گنجور

شمارهٔ ۶

ره از همه جا بسته ولی راه تو باز است
عالم همه را بردر تو روی نیاز است
دارم گله از زلف تو بسیار ولیکن
گر، بازنمایم سر این رشته درازاست
ارباب بصیرت همه دانند که محمود
کحل بصرش خاک کف پای ایاز است
هرچند نیم لایق بخشایشت امّا
چشم طمعم بر در احسان تو باز است
خود قبله و چشم سیهت قبله نما شد
وان طاق دو ابروی تو محراب نماز است
از هر دو جهان قبله ی کوی تو گزیدیم
روسوی تو داریم که بهتر زحجاز است
چشم تو به هر، بی سر و پا بر سر لطف است
جز با من دلخسته که پیوسته به ناز است
دیگر مزن آتش به دل زار «وفایی»
کز آتش رخسار تو در سوز و گداز است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ره از همه جا بسته ولی راه تو باز است
عالم همه را بردر تو روی نیاز است
هوش مصنوعی: در همه جا مسیرها مسدود شده‌اند، اما راه تو همچنان باز است. تمام عالم به درگاه تو نیازمند و تقاضا کننده است.
دارم گله از زلف تو بسیار ولیکن
گر، بازنمایم سر این رشته درازاست
هوش مصنوعی: من از زلف تو شکایت های زیادی دارم، اما اگر بخواهم به این موضوع بپردازم، داستانش خیلی طولانی می‌شود.
ارباب بصیرت همه دانند که محمود
کحل بصرش خاک کف پای ایاز است
هوش مصنوعی: افراد با بصیرت می‌دانند که مقام و ارزش محمود فقط به خاطر خاک پای ایاز است.
هرچند نیم لایق بخشایشت امّا
چشم طمعم بر در احسان تو باز است
هوش مصنوعی: با اینکه شاید شایسته‌ی بخشش تو نیستم، اما همچنان منتظر لطف و احسان تو هستم.
خود قبله و چشم سیهت قبله نما شد
وان طاق دو ابروی تو محراب نماز است
هوش مصنوعی: تو خود محور توجه و دقت همه هستی و چشمان سیاهت به مانند نشانه‌ای راهنمای من هستند. همچنین آن قوس دو ابروی تو، به نوعی مکان مقدس نماز و عبادت من است.
از هر دو جهان قبله ی کوی تو گزیدیم
روسوی تو داریم که بهتر زحجاز است
هوش مصنوعی: ما از هر دو جهان، به سوی کوی تو روی آورده‌ایم و در دل خود، عشق تو را داریم که از سرزمین حجاز هم ارزشمندتر است.
چشم تو به هر، بی سر و پا بر سر لطف است
جز با من دلخسته که پیوسته به ناز است
هوش مصنوعی: چشم تو به هر چیز بی‌در و پیکر به خودی خود لطف و زیبایی دارد، اما این لطف تنها برای من دل‌شکسته نیست، که من همیشه در حال ناز و افسونگری هستم.
دیگر مزن آتش به دل زار «وفایی»
کز آتش رخسار تو در سوز و گداز است
هوش مصنوعی: دیگر دل بیچاره و غمگین من را با آتش داغ خود نسوزان، زیرا که از زیبایی چهره‌ات، خود در آتش و درد به سر می‌برم.