گنجور

شمارهٔ ۷۲ - زلف و شانه

بر جان، شرار عشقت، خوش می‌کشد زبانه
باور نداشت بختم، این دولت از زمانه
دیشب دل پریشم، تا صبح، شکوه می‌کرد
گاهی ز دست زلف، گاهی ز دست شانه
خواهم که چون سکندر، گرد جهان بگردم
شهد لبت بنوشم، آب بقاء بهانه
فرهاد، بهر شیرین، گر کَند جوئی از شیر
من کرده‌ام ز دیده، سیلاب خون روانه
وقت صبوحی آمد ای ساقی سحر خیز
برخیز تا بنوشیم، از این می شبانه

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر جان، شرار عشقت، خوش می‌کشد زبانه
باور نداشت بختم، این دولت از زمانه
هوش مصنوعی: آتش عشق تو جانم را می‌سوزاند و شعلۀ آن به خوبی در درونم می‌رقصد. هرگز فکر نمی‌کردم که چنین خوشبختی‌ای به من برسد، این نعمت به کلی از زمانه است.
دیشب دل پریشم، تا صبح، شکوه می‌کرد
گاهی ز دست زلف، گاهی ز دست شانه
هوش مصنوعی: دل من دیشب تا صبح ناراحتی و ناله می‌کرد؛ گاهی به خاطر زلف‌های تو، و گاهی به خاطر دست‌هایی که بر شانه‌ام گذاشته بودی.
خواهم که چون سکندر، گرد جهان بگردم
شهد لبت بنوشم، آب بقاء بهانه
هوش مصنوعی: می‌خواهم مانند سکندر، به دور دنیا سفر کنم، طعم شیرینی لب‌هایت را بچشم و به بهانه آن، به آب زندگی دست یابم.
فرهاد، بهر شیرین، گر کَند جوئی از شیر
من کرده‌ام ز دیده، سیلاب خون روانه
هوش مصنوعی: فرهاد، برای شیرین، اگر از شیر من جوی حقیقی بدست آورد، من از چشمانم، سیلاب خون جاری کرده‌ام.
وقت صبوحی آمد ای ساقی سحر خیز
برخیز تا بنوشیم، از این می شبانه
هوش مصنوعی: سحرگاهان فرا رسیده است، ای ساقی که به بیداری صبح معروفی، برخیز و بیفتیم به نوشیدن از این شراب شبانه.

حاشیه ها

1395/02/23 14:04
بابک

در بیت دوم، '' زلفت '' درست به نظر میاد.