گنجور

ناز کن

ناز کن، ناز، که نازت به جهان می‌ارزد
بوسه‌ای از لب لعلت به روان می‌ارزد
بگشا غنچهٔ لب را بنما بر همه کس
یک شکر خنده که با روح روان می‌ارزد
رخ و زلف و خط و خالت به گلستان ماند
چه گلستان که به صد باغ جنان می‌ارزد
ای صبوحی پس از این جای تو و میخانه
زان که خاکش به همه کون و مکان می‌ارزد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.