شمارهٔ ۱۸ - در مدح سبط اکبر حضرت امام حسن مجتبی (ع)
نه هرکس شد مسلمان می توان گفتش که سلمان شد
کز اوّل بایدش سلمان شد و آنگه مسلمان شد
نه هر سنگ از بدخشان است لعلش می توان گفتن
بسی خون جگر باید که تا لعل بدخشان شد
جمال یوسف ار داری به حُسن خود مشو غرّه
صفات یوسفی باید ترا تا ماه کنعان شد
اگر صد رستم دستان به دستان دست و پا بندی
به مکر و حیله و دستان نشاید پور دستان شد
نمی شاید حکیمش خواند هرکس لافد، از حکمت
که عمری بندگی باید نمود آنگاه لقمان شد
سرت سودایی دنیا و خود در فکر دستاری
کز اوّل فکر سر باید شد آنگه فکر سامان شد
مرا از وعده ی حور و قصور، اغوا مکن واعظ
بهشت بی قصور من حریم قُرب جانان شد
ولیّ ذوالمنن یعنی حسن آن خسرو خوبان
که هرچیز از عدم با قدرتش ممکن در امکان شد
نه حبّش باعث جنّت نه بغضش موجب نیران
که حبّش محض جنّت گشت و بغضش عین نیران شد
وجودش واجب ممکن نما در عالم خلقت
ولی در صورت واجب در این عالم نمایان شد
گهی می خوانمش ممکن گهی می دانمش واجب
نه ممکن هست و نی واجب که هم این است و هم آن شد
به صولت بود چون حیدر، به هیئت همچو پیغمبر
ولیّ حضرت داور، مدار دین و ایمان شد
به قدرت دست او معجزنما چون احمد مرسل
به قوّت پنجه اش مشکل گشا چون شیر یزدان شد
ستایش کردش آدم تا که آدم شد در این عالم
هوایش نوح بر سر داشت تا ایمن ز طوفان شد
چو نامش حرز جان بنمود پور آذر، از آذر
نه بس ایمن شد از آذر، بر او آذر گلستان شد
چو با صوت حسن «انّی اناالله» گفت موسی را
فراز طور سینایش زجان عمری ثناخوان شد
همین صوت حسن بودش که گردید از شجر پیدا
همین نور حسن بودش که اندر طور تابان شد
به وصف ذات پاکش بازم ازنو مطلعی دیگر
ز شرق طبع همچون اخگر تابنده رخشان شد
شمارهٔ ۱۷ - در مدح حضرت زهرا علیهاالسلام: دختر طبعم از سخن رشته به گوهر آوردشمارهٔ ۱۹ - تجدید مطلع: شهی کز آستینش آشکارا دست یزدان شد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نه هرکس شد مسلمان می توان گفتش که سلمان شد
کز اوّل بایدش سلمان شد و آنگه مسلمان شد
هوش مصنوعی: نه هر کسی که مسلمان شد، میتوان گفت او مانند سلمان است؛ زیرا باید ابتدا ویژگیهای سلمان را داشته باشد و سپس به مسلمان بودنش افتخار کند.
نه هر سنگ از بدخشان است لعلش می توان گفتن
بسی خون جگر باید که تا لعل بدخشان شد
هوش مصنوعی: هر سنگی از بدخشان لعل نیست؛ برای اینکه سنگی به لعل تبدیل شود، باید خون دلهای زیادی ریخته شود.
جمال یوسف ار داری به حُسن خود مشو غرّه
صفات یوسفی باید ترا تا ماه کنعان شد
هوش مصنوعی: اگر زیبایی یوسف را داری، به زیبایی خود مغرور نشو. برای اینکه به مقام یوسف برسی، باید ویژگیهای یوسفی را در خود پرورش دهی تا به ماه کنعان تبدیل شوی.
اگر صد رستم دستان به دستان دست و پا بندی
به مکر و حیله و دستان نشاید پور دستان شد
هوش مصنوعی: اگر صد رستم دستان هم با دست و پا به ترفند و نیرنگ گرفتار شوند، باز هم نمیتوانند فرزندی به نام دستان را به وجود آورند.
نمی شاید حکیمش خواند هرکس لافد، از حکمت
که عمری بندگی باید نمود آنگاه لقمان شد
هوش مصنوعی: هر کسی که صحبت از حکمت و دانایی میکند، نمیتوان او را حکیم واقعی دانست. واقعی بودن حکمت نیازمند سالها بندگی و خدمت به علم است، تا بتوان به مرتبهای رسید که لقمان حکیم شد.
سرت سودایی دنیا و خود در فکر دستاری
کز اوّل فکر سر باید شد آنگه فکر سامان شد
هوش مصنوعی: اگر ذهن تو مشغول دنیا و زیباییهای آن است، باید بدانی که از ابتدا باید به فکر خودت و سرنوشتت باشی. وقتی به فکر خودت و رسیدن به آرامش بیفتی، آنگاه میتوانی زندگیات را سامان دهی.
مرا از وعده ی حور و قصور، اغوا مکن واعظ
بهشت بی قصور من حریم قُرب جانان شد
هوش مصنوعی: ای واعظ، مرا با وعدههای بهشت و زیباییهای آن فریب نده. من، بدون هیچ نقصی، به حریم نزدیکی و عشق به معشوقم رسیدهام.
ولیّ ذوالمنن یعنی حسن آن خسرو خوبان
که هرچیز از عدم با قدرتش ممکن در امکان شد
هوش مصنوعی: ولیّ ذوالمنن به معنای کسی است که دارای نعمتها و خوبیهای بسیار است، مانند آن شاه زیبایی که همهچیز به واسطه قدرت او از عدم به وجود آمد و ممکن شد.
نه حبّش باعث جنّت نه بغضش موجب نیران
که حبّش محض جنّت گشت و بغضش عین نیران شد
هوش مصنوعی: عشق به او نه تنها بهشت نمیآورد، بلکه دشمنی با او هم موجب جهنم نمیشود. زیرا عشق به او خود بهشت است و دشمنی با او، حقیقتاً عذاب و جهنم.
وجودش واجب ممکن نما در عالم خلقت
ولی در صورت واجب در این عالم نمایان شد
هوش مصنوعی: وجود او در جهان خلقت ضروری است، اما تنها در قالب موجودات ممکن در این دنیا به ظهور رسیده است.
گهی می خوانمش ممکن گهی می دانمش واجب
نه ممکن هست و نی واجب که هم این است و هم آن شد
هوش مصنوعی: گاهی او را میخوانم و ممکن است که وجود داشته باشد، و گاهی نیز او را واجب میدانم. نه اینکه او فقط ممکن است و نه اینکه فقط واجب باشد؛ بلکه هم ممکن است و هم واجب است.
به صولت بود چون حیدر، به هیئت همچو پیغمبر
ولیّ حضرت داور، مدار دین و ایمان شد
هوش مصنوعی: او از نظر قدرت و شجاعت به حیدر (علی) شباهت دارد و از نظر شکل و شخصیت مانند پیامبر است. او ولیّ و پیشوای خداوند است و محور دین و ایمان خواهد شد.
به قدرت دست او معجزنما چون احمد مرسل
به قوّت پنجه اش مشکل گشا چون شیر یزدان شد
هوش مصنوعی: به برکت قدرت او، مانند پیامبر احمد (ص)، کارهای فوقالعاده انجام میدهد و چون شیر الهی با قدرت و دستانش مسائل سخت را حل میکند.
ستایش کردش آدم تا که آدم شد در این عالم
هوایش نوح بر سر داشت تا ایمن ز طوفان شد
هوش مصنوعی: آدم را ستایش کردند تا اینکه در این جهان به انسانیت رسید. نوح نیز در برابر طوفان با ارادهای قوی و درک صحیح ایستاد تا در امان بماند.
چو نامش حرز جان بنمود پور آذر، از آذر
نه بس ایمن شد از آذر، بر او آذر گلستان شد
هوش مصنوعی: زمانی که نام او به عنوان محافظ جان ظاهر شد، فرزند آذر از آتش ایمن شد و به همین دلیل آذر به او آرامش و گلستانی را هدیه کرد.
چو با صوت حسن «انّی اناالله» گفت موسی را
فراز طور سینایش زجان عمری ثناخوان شد
هوش مصنوعی: همچنان که موسی با صدای دلنوازش گفت: «منم خدا» و در بالای کوه طور سینا، جانش به ستایش و نیکویی گذشت.
همین صوت حسن بودش که گردید از شجر پیدا
همین نور حسن بودش که اندر طور تابان شد
هوش مصنوعی: این صدا و آواز زیبا از درختی به گوش رسید و همان نور زیبایی است که در کوه طور درخشان شد.
به وصف ذات پاکش بازم ازنو مطلعی دیگر
ز شرق طبع همچون اخگر تابنده رخشان شد
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف صفات الهی پرداخته و میگوید که به تازگی با الهام از طبیعت، شعلهای جدید از نور و زیبایی به وجود آمده است. این تصویر به اشتراک گذاشته میشود تا عظمت و درخشش ذات پاک را به نمایش بگذارد و نشان دهد که همیشه میتوان به جنبههای تازه و روشن از آن پی برد.