شمارهٔ ۲۰ - در مدح سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع)
بهار است و کند جا، هرکسی در طرف صحرایی
نئی از بلبلی کمتر در افکن شور و غوغایی
کبوتروار، هوهو کن برآر از سینه هی هایی
و یا، کوکو چه قمری زن به یاد سرو بالایی
بکن این شور و غوغا را، دلا در عهد برنایی
وگرنه چون خزان عمر شد از عهد بر، نایی
فغان و زاری بلبل ببین وقت سحر با گل
که دارد با دو صد غلغل ز وصل گل تمنّایی
همه عمرت به باطل رفت پس کو حاصل ای غافل
چرا، بذری نمی پاشی در این مزرع به دانایی
همه دانند بی باران نروید در چمن ریحان
تو تا کی از سحاب دیدگان اشکی نپالایی
تعلّق های تن از قُرب جانان کرده محرومت
تو خود را چون کنی در غلّ، شکایت از که بنمایی
رها کن این تن خاکی که اصل تست افلاکی
تویی مصداق «کرّمنا» که پور پاک بابایی
ترا «انّی انا الله» می رسد از خود به خود، هر دم
برای روشنایی در شب تار، ار برون آیی
در این دار، ار، ز دار خودپرستی وارهی ای دل
تو چون عیسی زگردون بگذریّ و عرش پیمایی
تو تا کی از فنا و نیستی ترسان و لرزانی
مترس ای دل به دین احمدی نه کیش ترسایی
فنا، عین بقا و نیستی هستی بود بالله
ولی این را، نمی دانی تو تا مغرور دنیایی
ترا، تجرید می باید که توحیدت ز دل زاید
به کلّی از هوی بگذر که نوشی جام صهبایی
چه جامی و چه صهبایی چه توحیدی چه تجریدی
تو نشنیدی مگر نامی که می گویند مینایی
می صاف محبّت نوش باد، آن می گساران را
که در میخانه ی توحید مخمورند و شیدایی
همه از باده ی حُبّ حسینی تا ابد سرخوش
به راه حق گذشته از سر هستی به یکجایی
ز هفتاد و دو خُم روز دهم این باده ی گلگون
چنان جوشید کز جوشش همه گشتند دریایی
همه فانی ولی باقی چو بوی گل به پیش گل
همه چون سرو سر سبزند و همچون لاله حمرایی
بی حُبّ حسین بود آنچه کردند آن وفا کیشان
تولاّی حسین توحید محض آمد به تنهایی
من از عشق و تولاّی نبی بر، وی بدانستم
که جز عشق و تولاّی حسین نبود تولاّیی
همه پیغمبران یکسر بنوشیدند از این ساغر
که هریک را بود در سر، به قدر خویش سودایی
محمّد عقل کلّ ختم رسل چون عرش پیما شد
ز شور باده ی حبّ حسینی گشت اسرایی
نبی دانست قدر، این باده را انسان که بایستی
که بر دوش این سبو را، می کشید آن شه به تنهایی
مگر نشنیدی از باغ بنی نجّار، پیغمبر
که بر سروش کشیدی چون گل ریحان به زیبایی
بگفتا جبرئیل ای شاه این منّت به دوشم نِه
ز دوش خود، به دوشم نِه جوابش گفت لالایی
گهی بر دوش او بودی به هنگام سجود حق
گهی بر سینه از بهر نزول وحی بالایی
حسین عشق و حسین ملّت حسین دین و حسین طاعت
حسین مصداق هر رحمت چه دنیایی چه عقبایی
شمارهٔ ۱۹ - تجدید مطلع: شهی کز آستینش آشکارا دست یزدان شدشمارهٔ ۲۱ - تجدید مطلع: الا، نطقم نطاق شعر بست اکنون چو جوزایی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بهار است و کند جا، هرکسی در طرف صحرایی
نئی از بلبلی کمتر در افکن شور و غوغایی
هوش مصنوعی: فصل بهار است و هر کسی در گوشهای از دشت و صحرا مشغول است. صدای بلبلی که در این میان میخواند، کمتر از آن شور و هیجانی است که باید داشته باشد.
کبوتروار، هوهو کن برآر از سینه هی هایی
و یا، کوکو چه قمری زن به یاد سرو بالایی
هوش مصنوعی: مانند کبوتر، نالهای کن و از دل خود صدا برآور. یا چه قمرهایی که به یاد سرو بلند میخوانند.
بکن این شور و غوغا را، دلا در عهد برنایی
وگرنه چون خزان عمر شد از عهد بر، نایی
هوش مصنوعی: با این شور و هیجان ادامه بده، ای دل، چون در زمان جوانی هستی و اگر این کار را نکنی، زمان جوانی میگذرد و مانند فصل خزان، عمرت نیز به سر میآید.
فغان و زاری بلبل ببین وقت سحر با گل
که دارد با دو صد غلغل ز وصل گل تمنّایی
هوش مصنوعی: در وقت سحر، بلبل با دلتنگی و غم، صدای دلنشینی سر داده و از عشق و وصال گل شکایت میکند. او در حالی که با ذوق و شوق به گل نگاه میکند، آرزوی وصالش را دارد.
همه عمرت به باطل رفت پس کو حاصل ای غافل
چرا، بذری نمی پاشی در این مزرع به دانایی
هوش مصنوعی: تمام عمرت به هدر رفته است، پس دستاوردی که به دست آوردی کجاست؟ ای فرد بیخبر، چرا در دنیای دانش و آگاهی تلاشی نمیکنی و دانایی نمیکارید؟
همه دانند بی باران نروید در چمن ریحان
تو تا کی از سحاب دیدگان اشکی نپالایی
هوش مصنوعی: همه میدانند که بدون بارش باران، گلهای ریحان در چمن نمیروید. پس تا کی میخواهی اشکهای خود را نریزی؟
تعلّق های تن از قُرب جانان کرده محرومت
تو خود را چون کنی در غلّ، شکایت از که بنمایی
هوش مصنوعی: تن تو به خاطر نزدیکی جانان گرفتار تعلقات شده است. تو خود را در این زنجیرها محبوس کردهای، حالا اگر شکایت کنی، از چه کسی باید شکایت کنی؟
رها کن این تن خاکی که اصل تست افلاکی
تویی مصداق «کرّمنا» که پور پاک بابایی
هوش مصنوعی: این جسم خاکی را رها کن، زیرا حقیقت تو یک وجود آسمانی است. تو تجلی «کرّمنا» هستی و فرزند پاکی از پدر بزرگواری.
ترا «انّی انا الله» می رسد از خود به خود، هر دم
برای روشنایی در شب تار، ار برون آیی
هوش مصنوعی: تو به روشنی «من خدا هستم» میرسی، بهطور طبیعی و بدون زحمت. هر بار که از تاریکی بیرون بیایی، لحظهای روشنایی را تجربه میکنی.
در این دار، ار، ز دار خودپرستی وارهی ای دل
تو چون عیسی زگردون بگذریّ و عرش پیمایی
هوش مصنوعی: اگر از خودپرستی و ego رهایی یابی، ای دل، میتوانی مانند عیسی به آسمان صعود کنی و به عرش برسیدی.
تو تا کی از فنا و نیستی ترسان و لرزانی
مترس ای دل به دین احمدی نه کیش ترسایی
هوش مصنوعی: ای دل، چرا همچنان از فنا و زوال میهراسی؟ به دین احمدی (اسلام) پایبند باش و نترس، زیرا ترسایی به تو نمیآید.
فنا، عین بقا و نیستی هستی بود بالله
ولی این را، نمی دانی تو تا مغرور دنیایی
هوش مصنوعی: زوال و نابودی، در واقع همان بقای واقعی و وجود حقیقتی است که با وجود خداوند معنا پیدا میکند، اما تو این را نمیدانی و به دنیای فانی خود مغرور شدهای.
ترا، تجرید می باید که توحیدت ز دل زاید
به کلّی از هوی بگذر که نوشی جام صهبایی
هوش مصنوعی: باید از تعلقات دنیوی و هوی و هوسها بگذری تا به شناخت حقیقی و معنوی خود برسی. وقتی که به این مرحله رسیدی، در واقع به وحدت واقعی با خداوند دست یافتهای و میتوانی طعم لذتهای ناب روحانی را بچشی.
چه جامی و چه صهبایی چه توحیدی چه تجریدی
تو نشنیدی مگر نامی که می گویند مینایی
هوش مصنوعی: این بیت به این مفهوم اشاره دارد که لغات و مفاهیم مختلفی از جمله جام و می و توحید و عرفان وجود دارند، اما در نهایت همه آنها به یک نام خاص و معنای عمیقتر اشاره میکنند که آن هم نام "مینایی" است. "مینایی" به نوعی از عوالم روحانی و عرفانی اشاره دارد که فراتر از ظواهر و اشکال است و تنها در درک عمیق و شناختهشده خود نمایان میشود.
می صاف محبّت نوش باد، آن می گساران را
که در میخانه ی توحید مخمورند و شیدایی
هوش مصنوعی: نوشیدن می ناب محبت برای آن گساران خوشبختی است که در میخانه عشق الهی غرق در مستی و شادی هستند.
همه از باده ی حُبّ حسینی تا ابد سرخوش
به راه حق گذشته از سر هستی به یکجایی
هوش مصنوعی: همه افراد به خاطر عشق به حسین، همیشه خوشحال و سرمست هستند و از مسیر حق عبور میکنند و از خودگذشتگی میکنند تا به جایی برسند.
ز هفتاد و دو خُم روز دهم این باده ی گلگون
چنان جوشید کز جوشش همه گشتند دریایی
هوش مصنوعی: در روز دهم، بعد از هفتاد و دو خُم، این شراب قرمز به قدری بسیار و پرشور شد که بر اثر آن همه به دریا تبدیل شدند.
همه فانی ولی باقی چو بوی گل به پیش گل
همه چون سرو سر سبزند و همچون لاله حمرایی
هوش مصنوعی: همه چیز در این دنیا زوالپذیر است، اما مانند بوی گل که همیشه در کنار گل باقی میماند، برخی از ویژگیها و تاثیرات انسانها نیز پایدار میماند. همه انسانها چون سروهای بلند سبز و لالههای قرمز، زیبا و باطراوت هستند، اما در نهایت فانیاند.
بی حُبّ حسین بود آنچه کردند آن وفا کیشان
تولاّی حسین توحید محض آمد به تنهایی
هوش مصنوعی: هر چیزی که وفاداران انجام دادند، بدون عشق حسین بیمعناست. محبت به حسین، تجلی خالص توحید و یکتایی خداوند است که در دل اوست.
من از عشق و تولاّی نبی بر، وی بدانستم
که جز عشق و تولاّی حسین نبود تولاّیی
هوش مصنوعی: من از عشق و ارادت به پیامبر فهمیدم که تنها عشق و ارادت به حسین، واقعی و حقیقی است.
همه پیغمبران یکسر بنوشیدند از این ساغر
که هریک را بود در سر، به قدر خویش سودایی
هوش مصنوعی: تمام پیامبران از یک جام نوشیدند، اما هر یک به اندازه خود، آرزویی یا هدفی داشتند که در دلشان میپروراندند.
محمّد عقل کلّ ختم رسل چون عرش پیما شد
ز شور باده ی حبّ حسینی گشت اسرایی
هوش مصنوعی: محمد، که تمام عقلها در او جمع شده و آخرین پیامبر است، زمانی که به آسمانها صعود کرد، از شوق و عشق به حسین به وجد آمد و به مقام اسرار رسید.
نبی دانست قدر، این باده را انسان که بایستی
که بر دوش این سبو را، می کشید آن شه به تنهایی
هوش مصنوعی: پیام این بیت نشاندهندهٔ فهم عمیق نبی از ارزش و اهمیت مسألهای است. او میداند که یک انسان باید بتواند با قدرت و استقامت، بار سنگینی را که نمایانگر مسئولیتها و چالشهاست، به دوش بکشد. این مسئولیتها ممکن است به تنهایی بر دوش یک فرد باشد، مانند اینکه یک شاه باید به تنهایی بار رهبری و هدایت را بر عهده بگیرد.
مگر نشنیدی از باغ بنی نجّار، پیغمبر
که بر سروش کشیدی چون گل ریحان به زیبایی
هوش مصنوعی: آیا از باغ بنی نجّار خبری نشنیدهای؟ پیامبر مانند گل زیبای ریحان، بر سروش درخشید و توجه همه را جلب کرد.
بگفتا جبرئیل ای شاه این منّت به دوشم نِه
ز دوش خود، به دوشم نِه جوابش گفت لالایی
هوش مصنوعی: جبرئیل گفت: ای شاه، این بار سنگین را بر دوشم بگذار، نه بر دوش خود. جوابش را لالایی داد.
گهی بر دوش او بودی به هنگام سجود حق
گهی بر سینه از بهر نزول وحی بالایی
هوش مصنوعی: گاهی در هنگام سجده، بار امانت حق بر دوش او بود و گاهی نیز در قلب او، وحی از سوی خدا نازل میشد.
حسین عشق و حسین ملّت حسین دین و حسین طاعت
حسین مصداق هر رحمت چه دنیایی چه عقبایی
هوش مصنوعی: حسین نماد عشق و نماینده ملت است. او نماینده دین و اطاعت نیز به شمار میآید و تجسم هر رحمت، چه در این دنیا و چه در آخرت، به حساب میآید.