شمارهٔ ۳
ساقی ز ماه چهره بر افکن نقاب را
در ماهتاب سیر، بده آفتاب را
در آفتاب اگر تو ندیدی ستاره را
در روی جام باده نظر کن حباب را
مستسقی ام فزایدم از آب تشنگی
از آتش می ام بنشان التهاب را
زن آتشی به کاخ وجودم ز جام می
یکجا بسوز بام و برو سقف و باب را
با وصف چشم مست تو حاجت به باده نیست
مست و خراب کن به نظر شیخ و شاب را
هر دیده نیست قابل دیدار او مگر
آن دیده کز سراب کند فرق آب را
در آتش فراق تو چون گریه سرکنم
ز اشک بصر در آب نشانم سراب را
گر، دیدمی به خواب که می بینمت به خواب
تا حشر، می ندادمی از دست خواب را
زانرو دلم به چاه زنخدانش اوفتد
تا از کمند زلف بسازد طناب را
برحال این خراب ز یار، ار تفقّدیست
برگو کند خرابتر، او این خراب را
ساقی شراب ناب مرا، بی حساب ده
کاین بی حساب سهل کند آن حساب را
زاهد اگر سئوال نماید شراب چیست
برگو طمع مکن ز «وفایی» جواب را
ما دیده ور شدیم از آنرو که کرده ایم
کحل دو دیده خاک در بوتراب را
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ساقی ز ماه چهره بر افکن نقاب را
در ماهتاب سیر، بده آفتاب را
هوش مصنوعی: ای ساقی، چهره زیبای خود را نمایان کن و پرده را کنار بزن. در زیر نور ماه، به من نیکی و روشنی بده.
در آفتاب اگر تو ندیدی ستاره را
در روی جام باده نظر کن حباب را
هوش مصنوعی: اگر در نور آفتاب، ستاره را نمیبینی، به حبابی که روی جام شراب است نگاه کن.
مستسقی ام فزایدم از آب تشنگی
از آتش می ام بنشان التهاب را
هوش مصنوعی: من به شدت تشنهام و از آب تشنگیام بیشتر میافزایم. از آتش وجودم، نوشیدنیام را بیاور و این التهاب را آرام کن.
زن آتشی به کاخ وجودم ز جام می
یکجا بسوز بام و برو سقف و باب را
هوش مصنوعی: زنی در وجود من آتشی افروخته است، با یک جرعه شراب همه چیز را بسوزاند؛ از بام تا در، همه چیز را نابود کند.
با وصف چشم مست تو حاجت به باده نیست
مست و خراب کن به نظر شیخ و شاب را
هوش مصنوعی: با زیبایی و جذابیت چشمان تو، نیازی به نوشیدنی نیست. تو به تنهایی میتوانی آدمها را مست و سرگشته کنی، بیآنکه نیاز به چیزی دیگری داشته باشی.
هر دیده نیست قابل دیدار او مگر
آن دیده کز سراب کند فرق آب را
هوش مصنوعی: فقط چشمی میتواند زیبایی او را ببیند که بتواند فرق بین حقیقت و کاستیها را بفهمد، نه چشمی که فقط به ظاهر نگاه کند.
در آتش فراق تو چون گریه سرکنم
ز اشک بصر در آب نشانم سراب را
هوش مصنوعی: در حسرت دوری تو، اگر گریه کنم، اشکهایم را در آب میریزم و آن را به تفسیری از سراب تبدیل میکنم.
گر، دیدمی به خواب که می بینمت به خواب
تا حشر، می ندادمی از دست خواب را
هوش مصنوعی: اگر در خواب تو را میدیدم، تا روز قیامت خواب را از دست نمیدادم.
زانرو دلم به چاه زنخدانش اوفتد
تا از کمند زلف بسازد طناب را
هوش مصنوعی: به همین دلیل دل من به چالهی گودی که در چانهاش وجود دارد میافتد تا از پیچ و تاب موهایش، رشتهای محکم بسازد.
برحال این خراب ز یار، ار تفقّدیست
برگو کند خرابتر، او این خراب را
هوش مصنوعی: اگر یار این خرابی را تحت تأثیر قرار دهد، میتواند آن را به وضعیت خرابتری برساند؛ او خود این خراب را میداند.
ساقی شراب ناب مرا، بی حساب ده
کاین بی حساب سهل کند آن حساب را
هوش مصنوعی: ای ساقی، به من شراب خالص و زیاد بده، زیرا این شراب بیحساب، حسابها و دغدغههای زندگی را برایم آسان میکند.
زاهد اگر سئوال نماید شراب چیست
برگو طمع مکن ز «وفایی» جواب را
هوش مصنوعی: اگر زاهدی از تو بپرسد که شراب چیست، به او بگو که به امید پاسخ "وفایی" نباشد.
ما دیده ور شدیم از آنرو که کرده ایم
کحل دو دیده خاک در بوتراب را
هوش مصنوعی: ما به خاطر تجربهای که داریم، میتوانیم حقیقتها را بهتر ببینیم، زیرا خود را به زحمت انداختهایم و از اتفاقات تلخ و دشوار درس آموختهایم.