گنجور

شمارهٔ ۱۴ - پریزاد

تا مرا عشق تو، ای خسرو خوبان به سر است
پند هفتاد و دو ملت به برم بی‌اثر است
نه من اندر طلبت بر در دیر و حرمم
هر که جویای جمال تو بود، دربدر است
می‌نماید که تو از خیل پریزادانی
کی به این دلبری و حسن و لطافت بشر است؟
واعظ از عشق رخت منع من زار کند
گرچه پندش پدرانه است ولی بی‌اثر است
دل مبندید به اوضاع جهان هیچ که من
آزمودم، همه اوضاع جهان بی‌ثمر است
عاشق کوی تو از تیغ نگرداند روی
تیغ ابروی تو را جان صبوحی سپر است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا مرا عشق تو، ای خسرو خوبان به سر است
پند هفتاد و دو ملت به برم بی‌اثر است
هوش مصنوعی: عشق تو، ای بهترین دلبر، بر من چیره شده است و به همین خاطر، نصیحت‌ها و آموزه‌های هفتاد و دو ملت برای من هیچ تاثیری ندارند.
نه من اندر طلبت بر در دیر و حرمم
هر که جویای جمال تو بود، دربدر است
هوش مصنوعی: من نه در درگاه معبد و نه در حرم به دنبال تو هستم، بلکه هر کسی که دنبال زیبایی تو باشد، در واقع آواره و سرگردان است.
می‌نماید که تو از خیل پریزادانی
کی به این دلبری و حسن و لطافت بشر است؟
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که تو از مجموعه فرشتگان آمده‌ای. چه زمانی توانسته‌ای این‌چنین به زیبایی و لطافت انسان‌ها دلبری کنی؟
واعظ از عشق رخت منع من زار کند
گرچه پندش پدرانه است ولی بی‌اثر است
هوش مصنوعی: واعظ، به خاطر عشق تو، از آمدن به دیدنم جلوگیری می‌کند. هرچند نصیحت‌هایش به شکل پدرانه است، اما تأثیری ندارد.
دل مبندید به اوضاع جهان هیچ که من
آزمودم، همه اوضاع جهان بی‌ثمر است
هوش مصنوعی: به دل‌تان به وضع و احوال دنیا وابسته نشوید، چرا که من تجربه کرده‌ام که همه شرایط و وضعیت‌های دنیا بی‌فایده و بی‌ثمر هستند.
عاشق کوی تو از تیغ نگرداند روی
تیغ ابروی تو را جان صبوحی سپر است
هوش مصنوعی: عاشقانی که به عشق تو جان فدا می‌کنند، حتی در برابر خطرات و سختی‌ها هم از عشق تو چشم نمی‌پوشند. ابروی تو برای آن‌ها مانند یک تیغ تیز است که جان را تهدید می‌کند، اما عشقشان به تو آنها را محافظت می‌کند.

حاشیه ها

1393/04/27 01:06
یدابا مصاع

بشنیدیم تورا رازونیازت اینک/حال ما بین که دگر حال و هوایی دگر است

1393/11/21 18:01
تردید

« به یاد استاد شاطر عباس صبوحی »
رسید مژده که ایام عشرت و غزل است
بده شراب صبوحی که همچنان عسل است
اگر چه بهره نبرده ز مکتب و ز قلم
کلام پرگهرش بین که خالی از خلل است
شده به بزم شبانه مزین اشعارش
نهال عشق بکارد که عشق او مثل است
رسید مژده که آمد صبوحی از فردوس
جهان کشانده به مستی صبوحی اش غزل است