گنجور

شمارهٔ ۱۴ - در مدح امیرمؤمنان علی علیه السلام

چه شود، زراه وفا اگر
نظری به جانب ما کنی
که به کیمیای نظر مگر
مس قلب تیره طلا کنی
یمن از عقیق تو آیتی
چمن از رُخ تو روایتی
شکر از لب تو حکایتی
اگرش چو غنچه تو واکنی
به شکنج طُرّه ی عنبرین
که به مهر چهر تو شد قرین
شب و روز تیره ی این حزین
تو بدل به نور و ضیا کنی
بنما، ز پسته تبسّمی
بنما، ز غنچه تکلّمی
به تکلّمی و تبسّمی
همه دردها تو دوا کنی
تو مراد من تو نجات من
به حیات من به ممات من
چه زیان کنی چه ضرر، بری
که برآوری و عطا کنی
تو شه سریر ولایتی
تو مه منیر هدایتی
چه شود، گهی به عنایتی
نگهی به سوی گدا کنی
تو چرا، الست بربّکم
نزنی بزن که اگر، زنی
ازل و ابد همه ذرّه ذرّه
پر از صدای بلا کنی
ز غمم چرا نکنی رها
و اگر کنی فمتی متی
که زبطن حوت بسی رها
تو چو یونس بن متی کنی
تو شهی شهان همه چاکرت
تو مهی مهان همه بر درت
که شوند قنبر قنبرت
تو قبول اگر، ز وفا کنی
تو به شهر علم نبی دری
تو ز انبیا همه برتری
تو غضنفری و تو صفدری
چو میان معرکه جا کنی
تو زنی به دوش نبی قدم
فکنی بتان همه از حرم
حرم از وجود تو محترم
ز صفا صفا تو صفا کنی
تو چه صادری تو چه مصدری
تو چه جلوه یی و چه مظهری
که هم اوّلی و هم آخری
همه جا تو کار خدا کنی
ز حدوث چتر و علم زنی
قَدم از قِدم به عدم زنی
ز عدم تو نقش و رقم زنی
و بنای هر دو سرا کنی
من اگر خدای ندانمت
متحیّرم که چه خوانمت
که اگر خدای بدانمت
تو بری شوی و ابا کنی
تو تمیز مؤمن و کافری
تو قسیم جنّت و آذری
که سعید را تو جزا، دهیّ
و عنید را تو جزا کنی
شب و روز، را تو مقدّری
تو مدبّری تو منوّری
که مساء را تو کنی صباح
و صباح را تو مسا کنی
به خدا «وفایی» با خطا
همه خوف او بود از بداء
که مباد دست رجای او
ز عطای خود تو جدا کنی
دو جهان شود همه کربلا
ز فغان و ناله چو در عزا
گذری به عرصه ی نینوا و
بسان نی تو نوا کنی
ز جگر تو نعره ی حیدری
ز غم حسین چو برآوری
ز خروش و ناله تو عرش و فرش
تمام کرب و بلا کنی

اطلاعات

وزن: متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه شود، زراه وفا اگر
نظری به جانب ما کنی
هوش مصنوعی: چه عیبی دارد اگر با نگاهی محبت‌آمیز به ما توجه کنی؟
که به کیمیای نظر مگر
مس قلب تیره طلا کنی
هوش مصنوعی: آیا می‌توانی با دید خاصی، دل خسته و سیاه را به طلایی گرانبها تبدیل کنی؟
یمن از عقیق تو آیتی
چمن از رُخ تو روایتی
هوش مصنوعی: یمن به خاطر زیبایی‌های تو نمادی است، و چمن به خاطر چهره‌ات داستانی دارد.
شکر از لب تو حکایتی
اگرش چو غنچه تو واکنی
هوش مصنوعی: اگر لبانت را باز کنی، شیرینی کلامت داستانی زیبا و شگفت‌انگیز خواهد بود، همانند غنچه‌ای که شکوفا می‌شود.
به شکنج طُرّه ی عنبرین
که به مهر چهر تو شد قرین
هوش مصنوعی: به گیسوی خوشبو و زیبای تو که با محبت چهره‌ات جفت و پیوند خورده است، اشاره دارد.
شب و روز تیره ی این حزین
تو بدل به نور و ضیا کنی
هوش مصنوعی: شب و روز تاریک و غم‌انگیز تو را به روشنی و زیبایی تبدیل کنی.
بنما، ز پسته تبسّمی
بنما، ز غنچه تکلّمی
هوش مصنوعی: نشان بده، از پسته لبخندی بزن، از غنچه سخنی بگو.
به تکلّمی و تبسّمی
همه دردها تو دوا کنی
هوش مصنوعی: با یک سخن دلنشین و لبخندی بر لب، می‌توانی تمام دردها را درمان کنی.
تو مراد من تو نجات من
به حیات من به ممات من
هوش مصنوعی: تو خواسته و آرزوی من هستی، تو راه رهایی من هستی، به زندگی من و به مرگ من وابسته‌ای.
چه زیان کنی چه ضرر، بری
که برآوری و عطا کنی
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که آسیب یا ضرر برسانی، از آن مهم‌تر این است که اگر چیزی به دیگران بدهی و کمک کنی، ارزش بیشتری دارد.
تو شه سریر ولایتی
تو مه منیر هدایتی
هوش مصنوعی: تو پادشاهی که بر تخت حکومت نشسته‌ای و نور روشنی‌بخش هدایت برای منی.
چه شود، گهی به عنایتی
نگهی به سوی گدا کنی
هوش مصنوعی: چه اتفاقی می‌افتد، زمانی که گاهی با لطفی، نگاهی به سوی گدا بیندازی؟
تو چرا، الست بربّکم
نزنی بزن که اگر، زنی
هوش مصنوعی: چرا به یاد خداوند خود نمی‌افتی؟ اگر خوب توجه کنی و خلوص نیت داشته باشی، به حقیقتی بزرگ دست خواهی یافت.
ازل و ابد همه ذرّه ذرّه
پر از صدای بلا کنی
هوش مصنوعی: از آغاز تا پایان زمان، همه چیز به آرامی پر از صداهای غم و مصیبت است.
ز غمم چرا نکنی رها
و اگر کنی فمتی متی
هوش مصنوعی: چرا از غصه‌ام آزاد نمی‌شوی؟ و اگر هم آزاد شوی، به چه نتیجه‌ای می‌رسی؟
که زبطن حوت بسی رها
تو چو یونس بن متی کنی
هوش مصنوعی: تو نیز همچون یونس، از دل مشکلات و سختی‌ها آزاد خواهی شد.
تو شهی شهان همه چاکرت
تو مهی مهان همه بر درت
هوش مصنوعی: تو فرمانروای تمام پادشاهان هستی و من خادم توام. تو ماه در میان دیگران هستی و همه در انتظار دیدن تو هستند.
که شوند قنبر قنبرت
تو قبول اگر، ز وفا کنی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی که دیگران مانند قنبر، خدمتگزار تو باشند و به تو وفادار بمانند، باید خودت هم وفا کنی و نسبت به آنها درست و صادق باشی.
تو به شهر علم نبی دری
تو ز انبیا همه برتری
هوش مصنوعی: تو به شهر علم پیامبر دسترسی داری و از همه پیامبران برتری.
تو غضنفری و تو صفدری
چو میان معرکه جا کنی
هوش مصنوعی: شما مانند یک شیر قوی و نیرومند هستید که در وسط میدان جنگ و نبرد قرار می‌گیرید.
تو زنی به دوش نبی قدم
فکنی بتان همه از حرم
هوش مصنوعی: شما در مراسمی خاص حضور دارید و در حالی که با یک پیراهن زیبا و نرم قدم می‌زنید، زیبا رویان همه از دور شما را تماشا می‌کنند و احساس می‌کنند که شما از یک مکان مقدس آمده‌اید.
حرم از وجود تو محترم
ز صفا صفا تو صفا کنی
هوش مصنوعی: حرم به خاطر وجود تو مقدس و باصفاست و تو می‌توانی این صفا را دوچندان کنی.
تو چه صادری تو چه مصدری
تو چه جلوه یی و چه مظهری
هوش مصنوعی: تو چه شکوهمند و چه منبعی هستی، تو چه زیبایی و چه نمایشی از زیبایی.
که هم اوّلی و هم آخری
همه جا تو کار خدا کنی
هوش مصنوعی: هم اوّل و هم آخر، همه جا نشان از کار خداوند وجود دارد.
ز حدوث چتر و علم زنی
قَدم از قِدم به عدم زنی
هوش مصنوعی: به خاطر ظهور چتر و علم، با قدمی که از گذشته داری، به سوی عدم و نیستی گام برمی‌داری.
ز عدم تو نقش و رقم زنی
و بنای هر دو سرا کنی
هوش مصنوعی: از عدم، تو طرح و طراحی می‌کنی و ساختمان هر دو دنیا را به وجود می‌آوری.
من اگر خدای ندانمت
متحیّرم که چه خوانمت
هوش مصنوعی: اگر من خدا را نشناسم، هنوز در حیرتم که چه چیزی را صدا بزنم یا به چه چیزی مراجعه کنم.
که اگر خدای بدانمت
تو بری شوی و ابا کنی
هوش مصنوعی: اگر بدانی که خدا وجود دارد، تو از همه چیز شاد خواهی شد و از هر چیزی دوری می‌کنی.
تو تمیز مؤمن و کافری
تو قسیم جنّت و آذری
هوش مصنوعی: تو صفات مؤمن و کافر را به خوبی می‌شناسی و می‌توانی کسانی را که به بهشت می‌روند از کسانی که به جهنم می‌روند جدا کنی.
که سعید را تو جزا، دهیّ
و عنید را تو جزا کنی
هوش مصنوعی: تو باید به سعید پاداش بدهی و به عنید هم پاداش بدهی.
شب و روز، را تو مقدّری
تو مدبّری تو منوّری
هوش مصنوعی: شب و روز تحت تقدیر و تدبیر تو قرار دارند و تو همواره نور و روشنی‌ بخشی.
که مساء را تو کنی صباح
و صباح را تو مسا کنی
هوش مصنوعی: شب را به صبح تبدیل کنی و صبح را به شب.
به خدا «وفایی» با خطا
همه خوف او بود از بداء
هوش مصنوعی: به خدا وفا کردن با اشتباهات، تمام ترس او از تغییر سرنوشت بود.
که مباد دست رجای او
ز عطای خود تو جدا کنی
هوش مصنوعی: مبادا آرزوی او را به خاطر نعمت‌هایی که خودت به او عطا کرده‌ای، فراموش کنی و از او دور شوی.
دو جهان شود همه کربلا
ز فغان و ناله چو در عزا
هوش مصنوعی: دو جهان تحت تأثیر غم و فریاد قرار می‌گیرد و به مانند کربلا می‌شود، وقتی که در عزای کسی، ناله و گریه بلند می‌شود.
گذری به عرصه ی نینوا و
بسان نی تو نوا کنی
هوش مصنوعی: به جایی بروی که یادآور رویدادهای بزرگ است و همچون نی، صدای دلنشینی از خود به گوش برسانی.
ز جگر تو نعره ی حیدری
ز غم حسین چو برآوری
هوش مصنوعی: زمانی که از دل تو فریادی چون فریاد حیدر بلند می‌شود، آن ناله ناشی از غم حسین است.
ز خروش و ناله تو عرش و فرش
تمام کرب و بلا کنی
هوش مصنوعی: صدای تو به قدری تاثیرگذار و دل‌نشین است که می‌تواند تمام آسمان و زمین را به زانو درآورد و فضای عزا و غم را پر کند.