شمارهٔ ۶۰ - گوهر
وقت آن است که از خانه به بازار شویم
خرقه و سبحه فروشیم و به خمّار شویم
قدحی باده بنوشیم چه هشیار، چه مست
همچنان از در خمّار به گلزار شویم
صبحگاهان بنشانیم ز سر رنج خمار
به عیادت به سر نرگس بیمار شویم
با پریروی پریزاد به گلگشت بهار
ناپدید از نظر خلق به یک بار شویم
بلبل آشفته و مستانه سراید غزلی
مست و آشفتهٔ آن بادهٔ گلنار شویم
واعظ شهر اگر منکر می خوردن ماست
ما هم از گفتهٔ او بر سر انکار شویم
محتسب گر نکند حلم و صفا با رندان
با دف و چنگ و نیاش در صف پیکار شویم
سودی از گفته ندیدیم مگر تا قدری
لب ز گفتار ببندیم و به کردار شویم
گوهر بحر عطاییم چو خود نشناسیم
گوهر خویش ز بیگانه خریدار شویم
ای صبوحی طلب عشق ز بیگانه مکن
میتوانیم که اندر طلب یار شویم
شمارهٔ ۵۹ - مبدأ برهان: بار دگر به کوچهٔ رندان گذر کنیمشمارهٔ ۶۱ - گلگون قبا، خونین کفن: از حسرت شمع رخت، افتاده در طرف چمن
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وقت آن است که از خانه به بازار شویم
خرقه و سبحه فروشیم و به خمّار شویم
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده که از خانه خارج شویم و به بازار برویم، لباس رهبانی و ذکر و دعا را کنار بگذاریم و به دامن خوشی و لذت رویم.
قدحی باده بنوشیم چه هشیار، چه مست
همچنان از در خمّار به گلزار شویم
هوش مصنوعی: بیایید نوشیدنی بگیریم و از آن لذت ببریم، خواه هوشیار باشیم یا مست. همچنان که از در کارخانه شرابسازی عبور میکنیم، وارد باغ گل میشویم.
صبحگاهان بنشانیم ز سر رنج خمار
به عیادت به سر نرگس بیمار شویم
هوش مصنوعی: صبح زود از خواب بیدار میشویم و با کنار گذاشتن غم و اندوه، به عیادت دوستی که حالش خوب نیست میرویم و در کنار او هستیم.
با پریروی پریزاد به گلگشت بهار
ناپدید از نظر خلق به یک بار شویم
هوش مصنوعی: با معشوق زیبا و دلربای خود در باغ بهاری قدم میزنیم و از دید مردم پنهان میشویم.
بلبل آشفته و مستانه سراید غزلی
مست و آشفتهٔ آن بادهٔ گلنار شویم
هوش مصنوعی: بلبل در حالتی شیدا و بیتاب شروع به خواندن غزلی میکند که تحت تأثیر نوشیدنی گلنار است و ما هم با این حال و هوا به سر میبریم.
واعظ شهر اگر منکر می خوردن ماست
ما هم از گفتهٔ او بر سر انکار شویم
هوش مصنوعی: اگر واعظ شهر به خوردن ماست ما ایراد میگیرد، ما هم از گفتهاش بر این عقیده میشویم که نباید ماست بخوریم.
محتسب گر نکند حلم و صفا با رندان
با دف و چنگ و نیاش در صف پیکار شویم
هوش مصنوعی: اگر نگهبان اخلاق و دین، به ما لطافت و آرامش نداشته باشد، ما هم در مقابل او با ساز و آواز و شادیامان به میدان خواهیم آمد.
سودی از گفته ندیدیم مگر تا قدری
لب ز گفتار ببندیم و به کردار شویم
هوش مصنوعی: ما از حرف زدن بهرهای نبردیم، مگر زمانی که کمی از صحبت کردن دست برداریم و به عمل کردن روی بیاوریم.
گوهر بحر عطاییم چو خود نشناسیم
گوهر خویش ز بیگانه خریدار شویم
هوش مصنوعی: ما همچون گوهرهایی هستیم که در عمق دریا وجود دارند. اگر خودمان ارزش واقعیمان را نشناسیم، چطور میتوانیم انتظار داشته باشیم دیگران ارزش ما را درک کنند و به دنبال ما بیفتند؟
ای صبوحی طلب عشق ز بیگانه مکن
میتوانیم که اندر طلب یار شویم
هوش مصنوعی: ای نوشندگان، عشق را از بیگانه جستجو نکنید، چرا که میتوانیم در پی دوست واقعی خود برآییم.