گنجور

شمارهٔ ۱۷

گنه بر دل نهی آنگاه می گیری به تقصیرش
چو بگرفتی به تقصیرش نهی تهمت به تقدیرش
دل بیچاره را، کی چاره باشد تا که می باشد
زنخدان تواش زندان و زلفین تو زنجیرش
گهی طاعت گهی عصیان گهی کفر و گهی ایمان
به دل هردم نهی نقشی دهی هر لحظه تغیرش
خسی در بحر بی پایان چه باشد قدر و مقدارش
که موجش گه به بالا، می کشاند گاه در زیرش
چه باشد حال صیدی را، که صیّادش بچالاکی
نشنید در کمین پیوسته باشد در کمان تیرش
تنم از ضعف شد انسان که ماند تا ابد حیران
مصوّر گر کشد با خامه ی اندیشه تصویرش
خرابی رخنه ها در ملک دل کرده است از هجران
زیان نبود خدا را گر کند وصل تو تعمیرش
بلی عاشق نیارد آه بر لب گر فرو بارد
به فرقش تیر و شمشیر و تبر یا، بر درد شیرش
«وفایی» با تو دارد ماجراها، یا علی امّا
اگر اظهار سازد خلق می سازند تکفیرش
توسرّالله و عین الله و وجه الله می باشی
ولی باید، که این اجمال را دانست تفسیرش
به آن معنی که من می دانمت ای خسرو خوبان
به این الفاظ ناقص چون توانم کرد تقریرش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گنه بر دل نهی آنگاه می گیری به تقصیرش
چو بگرفتی به تقصیرش نهی تهمت به تقدیرش
هوش مصنوعی: وقتی بار گناهی را بر دل کسی می‌گذاری، سپس او را به خاطر آن گناه سرزنش می‌کنی. اما اگر خودت هم او را به گناه متهم کردی، نباید انتظار داشته باشی که تقدیر او را تغییر دهد.
دل بیچاره را، کی چاره باشد تا که می باشد
زنخدان تواش زندان و زلفین تو زنجیرش
هوش مصنوعی: دل بیچاره، چه چاره‌ای دارد وقتی که تا زمانی که تو هستی، زندانش این زلف‌ها و چهره‌ات است؟
گهی طاعت گهی عصیان گهی کفر و گهی ایمان
به دل هردم نهی نقشی دهی هر لحظه تغیرش
هوش مصنوعی: گاهی بندگی می‌کند، گاهی سرکشی، گاهی کافر می‌شود و گاهی مؤمن. در هر لحظه در دلش نقشی می‌زنی و هر لحظه تغییر می‌کند.
خسی در بحر بی پایان چه باشد قدر و مقدارش
که موجش گه به بالا، می کشاند گاه در زیرش
هوش مصنوعی: یک تکه خاک در دریاچه وسیع چه ارزشی دارد، وقتی که گاهی امواج آن را به بالا می‌برند و گاهی به عمق می‌کشند.
چه باشد حال صیدی را، که صیّادش بچالاکی
نشنید در کمین پیوسته باشد در کمان تیرش
هوش مصنوعی: حال یک شکار را چگونه می‌توان توصیف کرد، وقتی که شکارچی با هوشیاری و زیرکی در کمین نشسته و تیرش همیشه آماده‌ی شلیک باشد؟
تنم از ضعف شد انسان که ماند تا ابد حیران
مصوّر گر کشد با خامه ی اندیشه تصویرش
هوش مصنوعی: بدن من از شدت ضعف و ناتوانی مانند انسانی باقی مانده که همیشه در حال حیرت است؛ اگر تصویرش را کسی با قلم اندیشه بکشد.
خرابی رخنه ها در ملک دل کرده است از هجران
زیان نبود خدا را گر کند وصل تو تعمیرش
هوش مصنوعی: خرابی‌هایی که در دل به وجود آمده به خاطر دوری توست و خداوند اگر تو را به من وصل کند، می‌تواند این ویرانی‌ها را ترمیم کند.
بلی عاشق نیارد آه بر لب گر فرو بارد
به فرقش تیر و شمشیر و تبر یا، بر درد شیرش
هوش مصنوعی: آری، عاشق نمی‌تواند آه و ناله سر دهد، حتی اگر بر سرش تیر و شمشیر و تبر ببارد یا درگیر درد بزرگش باشد.
«وفایی» با تو دارد ماجراها، یا علی امّا
اگر اظهار سازد خلق می سازند تکفیرش
هوش مصنوعی: وفاها و وفاداری‌ها با تو داستان‌ها و ماجراهایی دارد، اما ای علی، اگر کسی این وفا را نشان دهد، مردم ممکن است او را به ناپسندیدن و تکفیر بکشانند.
توسرّالله و عین الله و وجه الله می باشی
ولی باید، که این اجمال را دانست تفسیرش
هوش مصنوعی: تو تجلیات خداوندی هستی، اما باید این نکته را درک کنی که معنای عمیق‌تری در این محتوا نهفته است.
به آن معنی که من می دانمت ای خسرو خوبان
به این الفاظ ناقص چون توانم کرد تقریرش
هوش مصنوعی: به این معنا که من تو را به خوبی می‌شناسم، ای پادشاه زیبارویان، چگونه می‌توانم این احساس عمیق را با این کلمات ناقص بیان کنم؟