گنجور

شمارهٔ ۱۹ - تشنگی

بر سر مژگان یار من مزن انگشت
آدم عاقل به نیشتر نزند مشت
پرده چو باد صبا ز روی تو برداشت
ریخت به خاک آبروی آتش زرتشت
پیش لبت جان سپردم و به که گویم
بر لب آب حیات، تشنگیم کشت
پشت مرا گر غمت شکست، عجب نیست
بار فراق تو، کوه را شکند پشت
خون مرا چشم جادوی تو نمی‌ریخت
از پی قتلم لبت به شیر زد انگشت
مغبچگان، پای از نشاط بکوبید
دختر رز می‌رود به حجلهٔ چرخشت
کافر و مؤمن چو روی خوب تو بینند
آن به کلیسا و این به کعبه کند پشت
دشمن اگر می‌کُشد، به دوست توان گفت
با که توان گفت اینکه: دوست مرا کُشت؟
آب حیاتش تراود از بن ناخن
آنکه لبت را نشان دهد به سر انگشت
کام، صبوحی نبرد از لب لعلت
تا که به خون جگر چو غنچه نیاغشت

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر سر مژگان یار من مزن انگشت
آدم عاقل به نیشتر نزند مشت
هوش مصنوعی: به مژگان یار من دست نزنید، زیرا آدم عاقل به او آسیب نمی‌زند و نمی‌خواهد که به خاطر یک لحظه بی‌احتیاطی، درد و رنجی به او برسد.
پرده چو باد صبا ز روی تو برداشت
ریخت به خاک آبروی آتش زرتشت
هوش مصنوعی: چون نسیم صبحگاهی پرده را از چهره‌ی تو کنار زد، اعتبار و عظمت آتش زرتشت به زمین افتاد.
پیش لبت جان سپردم و به که گویم
بر لب آب حیات، تشنگیم کشت
هوش مصنوعی: من جانم را پیش لب های تو فدای کرده‌ام و به چه کسی بگویم که در کنار آب حیات، من همچنان تشنه‌ام و این تشنگی مرا هلاک کرده است.
پشت مرا گر غمت شکست، عجب نیست
بار فراق تو، کوه را شکند پشت
هوش مصنوعی: اگر غم تو بر دوشم سنگینی کند و مرا بشکند، چه عجیب است، وقتی که جدایی تو می‌تواند کوه را هم بشکند.
خون مرا چشم جادوی تو نمی‌ریخت
از پی قتلم لبت به شیر زد انگشت
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چرا چشمان زیبا و جادوی تو باعث نشد که خون من بریزد، چون برای کشتن من فقط کافی بود که لب‌های تو به شیر بزنند و انگشتان‌ات به کار بیفتند.
مغبچگان، پای از نشاط بکوبید
دختر رز می‌رود به حجلهٔ چرخشت
هوش مصنوعی: عزیزان، شادی و نشاط خود را فراموش کنید، زیرا دختر زیبا به زودی وارد خانه خود خواهد شد.
کافر و مؤمن چو روی خوب تو بینند
آن به کلیسا و این به کعبه کند پشت
هوش مصنوعی: هر دو، یعنی کافر و مؤمن، وقتی روی زیبای تو را ببینند، یکی به کلیسا و دیگری به کعبه پشت می‌کند.
دشمن اگر می‌کُشد، به دوست توان گفت
با که توان گفت اینکه: دوست مرا کُشت؟
هوش مصنوعی: اگر دشمن مرا بکشد، نمی‌توانم به دوست بگویم که او مرا کشته است.
آب حیاتش تراود از بن ناخن
آنکه لبت را نشان دهد به سر انگشت
هوش مصنوعی: آب حیات از زیر ناخن او می‌جوشد، و لبت را با نوک انگشتش نشان می‌دهد.
کام، صبوحی نبرد از لب لعلت
تا که به خون جگر چو غنچه نیاغشت
هوش مصنوعی: نوشیدن خوشی و لذت از لب تو مانند غنچه‌ای است که به خون دل آغشته نشده است.

حاشیه ها

1393/11/24 14:01
محمد بختیاری

با سلام و تشکر از سایت وزین گنجور
بیت چهارم
گویا بایست اینگونه باشد :
پشت مرا گر غمت شکست ، عجب نیست
مفتعلن فاعلات و مفتعلن فع

1393/11/24 14:01
محمد بختیاری

در بیت هفتم
تناسب ضعیفی بین کافر و کلیسا بسته شده
گویا مسیحی را با کافر مساوی دانسته!!!

1393/11/31 15:01
رامین

بیت نهم:
( از بن ناخن تراود آب حیاتش) وزن شعر بهتر می شود

1395/09/25 16:11
فرشید

کافر و مومن چو روی خوب تو بینند
بت شکند آن و این به کعبه کند پشت

1397/10/29 10:12
شاهرخ تندروصالح

چند بیت از این غزل شاطر عباس صبوحس را میرزا قلی خان شاهی به آواز خوانده است . این آواز را می توان در مجموعه موسیقی دوره قاجار با عنوان گنج سوخته شنید . روان همه بزرگان دلسوخته این سرزمین مینوی باد .

1398/03/01 08:06
جهن یزداد

دوست عزیز مجناب محمد بختیاری بلی
سالها پیش هم از دیوان شاطر عباس و هم از اشعار قتیل هندوستانی اینگونه خواندم
مومن و ترسا چو روی خوب تو بینند
- این شعر از شاعری هندوستانی به نام قتیل است و از شاطر عباس نیست ---
البته این کمینه را اعتقاد بر اینست که شخصی به نام شاطر عباس صبوحی شاعر با این دیوان وجود خارجی ندارد و ادم خوش ذوقی این اشعار را هر یک از جایی بر زده و به نام شاطری بی سواد چاپ کرده و بیشتر اشعار او را در دواوین مختلف یافتم

1399/02/05 01:05
محمدباقر زینالی

بسیاری از اشعار دوره قاجار را میتوان در نسخ کتابهای خطی پاکستان و لاهور دید.بسیار عجیب است که این ارتباط از کجا و چگونه ایجاد شده.من نیز در تصحیح نسخه خطی یک متن موسیقیایی شعر هایی یافتم که بنام شاعران تهران و قاجاری بود.چه بسا اصل این اشعار مربوط به فارسی سرایان لاهور بوده.این شعر میتواند از قتیل لاهوری باشد.