گنجور

شمارهٔ ۳۳ - همت مردانه

ای خوش آنانکه قدم بر در میخانه زدند
بوسه دادند لب ساقی و پیمانه زدند
به حقارت منگر باده کشان را، کاین قوم
پشت پا بر فلک از همّت مردانه زدند
خون من باد حلال لب شیرین دهنان
که به کار دل من، خندهٔ مستانه زدند
جانم آمد به لب امروز، مگر یاران دوش
قدح باده به یاد لب جانانه زدند؟
مردم از حسرت جمعی که از آن حلقهٔ زلف
سر زنجیر به پای من دیوانه زدند
عاقبت یک تن از آن قوم نیامد به کنار
که به دریای غمت از پی دردانه زدند
بندهٔ حضرت شاهی شدم از دولت عشق
که گدایان درش، افسر شاهانه زدند
هیچکس در حرمش راه ندارد کاینجا
دست محروم به هر محرم و بیگانه زدند
گرچه کاشانهٔ دل، خاص غم مهر تو نیست
پس، چرا مهر تو را بر در این خانه زدند؟
دل گم گشتهٔ ما را نبود هیچ نشان
مو به مو هر چه سر زلف تو را شانه زدند
آخر از پیرهن چاک صبوحی سر زد
آتشی را که نهان بر پر پروانه زدند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خوش آنانکه قدم بر در میخانه زدند
بوسه دادند لب ساقی و پیمانه زدند
هوش مصنوعی: خوش به حال کسانی که به در ورود خانه شراب رفتند و لب ساقی را بوسیدند و جرعه‌ای نوشیدند.
به حقارت منگر باده کشان را، کاین قوم
پشت پا بر فلک از همّت مردانه زدند
هوش مصنوعی: به کم ارزش بودن من توجه نکنید، زیرا این گروه با تلاش و اراده‌ای قوی، به اوج آسمان دست یافته‌اند.
خون من باد حلال لب شیرین دهنان
که به کار دل من، خندهٔ مستانه زدند
هوش مصنوعی: وجود من از عشق کسانی که لب‌های شیرینی دارند، به شدت تحت تأثیر قرار گرفته است. این افراد به دل من شادی بخشیده و خنده‌ای شگفت‌آور به زندگی‌ام آورده‌اند.
جانم آمد به لب امروز، مگر یاران دوش
قدح باده به یاد لب جانانه زدند؟
هوش مصنوعی: امروز حال من خیلی خراب است و جانم به لب رسیده، شاید یارانم دیشب به یاد لب محبوبم، جرعه‌ای شراب نوشیدند.
مردم از حسرت جمعی که از آن حلقهٔ زلف
سر زنجیر به پای من دیوانه زدند
هوش مصنوعی: مردم به خاطر حسرتی که دارند، به من دیوانه‌ای که به زنجیر زلف محبوب بسته شده‌ام، نگاه می‌کنند.
عاقبت یک تن از آن قوم نیامد به کنار
که به دریای غمت از پی دردانه زدند
هوش مصنوعی: در نهایت هیچ‌یک از آن افراد به ملاقات نیامدند و به خاطر غم تو، دلشان را به دردانه‌ای سپردند.
بندهٔ حضرت شاهی شدم از دولت عشق
که گدایان درش، افسر شاهانه زدند
هوش مصنوعی: از برکت عشق، به مقام و منزلتی رسیدم که مانند گدایان در درگاه شاه، به من نیز تاج شاهانه ارزانی شده است.
هیچکس در حرمش راه ندارد کاینجا
دست محروم به هر محرم و بیگانه زدند
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند به این مکان مقدس وارد شود، زیرا در اینجا دست‌های ناامید به هر کس که وارد شده، چه آدم‌های با اجازه و چه بی‌اجازه، رسیده است.
گرچه کاشانهٔ دل، خاص غم مهر تو نیست
پس، چرا مهر تو را بر در این خانه زدند؟
هوش مصنوعی: هرچند که خانهٔ دل تنها به یاد غم تو نیست، پس چرا عشق تو را به در این خانه آویختند؟
دل گم گشتهٔ ما را نبود هیچ نشان
مو به مو هر چه سر زلف تو را شانه زدند
هوش مصنوعی: دل گم شدهٔ ما هیچ نشانی ندارد، به طور دقیق هر چقدر هم که به موهای زلف تو رسیدند، باز چیزی پیدا نکردند.
آخر از پیرهن چاک صبوحی سر زد
آتشی را که نهان بر پر پروانه زدند
هوش مصنوعی: در نهایت، از سوراخی در پیراهن یک نوشیدنی، آتش ناراحت‌کننده‌ای بر افروخته شد که به طور پنهانی بر روی بال پروانه‌ای روشن شد.

حاشیه ها

1393/10/20 08:01
سعید اخیانی

این غزل با کمی تغییرات در همین سایت در غزلیات فروغی بسطامی تحت شماره 224آمده است .لطفا صاحب نظران گرامی مشخص فرمایند اصل غزل سروده کدام یک از دو شاعر می باشد؟

1394/01/18 04:04
حسین خلج

بنده در دیوان اشعار فروغی بسطامی این غزل را دیده بودم .

1395/03/05 11:06
کسرا

با سلام ... این غزل بدون شک متعلق به فروغی بسطامیست