گنجور

شمارهٔ ۱

بسته‌ام باز، به پیمانهٔ می پیمان را
تا ز پیمانهٔ می تازه کنم ایمان را
جز دل من که زند، یک‌تنه بر آن خم زلف
کس ندیده‌ست که گو لطمه زند چوگان را
دل ربودی ز من و جان به تو خواهم دادن
منّت از بخت کشم چون بسپارم جان را
دید تا چاه زنخدان تو را یوسف دل
برگزید از همه آفاق چه و زندان را
گر رسد دست به آن زلف درازم روزی
مو به مو شرح دهم با تو شب هجران را
دوش گفتی بطلب هر چه که خواهی از ما
از تو بهتر چه بوَد تا که بخواهم آن را
گر اشاره ز لبت هست که جان باید داد
پیش مرجان تو قدری نبود مر جان را
به جحیمم مبر ای دوست که از همّت عشق
رشک فردوس به یاد تو کنم نیران را
گر به جنّت بروم باز تو را می‌جویم
طالب دوست «وفایی» چه کند رضوان را

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بسته‌ام باز، به پیمانهٔ می پیمان را
تا ز پیمانهٔ می تازه کنم ایمان را
هوش مصنوعی: دلم را همچون پیمانه‌ای پر از شراب، باز کرده‌ام تا با نوشیدن این می، ایمان و اعتقادم را تجدید کنم.
جز دل من که زند، یک‌تنه بر آن خم زلف
کس ندیده‌ست که گو لطمه زند چوگان را
هوش مصنوعی: تنها دل من است که به تنهایی زیر فشار زلف کسی قرار دارد، هیچ‌کس دیگری را ندیده‌ام که به شکلی اینچنین به چنگال عشق دچار شده باشد.
دل ربودی ز من و جان به تو خواهم دادن
منّت از بخت کشم چون بسپارم جان را
هوش مصنوعی: عشقت مرا از خود بی‌خود کرده و جانم را در راه تو می‌دهم. اگر بخواهم زندگی‌ام را به تو بسپارم، خوشی‌ام را از تقدیر می‌گیرم.
دید تا چاه زنخدان تو را یوسف دل
برگزید از همه آفاق چه و زندان را
هوش مصنوعی: چاه زنخدان تو، یوسف دل را به خود جلب کرد و از میان همه نقاط و مکان‌ها، او به این زندان علاقه‌مند شد.
گر رسد دست به آن زلف درازم روزی
مو به مو شرح دهم با تو شب هجران را
هوش مصنوعی: اگر روزی بتوانم به آن زلف بلندت دست بزنم، می‌توانم به تفصیل در مورد شب‌های جدایی با تو صحبت کنم.
دوش گفتی بطلب هر چه که خواهی از ما
از تو بهتر چه بوَد تا که بخواهم آن را
هوش مصنوعی: دیروز گفتی هر چیزی که می‌خواهی از ما بخواه، اما آیا چیزی بهتر از آنچه که من می‌خواهم وجود دارد؟
گر اشاره ز لبت هست که جان باید داد
پیش مرجان تو قدری نبود مر جان را
هوش مصنوعی: اگر لبان تو اشاره‌ای کنند که باید جانم را فدای تو کنم، ارزش جان من در برابر تو آن‌قدر نیست که بخواهم جانم را بدهیم.
به جحیمم مبر ای دوست که از همّت عشق
رشک فردوس به یاد تو کنم نیران را
هوش مصنوعی: ای دوست، مرا به جهنم نبر، زیرا عشق تو و آرزوی تو باعث می‌شود که یاد تو را بهشتی ببینم.
گر به جنّت بروم باز تو را می‌جویم
طالب دوست «وفایی» چه کند رضوان را
هوش مصنوعی: اگر به بهشت بروم، همچنان به دنبالت خواهم بود. وفایی چه می‌داند که رضوان بهشت چطور می‌تواند جای تو را بگیرد؟