گنجور

شمارهٔ ۲۱ - آتشی در خرمن

عشق آمد دامن جانم گرفت
شحنهٔ شوقم گریبانم گرفت
عشوه‌ای فرمود چشم کافرش
زاهد دین گشت و ایمانم گرفت
رشته ای در کف ز زلف سر کشش
گرچه مشکل آمد آسانم گرفت
آفتابی گشت تابان در مهش
تحت و فوق و کاخ و ایمانم گرفت
از شراره آه و برق سینه سوز
آتشی در خرمن جانم گرفت
بس ز گلها بی‌وفائی دیده ام
خیمهٔ گل از گلستانم گرفت
چون صبوحی عاقبت لعل لبت
در میان آب حیوانم گرفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق آمد دامن جانم گرفت
شحنهٔ شوقم گریبانم گرفت
هوش مصنوعی: عشق به سراغم آمد و وجودم را در آغوش گرفت، شور و شوق من نیز به من چنگ انداخت.
عشوه‌ای فرمود چشم کافرش
زاهد دین گشت و ایمانم گرفت
هوش مصنوعی: چشم زیبای او طوری به من نگریست که من زاهد دین شدم و ایمانم را به دست آوردم.
رشته ای در کف ز زلف سر کشش
گرچه مشکل آمد آسانم گرفت
هوش مصنوعی: من در حالی که زلف تو به طور مشکل آفرین و دشواری در دستانم است، اما توانستم به راحتی آن را کنترل کنم.
آفتابی گشت تابان در مهش
تحت و فوق و کاخ و ایمانم گرفت
هوش مصنوعی: خورشیدی درخشنده شد و در سایه‌اش، همه چیز را روشن کرد و ایمانم را در هر گوشه‌ای به دست آورد.
از شراره آه و برق سینه سوز
آتشی در خرمن جانم گرفت
هوش مصنوعی: از شدت درد و ناراحتی، احساس آتش سوزان در دل و جانم را تجربه می‌کنم.
بس ز گلها بی‌وفائی دیده ام
خیمهٔ گل از گلستانم گرفت
هوش مصنوعی: من در زندگی تجربه‌های زیادی از بی‌وفایی گل‌ها دیده‌ام و حالا خیمه‌ام را از باغ گلستان گرفته‌ام.
چون صبوحی عاقبت لعل لبت
در میان آب حیوانم گرفت
هوش مصنوعی: همان‌طور که صبحگاهان، در نهایت، سرخی لب تو مانند گل لعل، مرا در آب حیات خود غرق کرده است.

حاشیه ها

1397/03/26 20:05
عباس پیمانی

مطلع غزل اینست ؛
عشق آمد دامن جانم گرفت