شمارهٔ ۲۰
هر مثل کز دهنت ای بت زیبا زدهایم
گر به جز هیچ مثالی زده بیجا زدهایم
زان دهن دم نتوانیم زدن گر بزنیم
حرفی از نقطهٔ موهوم به ایما زدهایم
خود، به یاد لب تو شیرهٔ شکّر نوشیم
بوسه از تنگی الفاظ به معنی زدهایم
ما خریدیم به جان فتنهٔ ابروی ترا
خویش را، بر دم شمشیر به عمدا زدهایم
چون به جز عشق تو نبود، به دو گیتی هنری
لاجرم زیر هنرها همه یکجا زدهایم
بهر یک جلوه چو موسی ارنی گو همه عمر
عَلَم عشق تو بر قلّهٔ سینا زدهایم
تا نهادیم به سر تاج غلامیّ ترا
طعنه بر افسر اسکندر و دارا زدهایم
تا که ما خاکنشین سر کوی تو شدیم
خیمه بالاتر، از این گنبد مینا زدهایم
این دل نازک ما با دل سنگین بتان
شیشهای هست که بر صخرهٔ صمّا زدهایم
فتنهٔ چشم تو از درد دل ماست که ما
سرمهٔ ناز بر آن نرگس شهلا زدهایم
تا «وفایی» نکند عشق بتان را اظهار
بر دهان و دل او مُهر خموشا زدهایم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر مثل کز دهنت ای بت زیبا زدهایم
گر به جز هیچ مثالی زده بیجا زدهایم
هوش مصنوعی: هر مثالی که از دهان تو، ای محبوب زیبا، شنیدهایم، اگر به جز این مثال هیچ چیز دیگری گفته باشد، بیمورد بوده است.
زان دهن دم نتوانیم زدن گر بزنیم
حرفی از نقطهٔ موهوم به ایما زدهایم
هوش مصنوعی: نمیتوانیم از آن دهان سخنی بگوییم. اگر هم چیزی بگوییم، فقط اشارهای به موضوع نامشخصی کردهایم.
خود، به یاد لب تو شیرهٔ شکّر نوشیم
بوسه از تنگی الفاظ به معنی زدهایم
هوش مصنوعی: ما به خاطر یاد لبهای تو، شیرهٔ شیرینی را مینوشیم و چون کلمات ما محدود است، بوسهای از عشق را به زبان آوردهایم.
ما خریدیم به جان فتنهٔ ابروی ترا
خویش را، بر دم شمشیر به عمدا زدهایم
هوش مصنوعی: ما با تمام وجود و دلخواه، زیبایی و آشوب چهرهٔ تو را به جان خریدیم و به طور عمدی بر لبهٔ خطر و نبرد ایستادهایم.
چون به جز عشق تو نبود، به دو گیتی هنری
لاجرم زیر هنرها همه یکجا زدهایم
هوش مصنوعی: عشق تو تنها هنری است که در دو جهان وجود دارد، و به همین دلیل تمام هنرها را در یک جا جمع کردهایم.
بهر یک جلوه چو موسی ارنی گو همه عمر
عَلَم عشق تو بر قلّهٔ سینا زدهایم
هوش مصنوعی: هر یک از جلوهها و زیباییهای تو مانند آن لحظهای است که موسی به کوه سینا نگریست و تو را دید. ما تمام عمر، پرچم عشق تو را بر بالای این قله برافراشتهایم.
تا نهادیم به سر تاج غلامیّ ترا
طعنه بر افسر اسکندر و دارا زدهایم
هوش مصنوعی: ما برای تو که مایه افتخار ما هستی، تاج بندگی برسر میگذاریم و به این وسیله بر افسران معروفی چون اسکندر و داریوش طعنه میزنیم.
تا که ما خاکنشین سر کوی تو شدیم
خیمه بالاتر، از این گنبد مینا زدهایم
هوش مصنوعی: زمانی که ما در کنار کوی تو ساکن شدیم، بر افراشتن خیمهای با شکوه بالاتر از این آسمان را به یادگار گذاشتهایم.
این دل نازک ما با دل سنگین بتان
شیشهای هست که بر صخرهٔ صمّا زدهایم
هوش مصنوعی: دل لطیف و حساس ما در مقایسه با دل سرد و سخت بتهای شیشهای، همچون تکهای شیشه است که به سنگی محکم برخورد کردهایم.
فتنهٔ چشم تو از درد دل ماست که ما
سرمهٔ ناز بر آن نرگس شهلا زدهایم
هوش مصنوعی: عذاب و درد دل ما ناشی از زیبایی و جاذبهٔ چشمان توست. ما برای زیبایی چشمانت که همچون نرگس است، خود را آماده کردهایم و به آن اهمیت میدهیم.
تا «وفایی» نکند عشق بتان را اظهار
بر دهان و دل او مُهر خموشا زدهایم
هوش مصنوعی: تا زمانی که عشق بتان به وفا نرسد، ما هم بر سینه و زبان خود مهر سکوت زدهایم و چیزی نمیگوییم.