گنجور

شمارهٔ ۲۵

فکنده زلف تو در کار دل هزار گره
دگر مزن تو بر ابروی فتنه بار گره
گشای کاکل مشکین و کار دل بگشای
مزن به رشته ی عمر من ای نگار گره
نسیم باد صبا، تارِ  چینِ زلفِ  تو را،
گشوده و زده بر نافه ی تتار گره
نوای چنگ و ربابم نمی گشاید دل
گشای مطرب مجلس زتارِ تار گره
علاج درد دلم را چه می کنی امروز
من اوفتاده به کارم زسال پار گره
سر قرابه ی می باز کن تو ای ساقی
گشای از دل مستان ذوالخمار گره
گره به رشته ی جان اوفتاده بود زدل
چو خون شد از غم او باز شد زکار گره
فدای همّت آن عاشقی که در ره دوست
کند چو گریه فتد در گلوی یار گره
«وفایی» از همه عالم بُرید و بست به دوست
زده است رشته ی الفت به زلف یار گره

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فکنده زلف تو در کار دل هزار گره
دگر مزن تو بر ابروی فتنه بار گره
هوش مصنوعی: موهای تو هزاران مشکل و گره در دل من ایجاد کرده است، دیگر بیشتر از این بر ابروی فریبنده‌ات گره نزن.
گشای کاکل مشکین و کار دل بگشای
مزن به رشته ی عمر من ای نگار گره
هوش مصنوعی: موهای مشکی‌ات را باز کن و به دل من آرامش بده. ای معشوق، عمر من را به زنجیر نزن.
نسیم باد صبا، تارِ  چینِ زلفِ  تو را،
گشوده و زده بر نافه ی تتار گره
هوش مصنوعی: نسیم ملایم صبحگاهی، تارهای چین‌خورده‌ی موهای تو را باز کرده و بر دامنِ زیبای تو گره می‌زند.
نوای چنگ و ربابم نمی گشاید دل
گشای مطرب مجلس زتارِ تار گره
هوش مصنوعی: صدای چنگ و رباب من، دل را نخواهد گشود. تنها دل‌گشایی که در این مجلس وجود دارد، به لطف نوازنده‌ای است که تار را به لطافت می‌نوازد.
علاج درد دلم را چه می کنی امروز
من اوفتاده به کارم زسال پار گره
هوش مصنوعی: امروز چکار باید کرد تا درد دلم درمان شود؟ من مشغول کارهایی هستم که از سال گذشته باقی مانده است.
سر قرابه ی می باز کن تو ای ساقی
گشای از دل مستان ذوالخمار گره
هوش مصنوعی: ای ساقی، سر ظرف شراب را باز کن و دل مستان را که غم و اندوهی در آن دارند، گشاده کن.
گره به رشته ی جان اوفتاده بود زدل
چو خون شد از غم او باز شد زکار گره
هوش مصنوعی: عقده‌ای که در دل او ایجاد شده بود، با توجه به غم و اندوهی که داشت، به تدریج باز شد و او از زنجیرهای رنج و دردش رهایی یافت.
فدای همّت آن عاشقی که در ره دوست
کند چو گریه فتد در گلوی یار گره
هوش مصنوعی: ای کاش فدای تلاش و اراده آن عاشق شوم که وقتی در راه محبوبش قرار می‌گیرد، چنان عمیق عشق و احساسش را ابراز می‌کند که اگر گریه‌ای بر گلوی او بنشیند، این اشک باعث به وجود آمدن گره‌ای در رابطه‌اش با یار نشود.
«وفایی» از همه عالم بُرید و بست به دوست
زده است رشته ی الفت به زلف یار گره
هوش مصنوعی: وفایی از هر چیزی در دنیا دست شسته و تمام توجهش را به دوستی متمرکز کرده است. او پیوند محبت را با زلف معشوق گره زده است.

حاشیه ها

1403/03/21 18:05
سیدمحمد جهانشاهی

نسیم باد صبا، تارِ  چینِ زلفِ  تو را،