شمارهٔ ۳۷ - ماجرای دل
گفته بودی که بیائی، غمم از دل برود
آنچنان جای گرفته است که مشکل برود
پایم از قوت رفتار، فرو خواهد ماند
خنک آن کس که حذر کرد، پی دل برود
گر همه عمر، نداده است کسی دل به خیال
چون بیاید به سر کوی تو، بیدل برود
کس ندیدم که در این شهر، گرفتار تو نیست
مگر آنکس که به شب آید و غافل برود
ساربان! تند مران، ورنه، چنان میگریم
که تو و ناقه و محمل، همه در گل برود
سر آن کشته بنازم که پس از کشته شدن
سر خود گیرد و اندر پی قاتل برود
باکم از کشته شدن نیست، از آن میترسم
که هنوزم رمقی باشد و قاتل برود
گر همه عمر صبوحی خوش و شیرین باشد
این سخن ماند ندانم که چه با دل برود
شمارهٔ ۳۶ - چشم هندو: یاد از آن روزی که کس را ره در این محضر نبودشمارهٔ ۳۸ - تلخ و شیرین: گر ز درم آن مه دو هفته درآید
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفته بودی که بیائی، غمم از دل برود
آنچنان جای گرفته است که مشکل برود
هوش مصنوعی: تو گفته بودی که خواهی آمد و اگر بیایی، غم و اندوه من از دل کنار میرود، ولی حالا این غم آنقدر در دل من جا گرفته که به راحتی نمیتواند برود.
پایم از قوت رفتار، فرو خواهد ماند
خنک آن کس که حذر کرد، پی دل برود
هوش مصنوعی: این شعر به مفهوم این است که انسان در زندگی باید مراقب باشد و از اشتباهات و ناپایداریها پرهیز کند. در واقع، کسی که با احتیاط رفتار کند و از دل خود پیروی کند، به ایمنی و آرامش میرسد. در حالی که اگر کسی فقط به قوه حرکت و رفتار خود تکیه کند، ممکن است با مشکلات و خطراتی روبرو شود.
گر همه عمر، نداده است کسی دل به خیال
چون بیاید به سر کوی تو، بیدل برود
هوش مصنوعی: اگرچه در تمام عمر، کسی دلش را به خیال و آرزو نبسته است، اما وقتی که به خیابان تو بیاید، بیدل و بیخبر میرود.
کس ندیدم که در این شهر، گرفتار تو نیست
مگر آنکس که به شب آید و غافل برود
هوش مصنوعی: در این شهر، هیچکس را نمیبینم که تحت تأثیر تو نباشد، به جز کسی که شب به اینجا بیاید و در حالتی غافلانه و بیخبر از اینجا برود.
ساربان! تند مران، ورنه، چنان میگریم
که تو و ناقه و محمل، همه در گل برود
هوش مصنوعی: ای ساربان! سریع نرو، ورنه آنچنان میگریم که تو و شتر و بار همگی در گل فرو خواهید رفت.
سر آن کشته بنازم که پس از کشته شدن
سر خود گیرد و اندر پی قاتل برود
هوش مصنوعی: به آن فردی که پس از کشته شدن، سرش را بلند میکند و به دنبال قاتل خود میرود، باید افتخار کرد.
باکم از کشته شدن نیست، از آن میترسم
که هنوزم رمقی باشد و قاتل برود
هوش مصنوعی: من از کشته شدن نمیترسم، بلکه نگرانم که هنوز جان دارم و قاتل برود.
گر همه عمر صبوحی خوش و شیرین باشد
این سخن ماند ندانم که چه با دل برود
هوش مصنوعی: اگر تمام عمر نوشیدن مشروب لذیذ و شیرین باشد، این صحبت باقی میماند و نمیدانم چهطور به دل مینشیند.
حاشیه ها
1396/11/04 01:02
بیگانه
باکم از کشته شدن نیست، از آن میترسم
که هنوزم رمقی باشد و قاتل برود...
عالی...
1400/06/01 19:09
ho۳ein۰۲۱
برداشتی زیبا از شعر سعدی و بسیار خواندنی