گنجور

شمارهٔ ۲۴

ما در این شهر گداییم و گدای خودتیم
به تو وارد شده نازل به فنای خودتیم
ما که وارد، به تو هستیم چه اینجا چه به حشر
هرکجا پای حساب است به پای خودتیم
عجب است از کرمت گر ندهی ما را جای
زانکه مهمان رسیده به سرای خودتیم
بگسستیم دل از سلسله ی زلف بتان
تا که در سلسله ی مهر و وفای خودتیم
هشت سال است که در کوی تو هستیم مقیم
خود تو دانی که به امّید عطای خودتیم
ماسگ کوی تو هستیم همین ما را بس
که سگ قنبر و بر درب سرای خودتیم
بر سگان فخر کند گر سگ اصحاب رقیم
ما بر او فخر که در کهف ولای خودتیم
آن چنان پُر، ز وجودت شده اجزای وجود
که به هر عضو چو، نی پر ز صدای خودتیم
جز هوای تو هوایی نبود در سر ما
به سرت گر برود سر، به هوای خودتیم
به «وفایی» غم بی برگ و نوایی مپسند
که ستایشگر پر شور و نوای خودتیم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما در این شهر گداییم و گدای خودتیم
به تو وارد شده نازل به فنای خودتیم
هوش مصنوعی: ما در این شهر مانند گدایانی هستیم که فقط خواسته‌هایمان را از تو می‌خواهیم و با تمام وجود در حضور تو قرار داریم.
ما که وارد، به تو هستیم چه اینجا چه به حشر
هرکجا پای حساب است به پای خودتیم
هوش مصنوعی: ما که در هر حال و مکانی به تو نزدیک هستیم، هم در این دنیا و هم در روز قیامت، وقتی وقت حسابرسی می‌رسد، خودمان مسئولیت اعمال‌مان را به عهده داریم.
عجب است از کرمت گر ندهی ما را جای
زانکه مهمان رسیده به سرای خودتیم
هوش مصنوعی: عجب است که اگر به ما جایی ندهی، چون با کرامت تو این کار عجیب است، چرا که ما مهمانان تو هستیم و باید در خانه‌ات جای داشته باشیم.
بگسستیم دل از سلسله ی زلف بتان
تا که در سلسله ی مهر و وفای خودتیم
هوش مصنوعی: دل از زنجیرهای زلف معشوق‌ها جدا کردیم تا در زنجیر محبت و وفای تو زندگی کنیم.
هشت سال است که در کوی تو هستیم مقیم
خود تو دانی که به امّید عطای خودتیم
هوش مصنوعی: ما هشت سال است که در محله تو زندگی می‌کنیم و خود تو بهتر می‌دانی که ما فقط به امید لطف و بخشش تو هستیم.
ماسگ کوی تو هستیم همین ما را بس
که سگ قنبر و بر درب سرای خودتیم
هوش مصنوعی: ما به خاطر اینکه در کوی تو هستیم، به همین اندازه راضی هستیم که مانند سگ قنبر، در درگاه خانه‌ات به خدمت مشغولیم.
بر سگان فخر کند گر سگ اصحاب رقیم
ما بر او فخر که در کهف ولای خودتیم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر سگی خود را برتر از دیگر سگ‌ها بداند، باید بداند که ما هم به دلیل پیوند و وابستگی‌مان به مذهبی بزرگ و والامقام، به او افتخار می‌کنیم. در واقع، ما در دنیای خود، به خاطر ایمان و تعلق‌مان به یک اصل والاتر، نسبت به هر موجود دیگری ارزشمندتر و برجسته‌تر هستیم.
آن چنان پُر، ز وجودت شده اجزای وجود
که به هر عضو چو، نی پر ز صدای خودتیم
هوش مصنوعی: وجود تو به قدری در جان و روح من نفوذ کرده که هر یک از بخش‌های وجودم به صدا در آمده و صدای تو را در خود احساس می‌کند.
جز هوای تو هوایی نبود در سر ما
به سرت گر برود سر، به هوای خودتیم
هوش مصنوعی: به جز عشق تو، هیچ آرزویی در دل ما نیست. حتی اگر جان‌مان هم برود، ما فقط به خاطر تو زندگی می‌کنیم.
به «وفایی» غم بی برگ و نوایی مپسند
که ستایشگر پر شور و نوای خودتیم
هوش مصنوعی: به وفا و دوستی نیندیش که جای غم و اندوه را نمی‌گیرد، زیرا فقط تو می‌دانی که چه شور و حالی در دل خود داری و خود را ستایش می‌کنی.