گنجور

شمارهٔ ۱۲ - در مدح شیر کردگار حیدر کرّار علی (ع)

چون ز تأثیر حمل تر، شد دماغ روزگار
عطسه یی برزد زمین بیرون شد از مغزش بخار
باد نوروزی وزید، اندر، به کوه و باغ و راغ
فرّ فیروزی ز هر سو شد به عالم آشکار
از نهیب فوج فروردین سپهسالار دی
شد گریزان از گلستان با هزاران زینهار
از پی آرایش چهر عروسان چمن
سوی گلشن شد روان مشّاطه ی باد بهار
گسترید از سبزه در صحن چمن دیبای چین
آکنید از لاله در جیب دمن مشک تتار
باغ شد از ارغوان چون روضه ی خرّم بهشت
راغ شد از اقحوان چون طاق این نیلی حصار
چشم نرگس شد چو چشم گل عذاران دلفریب
جعد سنبل شد چو موی لاله رویان مشکبار
غنچه از هر سو نگون آویخته مینا مثال
لاله از هر جا دهان را، بر گشاده جام وار
گر نه گل حرف اناالحق بر زبان خویش راند
از چه رو گردیده چون منصور، آویزان به دار
از وفور رنگهای مختلف اندر چمن
مردم نظّاره را، مدهوش سازد کوکنار
ز انبساط مقدم گل پای کوبان گشت سرو
وز نشاط صوت بلبل دست افشان شد چنار
ناربُن را حیرت افزا، بین که آمد این شجر
اخضر از سر تا بپا وز پای تاسر، عین نار
چون نکیسا فاخته بر سرو آمد نغمه سنج
باربد، سان سارو صُلصُل در نوا، بر شاخسار
بس هوا، صیقل گری بنموده سطح آب را
عکس بوی گل توان دیدن میان آبشار
شبنم از بس می چکد از هر طرف بر روی گل
رشته ی بلّور، را ماند تو گویی نوک خار
در چنین روزی نمی باید نشستن تلخ کام
در چنین فصلی نمی بایست ماندن دل فکار
ساقیا مُل بی تأمّل ده که اندر فصل گل
از خرد بیگانه یی گر بر نشینی هوشیار
خاصه اکنون کز ورود موکب اردیبهشت
چون بهشت جاودان جان پرور آمد مرغزار
پند من بشنو گرانجانی مکن از جای خیز
سر، سبک ساز از غم دیرینه یعنی می بیار
آفت غم راحت جان مایه ی عیش و سرور
تلخ چون پند خردمندان ولیکن خوشگوار
اینکه می گویند، می آرد خِلل در کار عقل
این سخن افسانه دان گر عاقلی باور مدار
می چه می آن می که شد آرام جانهای نژند
می چه می آن می که شد درمان دلهای فکار
می چه می آن می که گر، نوشد جنین اندر رحم
دختر ار، باشد پسر گردد، پسر شیر شکار
می چه می آن می که گر ریزند در کام رضیع
گردد از تأثیر آن در شیرخواری شیرخوار
می چه می آن می که سازد، در شجاعت مور را
آنچنان کز مار بتواند در آوردن دمار
می چه می آن می که گر، یکقطره در کام نهنگ
ریزی از دریا، شتابد بیخود اندر کوهسار
می چه می آن می که گر، یکجرعه در حلق پلنگ
در، رسد از کوه سازد جانب دریا گذار
می کدامین می، می وحدت کزان می مصطفی
قرنها بوده است پیش از می گساران می گسار
مقصد و مقصوم از می چیست حُبّ مرتضی
آنکه آمد هل اتی در شأن او از کردگار
وصف قدرش را، سرایم من چسان کش حق سرود
«لافتی الاّ علی لاسیف الاّ ذوالفقار»
از سنان و از سه نان مُلک و مَلک تسخیر اوست
قوت و قوّت را تماشا کن که چون آرد، به کار
گر خداوند جلالش عزم خلاّقی کند
خلق سازد عالم و آدم هزار اندر هزار
گر که جبریل خیالش بال بگشاید زهم
جبرئیل از جبرئیلی کردن آید شرمسار
پرتو لطف جمیلش شد دلیل جبرئیل
ورنه کی کردی خدا او را امین و راز دار
قابض الارواح تیغش را چو عزرائیل دید
جان ستانی را گرفت از قبضه ی او مستعار
گرنه میکائیل دستش قاسم الارزاق شد
هست میکالش چرا در خوان احسان ریزه خوار
گر که اسرافیل تکبیرش دمد در صور دهر
کفر از او معدوم و ایمان یابد ازوی انتشار
آدم علمش تجلّی گر کند ابلیس را
سجده بر خاک آورد از روی عجز و انکسار
نوح لطفش گر بسازد کشتی از بهر نجات
جای آب آتش اگر باشد توان کردن گذار
آدمیّت بین که نوح و آدم اندر کوی او
در قرین قُرب حق هستند از قُرب جوار
آدم اندر خاک کویش شد قرین قُرب حق
آدمی را آدمیّت این چنین آید، به کار
گر خلیل الله تسلیمش در آذر پا نهد
دوزخ ار، باشد کند او را، سراسر لاله زار
یوسف حُسنش اگر از چهره برگیرد نقاب
صد هزاران یوسف صدیقش آید بنده وار
با کلیم الله کلام الله را نسبت خطاست
چون سخن با، هم سخن دارند فرق بیشمار
آنکه در سینا سخن می گفت با موسی علیست
منکر ار، باور ندارد این سخن باور مدار
نسبتش دادم به عیسی مرتعش شد عقل و گفت
هست عیسی بی شفای او مریض رعشه دار
احمد معراج عشقش در نگنجد در خیال
نازک است از بس سخن باید نمودن اقتصار
عشق می باید که تا یابد رموز عشق را
ای «وفایی» عقل را نبود، به کوی عشق بار
از برای مصرع اعدای او باید زنُو
یک دو مصرع آورم چون ذوالفقارش آبدار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون ز تأثیر حمل تر، شد دماغ روزگار
عطسه یی برزد زمین بیرون شد از مغزش بخار
هوش مصنوعی: وقتی که تأثیر باران شدت گرفت، روزگار به مانند عطسه‌ای عمل کرد و بخار از زمین خارج شد.
باد نوروزی وزید، اندر، به کوه و باغ و راغ
فرّ فیروزی ز هر سو شد به عالم آشکار
هوش مصنوعی: باد نوروزی به وزیدن درآمد و به کوه‌ها، باغ‌ها و دشت‌ها رفت. نشانه‌های خوشی و شادابی از هر طرف در جهان نمایان شد.
از نهیب فوج فروردین سپهسالار دی
شد گریزان از گلستان با هزاران زینهار
هوش مصنوعی: نیروی نظامی فصل بهار، در حال حمله و پیشروی است و دیوانگان از گلستان دور می‌شوند و به دنبال فرار و ایمنی هستند.
از پی آرایش چهر عروسان چمن
سوی گلشن شد روان مشّاطه ی باد بهار
هوش مصنوعی: باد بهاری که مانند یک آرايشگر به زیبایی عروس‌ها توجه دارد، به سمت باغی پر از گل‌ها در حرکت است تا چهره‌ی چمن را زیباتر کند.
گسترید از سبزه در صحن چمن دیبای چین
آکنید از لاله در جیب دمن مشک تتار
هوش مصنوعی: در باغ چمن از سبزه‌ها پخش شده، پارچه‌ای زیبا از چین بکشید و در جیب خود گل‌های لاله و مشک خوشبو به همراه داشته باشید.
باغ شد از ارغوان چون روضه ی خرّم بهشت
راغ شد از اقحوان چون طاق این نیلی حصار
هوش مصنوعی: باغ به زیبایی گل‌های ارغوان پر شده و شبیه به گلشن خوشبوی بهشت است. همچنین، باغ از گل‌های اقحوان سرسبز و زیبا شده که مانند طاقی می‌ماند، در دنیای یکنواخت و آبی رنگ حصار قرار گرفته است.
چشم نرگس شد چو چشم گل عذاران دلفریب
جعد سنبل شد چو موی لاله رویان مشکبار
هوش مصنوعی: چشم‌های نرگس مانند چشم‌های زیبا و دلربای گل‌های عذاری شده است و موهای سنبل به زیبایی و لطافت موی لاله‌روها تبدیل شده است.
غنچه از هر سو نگون آویخته مینا مثال
لاله از هر جا دهان را، بر گشاده جام وار
هوش مصنوعی: غنچه‌های گل از هر طرف آویزان شده‌اند و مینا (مشروب) شبیه لاله از هر سوی، دهانش را باز کرده تا جام را پر کند.
گر نه گل حرف اناالحق بر زبان خویش راند
از چه رو گردیده چون منصور، آویزان به دار
هوش مصنوعی: اگر گل ادعای "من هستم حق" را بر زبان می‌آورد، پس چرا مانند منصور، به دار آویخته شده است؟
از وفور رنگهای مختلف اندر چمن
مردم نظّاره را، مدهوش سازد کوکنار
هوش مصنوعی: وجود رنگ‌های متنوع در چمن، مردم را مجذوب می‌کند و می‌تواند حتی آنها را مست کند. مانند کوکنار که تاثیرش عمیق است.
ز انبساط مقدم گل پای کوبان گشت سرو
وز نشاط صوت بلبل دست افشان شد چنار
هوش مصنوعی: گل به خاطر شادابی‌اش به رقص و پایکوبی سرو می‌پردازد و چنار از خوشحالی آواز بلبل، دست به هوا می‌زند.
ناربُن را حیرت افزا، بین که آمد این شجر
اخضر از سر تا بپا وز پای تاسر، عین نار
هوش مصنوعی: درختی سبز و حیرت‌انگیز را ببین که از بالا تا پایین، به رنگ سرخ و نارنجی است، و مانند آتش می‌سوزد.
چون نکیسا فاخته بر سرو آمد نغمه سنج
باربد، سان سارو صُلصُل در نوا، بر شاخسار
هوش مصنوعی: وقتی فاخته‌ای مانند نکیسا بر درخت سرو نشسته، نغمه‌ای از سنج باربد به گوش می‌رسد، مانند صدای پرنده‌ای که بر شاخه درخت می‌خواند.
بس هوا، صیقل گری بنموده سطح آب را
عکس بوی گل توان دیدن میان آبشار
هوش مصنوعی: به خاطر وزش باد، سطح آب مانند آینه‌ صاف شده و بوی گل را می‌توان از میان آبشار مشاهده کرد.
شبنم از بس می چکد از هر طرف بر روی گل
رشته ی بلّور، را ماند تو گویی نوک خار
هوش مصنوعی: شبنم به قدری از هر طرف بر روی گل‌ها می‌چکد که به نظر می‌رسد رشته‌ای از بلور بر روی آن‌ها نشسته است و این حالت به قدری زیباست که انگار نوک خارها را هم می‌پسندد.
در چنین روزی نمی باید نشستن تلخ کام
در چنین فصلی نمی بایست ماندن دل فکار
هوش مصنوعی: در چنین روزی نباید با دلگیر و ناراحت نشستن، و در این فصل نباید دل را به فکر و اندیشه مشغول کرد.
ساقیا مُل بی تأمّل ده که اندر فصل گل
از خرد بیگانه یی گر بر نشینی هوشیار
هوش مصنوعی: ای ساقی، بدون فکر و تأمل، باده‌ای بده؛ زیرا در فصل گل، اگر کسی زمینی غافل و نادان باشد و به شگفتی‌های اطرافش توجه نکند، نمی‌تواند از زیبایی‌های پیرامونش بهره‌مند شود.
خاصه اکنون کز ورود موکب اردیبهشت
چون بهشت جاودان جان پرور آمد مرغزار
هوش مصنوعی: به ویژه اکنون که با ورود اردیبهشت، مانند بهشت جاودان، زندگی و شادابی به طبیعت و مرتع‌ها بازگشته است.
پند من بشنو گرانجانی مکن از جای خیز
سر، سبک ساز از غم دیرینه یعنی می بیار
هوش مصنوعی: به نصایح من گوش کن و بی‌جا نمان، از جایت بلند شو و بار سنگین غم گذشته را سبک کن.
آفت غم راحت جان مایه ی عیش و سرور
تلخ چون پند خردمندان ولیکن خوشگوار
هوش مصنوعی: غم می‌تواند به راحتی باعث آزار روح و زندگی انسان شود، اما در عین حال، می‌تواند لذت‌ها و شادی‌ها را به همراه داشته باشد. این احساس تلخی که خردمندان به آن اشاره می‌کنند، در واقع می‌تواند برای ما خوشایند و دلپذیر باشد.
اینکه می گویند، می آرد خِلل در کار عقل
این سخن افسانه دان گر عاقلی باور مدار
هوش مصنوعی: اینکه می‌گویند، شنیدن برخی از سخنان باعث آشفتگی و نقص در کار عقل می‌شود، نادرست است. اگر عاقل هستی، به این افسانه اعتماد نکن.
می چه می آن می که شد آرام جانهای نژند
می چه می آن می که شد درمان دلهای فکار
هوش مصنوعی: این شعر به اهمیت و تاثیر مثبتی که می‌تواند بر روی روح و روان انسان‌ها داشته باشد، اشاره دارد. می به عنوان نماد خوشی و آرامش، توانایی تسکین دردها و غم‌ها را دارد و می‌تواند دل‌های ناراحت را درمان کند. در واقع، شاعر به ما می‌گوید که نوشیدن این می می‌تواند جان‌های خسته را ج revital کند و آرامشی برای دل‌های غمگین به ارمغان بیاورد.
می چه می آن می که گر، نوشد جنین اندر رحم
دختر ار، باشد پسر گردد، پسر شیر شکار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر در زمان بارداری، مادر شرابی بنوشد که باعث ایجاد جنین این‌چنینی شود، آن جنین ممکن است پسری شود که از ابتدای زندگی‌اش شاهد شکار شیر بوده و تربیت شده باشد. به طور کلی، پیام این بیت بیانگر تأثیرات و ویژگی‌های خاصی است که ممکن است از همان مراحل اولیه بارداری بر روی فرزند تأثیر بگذارد.
می چه می آن می که گر ریزند در کام رضیع
گردد از تأثیر آن در شیرخواری شیرخوار
هوش مصنوعی: اگر می را در دهان کودک شیرخوار بریزند، تأثیر آن باعث می‌شود که او هم راضی و خوشحال شود.
می چه می آن می که سازد، در شجاعت مور را
آنچنان کز مار بتواند در آوردن دمار
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شراب یا می‌ای که باعث ایجاد شجاعت در مورچه می‌شود، به قدری اثرگذار است که می‌تواند آن را به اندازه‌ای قوی کند که بتواند با مار مقابله کند و او را از پای درآورد. به عبارت دیگر، نشان‌دهنده‌ی تأثیر شگفت‌انگیز برخی چیزها بر روحیه و شجاعت موجودات است.
می چه می آن می که گر، یکقطره در کام نهنگ
ریزی از دریا، شتابد بیخود اندر کوهسار
هوش مصنوعی: این می به قدری قوی است که اگر یک قطره از آن را در دهان نهنگ بریزی، او از شدت اثرش بی‌خود می‌شود و در کوه‌ها سرگردان می‌گردد.
می چه می آن می که گر، یکجرعه در حلق پلنگ
در، رسد از کوه سازد جانب دریا گذار
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی به شجاعت و قدرت اشاره دارد. اگر شرابی به یک پلنگ داده شود، او با آن نیرویی پیدا می‌کند که می‌تواند از کوه‌ها عبور کند و به سمت دریا برود. این تصویر نشان‌دهنده‌ی توانایی و میل به پیشرفت در شرایط سخت است.
می کدامین می، می وحدت کزان می مصطفی
قرنها بوده است پیش از می گساران می گسار
هوش مصنوعی: در چه شرابی باید بنوشم که آن شراب وحدتی است که از زمان پیامبر اسلام وجود داشته و پیش از آن که ساقی‌اش را بشناسیم، به مصرف می‌کشانیدند؟
مقصد و مقصوم از می چیست حُبّ مرتضی
آنکه آمد هل اتی در شأن او از کردگار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هدف و مقصد از شراب، محبت و عشق به مرتضی (علی) است. او کسی است که در شأن او، آیه «هل أتی» توسط پروردگار نازل شده است. در واقع، اشاره به مقام و جایگاه بلند مرتضی و اینکه محبت او اصلی‌ترین هدف انسانی است.
وصف قدرش را، سرایم من چسان کش حق سرود
«لافتی الاّ علی لاسیف الاّ ذوالفقار»
هوش مصنوعی: من چگونه می‌توانم از عظمت او بگویم، در حالی که خداوند در ستایشش فرمود: «هیچ کسی مانند علی و هیچ شمشیری جز ذوالفقار نیست.»
از سنان و از سه نان مُلک و مَلک تسخیر اوست
قوت و قوّت را تماشا کن که چون آرد، به کار
هوش مصنوعی: به قدرت و نیرویی که در سرزمین‌ها و بر تاج و تخت فرمانروایی وجود دارد، توجه کن. ببین که این قدرت چگونه به کار گرفته می‌شود و چگونه بر همه چیز تأثیر می‌گذارد.
گر خداوند جلالش عزم خلاّقی کند
خلق سازد عالم و آدم هزار اندر هزار
هوش مصنوعی: اگر خداوند عظمت و شکوه خود را بخواهد، می‌تواند انسان‌ها و جهان را بی‌نهایت خلق کند.
گر که جبریل خیالش بال بگشاید زهم
جبرئیل از جبرئیلی کردن آید شرمسار
هوش مصنوعی: اگر جبریل (فرشته وحی) به خیال خود پروازی کند، از این کار به جبرئیل دیگر (فرشته‌ای دیگر) شرمنده و عذرخواهی خواهد کرد.
پرتو لطف جمیلش شد دلیل جبرئیل
ورنه کی کردی خدا او را امین و راز دار
هوش مصنوعی: نور محبت و زیبایی او، سبب شد که جبرئیل به او ایمان بیاورد وگرنه خداوند چگونه می‌توانست او را به عنوان کسی مورد اعتماد و رازدار قرار دهد؟
قابض الارواح تیغش را چو عزرائیل دید
جان ستانی را گرفت از قبضه ی او مستعار
هوش مصنوعی: وقتی که عزرائیل، فرشته مرگ، تیغ خود را می‌بیند، جان‌ها را از او می‌گیرد و در واقع به نوعی شغل جان‌گیری او را از دستش می‌رباید.
گرنه میکائیل دستش قاسم الارزاق شد
هست میکالش چرا در خوان احسان ریزه خوار
هوش مصنوعی: اگر این طور باشد که میکائیل به عنوان فرشته‌رسانی برای ارزاق و نعمت‌ها شناخته می‌شود، پس چرا خود او در سفره‌ی احسان و نعمت‌ها، فقط به لقمه‌های ناچیز قناعت می‌کند؟
گر که اسرافیل تکبیرش دمد در صور دهر
کفر از او معدوم و ایمان یابد ازوی انتشار
هوش مصنوعی: اگر سرافیل در روز قیامت تکبیرش را در صور (شیپور) بزند، کفر از بین خواهد رفت و ایمان گسترش خواهد یافت.
آدم علمش تجلّی گر کند ابلیس را
سجده بر خاک آورد از روی عجز و انکسار
هوش مصنوعی: اگر انسان علم و دانش خود را به ظهور درآورد، می‌تواند ابلیس را به حالت تحقیر و از روی ناتوانی به خاک بیندازد.
نوح لطفش گر بسازد کشتی از بهر نجات
جای آب آتش اگر باشد توان کردن گذار
هوش مصنوعی: اگر نوح بخواهد با لطف خود کشتی بسازد تا از آب و آتش نجات پیدا کند، می‌تواند به راحتی از آن عبور کند، هرچند شرایط سختی وجود داشته باشد.
آدمیّت بین که نوح و آدم اندر کوی او
در قرین قُرب حق هستند از قُرب جوار
هوش مصنوعی: انسانیت را درک کن، زیرا نوح و آدم در نزدیکی خداوند قرار دارند و از این جهت به او نزدیک هستند.
آدم اندر خاک کویش شد قرین قُرب حق
آدمی را آدمیّت این چنین آید، به کار
هوش مصنوعی: انسان وقتی به خاک درگاه تو می‌رسد، به نزدیکی حق نائل می‌شود. آدمیّت واقعی انسان به این گونه تجلی پیدا می‌کند و به عمل در می‌آید.
گر خلیل الله تسلیمش در آذر پا نهد
دوزخ ار، باشد کند او را، سراسر لاله زار
هوش مصنوعی: اگر خلیل الله (ابراهیم پیامبر) در آتش هم وارد شود، دوزخ برای او تبدیل به دشت پر از گل‌های لاله خواهد شد.
یوسف حُسنش اگر از چهره برگیرد نقاب
صد هزاران یوسف صدیقش آید بنده وار
هوش مصنوعی: اگر یوسف زیبایی‌اش را از چهره‌اش بردارد، صدها هزار یوسف صدیق دیگر به خدمتش می‌آیند.
با کلیم الله کلام الله را نسبت خطاست
چون سخن با، هم سخن دارند فرق بیشمار
هوش مصنوعی: سخن گفتن با کسی که مستقیماً با خدا ارتباط دارد، در واقع نمی‌تواند نشان‌دهنده کل حقیقت و کلام خدا باشد، زیرا گفتگو با چنین شخصی و کلام او تفاوت‌های زیادی دارد.
آنکه در سینا سخن می گفت با موسی علیست
منکر ار، باور ندارد این سخن باور مدار
هوش مصنوعی: کسی که در کوه سینا با موسی صحبت می‌کرد، اگر کسی منکر باشد، به این سخن اعتماد نکن.
نسبتش دادم به عیسی مرتعش شد عقل و گفت
هست عیسی بی شفای او مریض رعشه دار
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به عیسی اشاره می‌کند و می‌گوید که وقتی نام او برده می‌شود، عقل به خاطر قدرت عیسی دچار هیجان و تزلزل می‌شود. عقل به این موضوع اعتراف می‌کند که بدون شفاعت و کمک عیسی، فردی که به رعشه دچار است نمی‌تواند بهبود یابد. به طور کلی، این بیت نشان‌دهنده عظمت و تأثیر وجود عیسی بر دیگران است.
احمد معراج عشقش در نگنجد در خیال
نازک است از بس سخن باید نمودن اقتصار
هوش مصنوعی: احمد آنچنان عاشق است که عشقش را نمی‌توان تنها در یک خیال گنجاند. از بس که درباره‌ی او می‌توان سخن گفت، باید در بیانش مختصر بود.
عشق می باید که تا یابد رموز عشق را
ای «وفایی» عقل را نبود، به کوی عشق بار
هوش مصنوعی: برای درک رازهای عشق، باید عشق را تجربه کرد. ای وفایی، در دنیای عشق عقل و دانش کم‌ارزش‌اند و در این مسیر تنها باید به احساسات دل سپرد.
از برای مصرع اعدای او باید زنُو
یک دو مصرع آورم چون ذوالفقارش آبدار
هوش مصنوعی: به خاطر نوشتن قافیه‌ای که در آغازش اشاره شده، باید قبل از آن دو مصرع دیگر بیاورم که به زیبایی و محتوا اضافه کند، مانند ذوالفقار که تیز و درخشان است.