست خود رها کردی؟ بیا و از پس پرده بیرون شو تا ما بتوانیم تو را تماشا کنیم.
به طور راستی گویم که یا باید برون آیی
و یا بر حال ما بیچارگان یکسر ببخشایی
هوش مصنوعی: به صراحت می‌گویم که یا باید بیرون بیایی و یا تمام مشکلات و بیچارگی‌های ما را به کلی ببخشی.
مرا، یک خانه یی بایست در ارض غری ای شه
پسند طبع غرّا، زود باید لطف فرمایی
هوش مصنوعی: برایم یک خانه در دیاری غریب و مورد پسند شاه نیاز دارم. لطفا هر چه زودتر به من توجه کنی.
بود، هر بیت را بیتی عوض در آخرت دانم
ولی یک بیت را باید عوض با بیت دنیایی
هوش مصنوعی: هر کلمه‌ای که می‌گویم، در زندگی آینده‌ام معنای جدیدی خواهد داشت، اما در این دنیا، باید یک کلمه را با کلمه‌ای در همین دنیا عوض کنم.