گنجور

شمارهٔ ۲ - در نعت پیامبر اکرم (ص)

روزگار از نکهت زلف نگارم عنبرین شد
گیتی از عکس رخش رشک نگارستان چین شد
توده ی غبرا، ملوّن از شقایق گشت و سنبل
ساحت گلشن مزیّن ز ارغوان و یاسمین شد
جویباران ز آب باران بهاری همچو کوثر
آبها شیرین و صافی هر طرف چون انگبین شد
هست از یُمن قدوم آن نگار عنبرین مو
کاین چنین روی زمین چون روضه ی خُلدبرین شد
در، بهای یکسر مویش نباشد هر دو گیتی
قیمت خاک کف پایش بهشت و حور عین شد
وصل لعل شکّرینش در زبان دارم که گویی
نظم شیرین روان بخشم چو لعل شکّرین شد
خامه ام مانا، کلیم الله را ماند که اینسان
مطلعی نو چون ید بیضا برونش ز آستین شد
از پی نعت رسولم تا بُراق طبع زین شد
طایر عقلم دلیل راه چون روح الامین شد
گر نباشد جذبه یی در کار و عشقی در سر از وی
بر مقامش کی برد، پی گرچه ز ارباب یقین شد
هست احمد با احد در هر صفت یکتا ولیکن
این دوئیت در حقیقت کامل از یک اربعین شد
قرنها پیش از وجود عالم و آدم نبی بود
او نبوّت داشت کادم در میان ماء وطین شد
اوست دست کردگار و دست دست اوست بالله
گر شنیدی خاک آدم با، ید قدرت عجین شد
گرچه آخر از همه پیغمبران آمد ولیکن
علّت ایجاد خلق اوّلین و آخرین شد
شرع او متقن بود مانند عهد لایزالی
دین و آئینش بسی محکم تر، از عرش برین شد
چون تمام رحمت حق در وجودش گشته مضمر
لاجرم شخص شریفش رحمةٌ للعالمین شد
عقل کل نفس مشیّت مبدء فیض نُخستین
مظهر حق سیّد لولاک خیرالمرسلین شد
ایزدش در بزم قُرب کبریایی برد، انسان
تا گذشت از قاب قوسین بلکه با وی همنشین شد
قصّه ی معراج را تقریر نتوانم ولیکن
طالب و مطلوب را، دانم که در یکجا قرین شد
بیم تکفیر ار نبودی اقتران این و آن را
بی تأمّل گفتمی کاین عین آن، آن عین این شد
از چه معشوق، ازل بی پرده گردید آشکارا
گرنه عشقش پرده افکن زان جمال نازنین شد
گر نبودی او نبودی حرف توحیدی به عالم
در تجلّی شاهد توحید را عشقش معین شد
لا و الاّیی نبودی گر نبودی ذات پاکش
حرف استثنایش اندر حفظ حق حصنی حصین شد
از پی نعت جلالش مطلعی از شرق طبعم
همچو خورشید جمالش آشکارا و مبین شد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روزگار از نکهت زلف نگارم عنبرین شد
گیتی از عکس رخش رشک نگارستان چین شد
هوش مصنوعی: روزگار به خاطر زیبایی و خوشبویی زلف معشوقم، عطرآگین شد و دنیا به خاطر نمای زیبای چهره‌اش، مانند باغ‌های چین به حسادت افتاد.
توده ی غبرا، ملوّن از شقایق گشت و سنبل
ساحت گلشن مزیّن ز ارغوان و یاسمین شد
هوش مصنوعی: ابرهای تیره و خاکستری به رنگ شقایق در آمدند و فضای باغ با گل‌های ارغوانی و یاسمن زینت یافته شد.
جویباران ز آب باران بهاری همچو کوثر
آبها شیرین و صافی هر طرف چون انگبین شد
هوش مصنوعی: آب‌های کوچکی که از باران بهاری پر شده‌اند، مانند نهرهای پاک و شیرین می‌جوشند و در هر سمت به شکلی خوشمزه و دلپذیر جاری می‌شوند.
هست از یُمن قدوم آن نگار عنبرین مو
کاین چنین روی زمین چون روضه ی خُلدبرین شد
هوش مصنوعی: به برکت حضور آن محبوب با موهای خوشبو، این زمین به زیبایی بهشتی شبیه شده است.
در، بهای یکسر مویش نباشد هر دو گیتی
قیمت خاک کف پایش بهشت و حور عین شد
هوش مصنوعی: هر دو جهان به اندازه یک تار موی او ارزش ندارند؛ قیمت خاک پای او به اندازه بهشت و حوری است.
وصل لعل شکّرینش در زبان دارم که گویی
نظم شیرین روان بخشم چو لعل شکّرین شد
هوش مصنوعی: من در دل خود از شور وصل آن لعل شیرین سخن می‌گویم و گویی وقتی که او به من می‌رسد، کلامم همچون عسل شیرین و روان می‌شود.
خامه ام مانا، کلیم الله را ماند که اینسان
مطلعی نو چون ید بیضا برونش ز آستین شد
هوش مصنوعی: قلم من همچنان پابرجاست، همچون کلیم الله که از آستینش روشنایی و اعجاز به بیرون می‌تراود و به دنیای جدیدی می‌انجامد.
از پی نعت رسولم تا بُراق طبع زین شد
طایر عقلم دلیل راه چون روح الامین شد
هوش مصنوعی: به دنبال وصف و ویژگی‌های پیامبر، پرنده عقل من به سوی آسمان پرواز کرده و مانند جبرئیل، راهنمایی‌ام می‌کند.
گر نباشد جذبه یی در کار و عشقی در سر از وی
بر مقامش کی برد، پی گرچه ز ارباب یقین شد
هوش مصنوعی: اگر در کار محبت و عشق شوری نباشد، چه کسی می‌تواند به مقام او دست یابد، هرچند که به یقین از بزرگ‌ترین‌های عالم باشد.
هست احمد با احد در هر صفت یکتا ولیکن
این دوئیت در حقیقت کامل از یک اربعین شد
هوش مصنوعی: احمد و احد هر کدام در صفات خود یکتا و بی‌همتا هستند، اما در واقعیت، این دوگانگی به یک جمع کامل و چهارگانه تبدیل می‌شود.
قرنها پیش از وجود عالم و آدم نبی بود
او نبوّت داشت کادم در میان ماء وطین شد
هوش مصنوعی: سال‌ها قبل از اینکه جهان و انسان به وجود بیایند، فردی بود که پیامبری داشت و در میان آب و گل قرار گرفت.
اوست دست کردگار و دست دست اوست بالله
گر شنیدی خاک آدم با، ید قدرت عجین شد
هوش مصنوعی: او خالق و سازنده همه چیز است و قدرت او در دست‌های آدمی نیز تجلی یافته است. پس اگر شنیده‌ای که خاک آدمی با قدرت خداوند آمیخته شده، حقیقت دارد.
گرچه آخر از همه پیغمبران آمد ولیکن
علّت ایجاد خلق اوّلین و آخرین شد
هوش مصنوعی: هرچند او آخرین پیامبر بود که به دنیا آمد، اما به عنوان دلیل و منشأ آفرینش نخستین و آخرین موجودات شناخته می‌شود.
شرع او متقن بود مانند عهد لایزالی
دین و آئینش بسی محکم تر، از عرش برین شد
هوش مصنوعی: شرع او به قدری استوار و محکم است که مانند عهدی ابدی و غیرقابل تغییر می‌باشد. دین و آیین او از هر چیزی، حتی از عرش آسمان نیز استوارتر و محکم‌تر است.
چون تمام رحمت حق در وجودش گشته مضمر
لاجرم شخص شریفش رحمةٌ للعالمین شد
هوش مصنوعی: تمام محبت و رحمت خداوند در وجود او نهفته شده است، بنابراین او به شخصی با ویژگی‌های برجسته تبدیل شده که رحمت برای تمام دنیا است.
عقل کل نفس مشیّت مبدء فیض نُخستین
مظهر حق سیّد لولاک خیرالمرسلین شد
هوش مصنوعی: تمام عقل در واقع اراده‌ای است که منبع فیض نخستین است، و مظهری از حقیقت است. اگر تو نبودی، بهترین فرستادگان نیز نمی‌شدند.
ایزدش در بزم قُرب کبریایی برد، انسان
تا گذشت از قاب قوسین بلکه با وی همنشین شد
هوش مصنوعی: خداوند انسان را در مجلس و جایگاه قرب و نزدیکی خود پذیرفته است، به شرطی که او از مرزهای محدود خود عبور کند و به مرتبه‌ای برسد که بتواند با او هم‌نشین شود.
قصّه ی معراج را تقریر نتوانم ولیکن
طالب و مطلوب را، دانم که در یکجا قرین شد
هوش مصنوعی: داستان معراج را نمی‌توانم به طور کامل بازگو کنم، اما می‌دانم که جستجوگر و هدف، در یک نقطه به هم پیوسته‌اند.
بیم تکفیر ار نبودی اقتران این و آن را
بی تأمّل گفتمی کاین عین آن، آن عین این شد
هوش مصنوعی: اگر ترس از تکفیر نبود، بی‌هیچ تردیدی می‌گفتم که این و آن یکی هستند و هیچ تفاوتی بینشان نیست.
از چه معشوق، ازل بی پرده گردید آشکارا
گرنه عشقش پرده افکن زان جمال نازنین شد
هوش مصنوعی: به چه دلیلی معشوق ازلی به‌طور واضح و بی‌پرده نمایان شد، در حالی که عشق او می‌توانست از زیبایی دل‌فریبش پرده بردارد؟
گر نبودی او نبودی حرف توحیدی به عالم
در تجلّی شاهد توحید را عشقش معین شد
هوش مصنوعی: اگر او نبود، هیچ‌گاه سخن توحید در جهان ظهور نمی‌کرد. عشق او نشانه‌گر وحدت است و تجلی‌گر عشق در عالم محسوب می‌شود.
لا و الاّیی نبودی گر نبودی ذات پاکش
حرف استثنایش اندر حفظ حق حصنی حصین شد
هوش مصنوعی: اگر ذات پاک او وجود نداشت، نه "نه" و نه "آری" معنا داشت. این کلام استثنایی او در حفظ حقیقت، چون دژی مستحکم، محافظتی قوی دارد.
از پی نعت جلالش مطلعی از شرق طبعم
همچو خورشید جمالش آشکارا و مبین شد
هوش مصنوعی: بعد از وصف بزرگی‌اش، نوری از شرق وجودم مانند خورشید زیبایی‌اش نمایان و روشن شده است.