اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در خم زلف تو، پابند جنون شد دل من
بیخبر از دو جهان غرقه به خون شد دل من
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زیباییها و جذابیتهای زلف تو دیوانه و مجنون شده است و بیخبر از دنیای بیرون، در اندوه و درد عمیقی غرق شده است.
چونکه با رشتهٔ گیسوی تو پیوندی داشت
مو به مو بسته به زنجیر جنون شد دل من
هوش مصنوعی: دل من به خاطر پیوندی که با رشتههای گیسوی تو دارد، به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و به زنجیر جنون درآمده است.
اینهمه فتنه مگر زیر سر چشم تو بود
که گرفتار دو صد سحر و فسون شد دل من؟
هوش مصنوعی: آیا همه این مشکلات و آشفتگیها به خاطر چشمان تو نبود که دل من در دام عشق و جادو گرفتار شد؟
آنچه گفتم به دل از روی نصیحت، نشنید
عاقبت عشق تو ورزید و زبون شد دل من
هوش مصنوعی: هر چه از روی نصیحت و خیرخواهی به دل تو گفتم، تو نادیده گرفتی و در نهایت دل من به عشق تو شکست و زبون شد.
بعد مرگ من اگر بر سر خاکم گذری
دهمت شرح، که از دست تو، چون شد دل من
هوش مصنوعی: اگر پس از مرگ من بر آرامگاهم بیایی، برایت توضیح میدهم که چطور دل من به خاطر تو شکسته شده است.
سالها سخت تر از کوه گران بود ولیک
در سر عشق تو بی صبر و سکون شد دل من
هوش مصنوعی: سالها به اندازه کوههای سنگین و دشوار گذشت، اما عشق تو باعث شد که دل من دیگر تحمل نداشته باشد و آرامش را از دست بدهد.
نقطهٔ خال تو تا دید به پرگار وجود
یکسر از دایرهٔ عقل، برون شد دل من
هوش مصنوعی: وقتی که خال تو را دیدم، به اندازهٔ یک نقطه، تمام وجودم از محدودهٔ فهم و عقل خارج شد. دل من دیگر در هیچ دایرهای نمیگنجد.
حاشیه ها
این شعر تشابه های زیادی به شعر علی اکبر شیدا داره
جالب اینکه بعضی جاهاش دقیقاً منطبقه
واقعاً این شعر از ایشون بوده؟
شعر شدا :
در خم زلف تو از اهل جنون شد دل من
و اندر آن سلسله عمری است که خون شد دل من
در ازل با سر زلف تو چه پیوندی داشت
که پریشان شد و از خویش برون شد دل من
این همه فتنه مگر زیر سر زلف تو بود
که گرفتار بدین سحر و فسون شد دل من
سوخت سودای تو سرمایه عمرم ای دوست
می نپرسی که در این واقعه چون شد دل من
بی نشان گشتم و جستم چو نشان از دهنش
بر لب آب بقا راه نمون شد دل من
به تولای تو ای کعبه ارباب صفا
پیش اهل حرم و دیر زبون شد دل من
زلف بر چهره نمودی تو پریشان و نگون
که سیه روز از آن بخت نگون شد دل من
در دبستان غمت خوانده چو یک حرف وفا
به صفای تو که دارای فنون شد دل من
روی بنما و ز من هستی موهوم بگیر
سیر از زندگی (نی) دون شد دل من
تا که از خال لبت نکته موهوم آموخت
واقف سر ظهور ات بطون شد دل من
ای صفا نور صفایی به دل شیدا بخش
تیره از خیره گی نفس حزون شد دل من
"علی اکبر شیدا"