گنجور

شمارهٔ ۲۶ - سفر با او

بی شاهد و شمع و شکر و می، چه توان کرد؟
بی بربط و طنبور و دفّ و نی، چه توان کرد؟
سر کرد قدم در طلب او به ره عشق
این مرحله را گر نکنم طی، چه توان کرد؟
بردار یکی توشه که هنگام عزیمت
با داشتن جام جم و کی، چه توان کرد؟
امروز که از حاصل عشقت نزدم دم
فردا بتو گوید که کجا؟ هی! چه توان کرد؟
ای نخل خرامان برسی در ثمر آئی
باشد که بیاید ز قفا دی، چه توان کرد؟
با آن بت طنّاز در این شهر صبوحی
تا آنکه نسازی سفر از ری، چه توان کرد؟

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی شاهد و شمع و شکر و می، چه توان کرد؟
بی بربط و طنبور و دفّ و نی، چه توان کرد؟
هوش مصنوعی: بدون شواهد، نور، شیرینی و شراب، چه کاری می‌توان انجام داد؟ بدون ساز و نغمه و ریتم، چه می‌توان کرد؟
سر کرد قدم در طلب او به ره عشق
این مرحله را گر نکنم طی، چه توان کرد؟
هوش مصنوعی: او با عشق در پی محبوبش قدم گذاشت و می‌گوید: اگر نتوانم این مرحله را پشت سر بگذارم، پس چه کار می‌توانم بکنم؟
بردار یکی توشه که هنگام عزیمت
با داشتن جام جم و کی، چه توان کرد؟
هوش مصنوعی: یکی از چیزهایی که باید در سفر به همراه داشته باشی، همانند توشه‌ای برای راه است. حتی اگر همه‌ی دانش و قدرت جهان را هم داشته باشی، در نهایت با خودت چیزی نمی‌برند.
امروز که از حاصل عشقت نزدم دم
فردا بتو گوید که کجا؟ هی! چه توان کرد؟
هوش مصنوعی: امروز که از ثمره عشق تو استفاده نمی‌کنم، فردا به تو می‌گوید که چرا؟ آه! چه می‌توان انجام داد؟
ای نخل خرامان برسی در ثمر آئی
باشد که بیاید ز قفا دی، چه توان کرد؟
هوش مصنوعی: ای نخل زیبا، وقتی که میوه‌دار می‌شوی، منتظر باش که از پشت سر خبری بیاید. در این حالت، چه کار می‌توان کرد؟
با آن بت طنّاز در این شهر صبوحی
تا آنکه نسازی سفر از ری، چه توان کرد؟
هوش مصنوعی: در این شهر دلربا، با آن معشوقه زیبا نشسته‌ام و تا زمانی که تو نتوانی به سفر به ری بروی، چه کار از دستم برمی‌آید؟