شمارهٔ ۲۸ - زخم و مرهم
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
این شعر از فروغی بسطامی است
غزل شمارهٔ 193
فروغی بسطامی
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات
تا صبا شانه بر آن سنبل خم در خم زد
آشیان دل یک سلسله را بر هم زد
بود از زلف پریشان توام خاطر جمع
فتنه عشق چو گیسوی تواش بر هم زد
تابش حسن تو در کعبه و بت خانه فتاد
آتش عشق تو بر محرم و نامحرم زد
تو صنم قبلهٔ صاحب نظرانی امروز
که زنخدان تو آتش به چه زمزم زد
گر نه از مردن عشاق پریشانحال است
پس چرا زلف تو صد حلقه درین ماتم زد
حال دل سوختهٔ عشق کسی میداند
که به دل داغ تو را در عوض مرهم زد
اگر آن خال سیه رهزن من شد شاید
زان که شیطان به همین دانه ره آدم زد
چشم بد دور که آن صفزده مژگان دراز
خنجری بر دل صد پارهٔ ما محکم زد
خجلت عشق به حدی است که در مجلس دوست
آستین هم نتوان بر مژهٔ پرنم زد
اولین نقطهٔ پرگار محبت ماییم
پس از آن کلک قضا دایرهٔ عالم زد
هر چه در جام تو ریزند فروغی مینوش
که به ساقی نتوان شکوه ز بیش و کم زد
غزل شمارهٔ 194 »« غزل شمارهٔ 192
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳/