شمارهٔ ۲۶
خیل مژگان سیه کار نداری داری
صف به صف لشگر خونخوار نداری داری
پی تسخیر دل اهل دل از عقرب زلف
سپهی کافر و جرّار نداری داری
چشم و ابرو ننمایی بنمایی همه را
از دو سو ترک کماندار نداری داری
سرکشان را تو به فتراک نبندی بندی
بیدلان را تو چو من خوار نداری داری
همه اسباب جهانگیری ات آماده بود
با دو عالم سر پیکار نداری داری
مُهره ی مهر تو با غیر نچینی چینی
ترک یار و سر اغیار نداری داری
زنده ام من به وصال تو ولیکن ز فراق
از پی کشتنم اصرار نداری داری
نمک از لعل شکر بار نباری باری
وز شکرقند به خروار نداری داری
نافه از چین سرزلف نریزی ریزی
مشک تاتار، به هر تار نداری داری
رویت اندر کنف زلف نباشد باشد
آفتابی به شب تار نداری داری
با غزالان ، سپهِ شیر نگیری ، گیری،
بسته با طُرّه ی طرّار نداری داری
عود در مجمره ی حُسن نسوزی سوزی
خال در صفحه ی رخسار نداری داری
چند از خون عزیزان ننمایی پرهیز
عجبم نرگس بیمار نداری داری
با «وفایی» ننمایی به جز از جور و جفا
ای جفاکار، دگر یار نداری داری
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خیل مژگان سیه کار نداری داری
صف به صف لشگر خونخوار نداری داری
هوش مصنوعی: چشمان سیاه و مژگان زیبا را در مقابل خود نمیبینی و از لشکری از دشمنان بیرحم نیز خبری نیست.
پی تسخیر دل اهل دل از عقرب زلف
سپهی کافر و جرّار نداری داری
هوش مصنوعی: در جستجوی تسخیر دل عاشقان، متوجه میشوی که زلفهای پیچیده و زیبا میتوانند به مانند عقربها خطرناک و مهلک باشند، اما تو هیچ قدرتی برای نجات از این گرفتارید نخواهی داشت.
چشم و ابرو ننمایی بنمایی همه را
از دو سو ترک کماندار نداری داری
هوش مصنوعی: اگر چشمان و ابروهایت را به نمایش نگذاری، اما به طرز دیگری جلوهگری کنی، همه از دو طرف برایت حاضرند. تو کمانداری را که باید، نداری، ولی در حقیقت او را در خود داری.
سرکشان را تو به فتراک نبندی بندی
بیدلان را تو چو من خوار نداری داری
هوش مصنوعی: نافرمانان را نمیتوانی به دام بیندازی، اما بیخبران و نادانان را همچون من، تو ارزشی برایشان قائل نیستی.
همه اسباب جهانگیری ات آماده بود
با دو عالم سر پیکار نداری داری
هوش مصنوعی: تمام تجهیزات و وسایل برای سلطنت و حکومت تو فراهم بود، اما تو هیچ تمایلی به جنگ و جدال با دو جهان نداری و در صلح و آرامش به سر میبری.
مُهره ی مهر تو با غیر نچینی چینی
ترک یار و سر اغیار نداری داری
هوش مصنوعی: تو گنجینه عشق من هستی و هیچ کس دیگری نمیتواند جای تو را بگیرد. تو با همه وجودت متعلق به منی و هیچ یار و دوست دیگری در کنار تو جایی ندارد.
زنده ام من به وصال تو ولیکن ز فراق
از پی کشتنم اصرار نداری داری
هوش مصنوعی: من به خاطر رسیدن به تو زندهام، اما از این که به خاطر دوریات مرا بکشانی، تمایلی نداری.
نمک از لعل شکر بار نباری باری
وز شکرقند به خروار نداری داری
هوش مصنوعی: نمک را از سنگ ها استخراج کن و آن را با باری از شکر ترکیب نکن، زیرا اگر شکر را به مقدار زیاد داشته باشی، ارزش ذاتی آن را نادیده میگیری.
نافه از چین سرزلف نریزی ریزی
مشک تاتار، به هر تار نداری داری
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به زیبایی و تاثیر موهای فردی دارد که از چین آمده و به اندازهای لطیف و خوشبو است که بویی شگفتانگیز را در فضا پراکنده میکند. همچنین، به معنای این است که با هر رشته از آن مو، حس و حال خاصی از خود را به نمایش میگذارد و تاثیر آن بر اطراف به وضوح حس میشود.
رویت اندر کنف زلف نباشد باشد
آفتابی به شب تار نداری داری
هوش مصنوعی: هرگز در زیبایی چهره تو، نور خورشیدی در شب تار وجود ندارد. اگرچه به نظر میرسد در مکانی امن و آرام هستی، اما در واقع چنین نیست.
با غزالان ، سپهِ شیر نگیری ، گیری،
بسته با طُرّه ی طرّار نداری داری
هوش مصنوعی: اگر با غزالان دست به کار نشوی، مانند شیر نخواهی توانست شکار کنی و در نهایت، تسلیم زرق و برق ظاهری خواهی شد که هیچ بر تو نخواهد افزود.
عود در مجمره ی حُسن نسوزی سوزی
خال در صفحه ی رخسار نداری داری
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و تاثیر خال بر چهره اشاره دارد. شاعر میگوید که عود در ظرف خودش نمیسوزد، یعنی زیباییها و ویژگیهای خاصی که در وجود فرد هست، برای دیگران زیاد به چشم نمیآید. به این ترتیب، آن خال بر صورت، به معنای زیبایی خاص و منحصر به فرد است که در واقع ارزشمند و برجستهتر از آن چیزی است که بر روی سطح به نظر میآید.
چند از خون عزیزان ننمایی پرهیز
عجبم نرگس بیمار نداری داری
هوش مصنوعی: چرا از خون دل عزیزانت دوری میکنی؟ تعجبم این است که تو نرگس بیمار را هم نداری، اما خودت را میپروری.
با «وفایی» ننمایی به جز از جور و جفا
ای جفاکار، دگر یار نداری داری
هوش مصنوعی: تو با وفا نخواهی بود، جز به نادرستی و ظلم، ای کسی که ظلم می کنی، دیگر یاری نداری.
حاشیه ها
1403/02/13 10:05
سیدمحمد جهانشاهی
با غزالان ، سپهِ شیر نگیری ، گیری،