گنجور

شمارهٔ ۶۱ - گلگون قبا، خونین کفن

از حسرت شمع رخت، افتاده در طرف چمن
یکجا صبا، یکجا خزان، یکجا گل و یکجا سمن
برقع ز عارض برفکن تا عالمی شیدا شود
فوجی ز رو، بعضی ز مو، خلقی ز لب، من از دهن
چون در تکلّم می‌شوی از حسرتت گم می‌کند
سوسن زبان، قمری فغان، بلبل نوا، طوطی سخن
اندر خرامشهای تو از طرف بستان می‌فتد
سرو از قد و آب از روش، رنگ از گل و حالت ز من
ببرید خیاط ازل دو جامه بر اندام ما
از بهر تو گلگون قبا، وز بهر من خونین کفن
هر گه که بنشینی ز پا، برگرد سر می‌گرددت
شمع از زمین، ماه از زمان، عقل از سر و روح از بدن
از وصف آن خورشید رو، پرسد صبوحی گفتمش:
رخساره مه، زلفان سیه، چشمان غزال، ابرو ختن

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از حسرت شمع رخت، افتاده در طرف چمن
یکجا صبا، یکجا خزان، یکجا گل و یکجا سمن
هوش مصنوعی: عطر و زیبایی چهره‌ات، مانند شمعی به جانم نشسته و حسرت آن را دارم. نسیم در یک سو به سمت چمن می‌وزد و در سویی دیگر پاییز و گل و سمن به چشم می‌آیند.
برقع ز عارض برفکن تا عالمی شیدا شود
فوجی ز رو، بعضی ز مو، خلقی ز لب، من از دهن
هوش مصنوعی: پوشش خود را از چهره بردار تا جهانی پر از شور و شوق شود؛ گروهی به خاطر چهره‌ات، برخی به خاطر موهای تو، عده‌ای به خاطر لب‌هایت و من به خاطر صدایت مجذوب و captivated می‌شوم.
چون در تکلّم می‌شوی از حسرتت گم می‌کند
سوسن زبان، قمری فغان، بلبل نوا، طوطی سخن
هوش مصنوعی: وقتی که در صحبت کردن از حسرت و اندوه خود بگویی، گل سوسن قدرت بیانش را از دست می‌دهد، قمر صدای خود را می‌سوزاند، بلبل نغمه‌خوانی‌اش را فراموش می‌کند و طوطی دیگر نمی‌تواند سخن بگوید.
اندر خرامشهای تو از طرف بستان می‌فتد
سرو از قد و آب از روش، رنگ از گل و حالت ز من
هوش مصنوعی: در زیبایی‌های خرامش‌ها و حرکات تو، سرو درختی از قد و قامت تو حسرت می‌خورد و آب به واسطه‌ی چهره‌ات شیری می‌شود. رنگ و حالت تو، مرا به یاد گل می‌اندازد و از من چهره‌ای زنده و جذاب می‌سازد.
ببرید خیاط ازل دو جامه بر اندام ما
از بهر تو گلگون قبا، وز بهر من خونین کفن
هوش مصنوعی: خیاط از ابتدا برای ما دو لباس آماده کرده است؛ یکی به رنگ سرخ برای تو و دیگری به رنگ خونین برای من.
هر گه که بنشینی ز پا، برگرد سر می‌گرددت
شمع از زمین، ماه از زمان، عقل از سر و روح از بدن
هوش مصنوعی: هر بار که نشسته‌ای و از پا بری، گویا همه چیز به دور تو می‌چرخد؛ شمعی که از زمین روشن است، ماهی که زمان را روشن می‌کند، عقل و روحی که از وجودت جدا می‌شود.
از وصف آن خورشید رو، پرسد صبوحی گفتمش:
رخساره مه، زلفان سیه، چشمان غزال، ابرو ختن
هوش مصنوعی: در مورد زیبایی آن خورشید مانند، از شرابی پرسیدم که به او گفتم: چهره‌اش مانند ماه است، موهایی تیره و زیبا دارد، چشمانش مانند غزال‌ها است و ابروهایش مانند ابروهای ختن است.