گنجور

شمارهٔ ۲

به روی خوب تو دیدیم روی خوب یزدان را
به کفر زلف تو دادیم نقد ایمان را
بطوف کعبه‌ی اسلام بت پرست شدیم
خبر دهید ز ما کافر و مسلمان را
به جز دلم که زند خویش را، بدان خم زلف
کسی ندیده زند گوی لطمه چوگان را
دلم به حلقه‌ی زلفش گزیده است مقام
بوَد، که جمع کند خاطر پریشان را
برای کشتنم افراخته است پیوسته
کمان ابرو و آن تیرهای مژگان را
طلوع صبح سعادت شود، دمی که صبا
زلطف باز کند چاک آن گریبان را
به جویبار دو چشمم گذر نما ای سرو
که از نظر فکنم سروهای بُستان را
به یک تبسّم شیرین ربودی از من دل
تبسّمی دگر، ای دوست تا دهم جان را
«وفایی» از گل روی تو می‌زند دستان
چنانکه بسته زبان هزار دستان را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به روی خوب تو دیدیم روی خوب یزدان را
به کفر زلف تو دادیم نقد ایمان را
هوش مصنوعی: ما زیبایی خدای متعال را در چهره تو مشاهده کردیم و به خاطر موی زیبای تو ایمان خود را باختیم.
بطوف کعبه‌ی اسلام بت پرست شدیم
خبر دهید ز ما کافر و مسلمان را
هوش مصنوعی: در کعبه‌ی اسلامی، ما به مقام و احترامی دست یافته‌ایم که شبیه به پرستش بتان است. لطفاً به دیگران خبر دهید که ما کافر هستیم یا مسلمان.
به جز دلم که زند خویش را، بدان خم زلف
کسی ندیده زند گوی لطمه چوگان را
هوش مصنوعی: جز دل من که خود را در عشق می‌سوزاند، هیچ کس نمی‌تواند همانند تار زلف محبوبی که در دلم نشسته، بر گوی بازی ضربه بزند.
دلم به حلقه‌ی زلفش گزیده است مقام
بوَد، که جمع کند خاطر پریشان را
هوش مصنوعی: دل من در دام زلف معشوق گرفتار شده است، و اینجا جایی است که می‌تواند آرامش و سکون را به دل پریشان و آشفته‌ام بازگرداند.
برای کشتنم افراخته است پیوسته
کمان ابرو و آن تیرهای مژگان را
هوش مصنوعی: برای کشتن من همیشه کمان ابروی تو کشیده است و مژگان تو مانند تیرهایی هستند که به سمت من نشانه رفته‌اند.
طلوع صبح سعادت شود، دمی که صبا
زلطف باز کند چاک آن گریبان را
هوش مصنوعی: زمانی که نسیم صبگاهی با نوازش خود چاک گریبان را باز کند، آن هنگام صبح خوشبختی آغاز خواهد شد.
به جویبار دو چشمم گذر نما ای سرو
که از نظر فکنم سروهای بُستان را
هوش مصنوعی: ای سرو خوش قامت، به چشمانم نگاهی بینداز و اجازه بده از دیدن زیبایی سروهای باغ لذت ببرم.
به یک تبسّم شیرین ربودی از من دل
تبسّمی دگر، ای دوست تا دهم جان را
هوش مصنوعی: با یک لبخند زیبا، دلم را از من گرفتی، ای دوست! می‌خواهم با لبخند دیگری جانم را به تو تقدیم کنم.
«وفایی» از گل روی تو می‌زند دستان
چنانکه بسته زبان هزار دستان را
هوش مصنوعی: وفا و صداقت از چهره زیبای تو به خوبی نمایان است، طوری که زبان هزار نفر را به سکوت وامی‌دارد.