گنجور

بلالی باش

یار گونومی گؤی اسگییه توتدو کی دور منی بوشا
جوتچو گؤروبسه ن اؤکوزه اؤکوز قویوب بیزوو قوشا ؟
سن اللینی کئچیب یاشین ، من بیر اوتوز یاشیندا قیز
سؤیله گؤروم اوتوز یاشین نه نیسبتی اللی یاشا ؟
سن یئره قویدون باشیوی من باشیما نه داش سالیم ؟
بلکه من آرتیق یاشادیم نئیله مه لی ؟ دئدیم یاشا
بیرده بلالی باش نچون یانینا سوپورگه باغلاسین؟
بؤرکو باشا قویان گرک بؤرکونه ده بیر یاراشا
بیرده کبین کسیلمه میش سن منه بیر سؤز دئمه دین
یوخسا جهازیمدا گرک گلئیدی بیر حوققا ماشا
دئدیم : قضا گلیب تاپیب ، بیر ایشیدی اولوب کئچیب
قوربانام اول آلا گؤزه ، حئیرانان اول قلم قاشا
منکی اؤزومده بیر گوناه گؤرمه ییرم ، چاره ندیر ؟
پیس بشرین قایداسی دیر ، یاخشی نی گؤرسه دولاشا
دوستا مروت ائتمه لی دوشمه نیله کئچینمه لی
قایدا بودیر ، حئیف دئگیل بشر یولون آشیب چاشا ؟
من ده سنین دای اوغلونام سن ده منیم بی بیم قیزی
گؤنول باخیرسا گونه شه ، گؤزده گرک بیر قاماشا
ایندی بیزیم مارال کیمی ، اوچ بالامیز واردی ، گرک
آتا – آنا ساواشسادا ، بونلارا خاطیر باریشا
هر کیشی یه عیالی دا ، اؤز جانی تک هؤروکلنیب
هدیه ده اولماز ائله سین عیالی قارداش قارداشا
بو دونیا بیر یول کیمی دیر ، بیز آخرت مسافیری
کجاوه ده هاماش گرک اؤز هاماشینان یاناشا
آخیرتی اولانلارین ، دونیاسی غم سیز اولمویوب
سئل دی گله ر آخار کئچر ، آمما گرک آشیب – داشا
مثل دی : « یئر کی برک اولور ، اؤکوز اؤکوزدن اینجییور »
هی دارتیلیر ایپین قیرا ، یولداشیلا بیر ساواشا
بیزیم ده روزیگاریمیز یامان دی ، بیزده عیب یوخ
بلکه وظیفه دیر بشر قونشولاریلان قونوشا
حق حیات یوخ داها بیزلره ، چوخ بؤیوک باشی
زندانیمیزدا حققیمیز ، بیر باجا تاپساق ، تاماشا
آمما اونون شماتتی آللاها خوش گلمیوبن
گئتدی منیم حیاتیمی ووردی داشا چیخدی باشا

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یار گونومی گؤی اسگییه توتدو کی دور منی بوشا
جوتچو گؤروبسه ن اؤکوزه اؤکوز قویوب بیزوو قوشا ؟
یار روزم را سیاه کرده و می‌گوید: برخیز و طلاقم بده. تا به حال دیده ای که کشاورزی، به جای یکی از گاو ها، گوساله ای بکار ببندد. 
سن اللینی کئچیب یاشین ، من بیر اوتوز یاشیندا قیز
سؤیله گؤروم اوتوز یاشین نه نیسبتی اللی یاشا ؟
سن تو از پنجاه گذشته است و من دختری سی‌ساله‌ام. بگو ببینم سی‌ساله چه تناسبی با پنجاه‌ساله دارد؟
سن یئره قویدون باشیوی من باشیما نه داش سالیم ؟
بلکه من آرتیق یاشادیم نئیله مه لی ؟ دئدیم یاشا
اگر تو سرت را زمین بگذاری من چه خاکی به سرم بریزم؟ شاید من بیشتر عمر کردم آنگاه چه کنم؟ گفتم: زندگی کن!
بیرده بلالی باش نچون یانینا سوپورگه باغلاسین؟
بؤرکو باشا قویان گرک بؤرکونه ده بیر یاراشا
چنین سر پربلایی چرا دیگر جارو به دمش ببندد؟ کسی که کلاهی به سرش می‌گذارد باید به آن کلاه بیرزد.
بیرده کبین کسیلمه میش سن منه بیر سؤز دئمه دین
یوخسا جهازیمدا گرک گلئیدی بیر حوققا ماشا
دربارهٔ اعتیادت چیزی نگفته بودی وگرنه در جهیزیه‌ام وافور و منقل هم می‌گذاشتند!
دئدیم : قضا گلیب تاپیب ، بیر ایشیدی اولوب کئچیب
قوربانام اول آلا گؤزه ، حئیرانان اول قلم قاشا
گفتم: دست سرنوشت است و کاری که شده. ای من به قربان آن چشمان زیبا و ابروان کمان‌مانندت.
منکی اؤزومده بیر گوناه گؤرمه ییرم ، چاره ندیر ؟
پیس بشرین قایداسی دیر ، یاخشی نی گؤرسه دولاشا
من که در خود گناهی نمی‌بینم. چاره چیست؟ قاعدهٔ آدم بد این است که هرچه خوب یابد بیازارد.
دوستا مروت ائتمه لی دوشمه نیله کئچینمه لی
قایدا بودیر ، حئیف دئگیل بشر یولون آشیب چاشا ؟
قاعده این است که به دوست مروت و با دشمن مدارا کرد. حیف نیست آدم راهش را کج کند و آشوب به پا کند؟
من ده سنین دای اوغلونام سن ده منیم بی بیم قیزی
گؤنول باخیرسا گونه شه ، گؤزده گرک بیر قاماشا
من پسردایی توام. تو هم دخترعمهٔ منی. نگاه به خورشید باید با واکنش درست همراه باشد.
ایندی بیزیم مارال کیمی ، اوچ بالامیز واردی ، گرک
آتا – آنا ساواشسادا ، بونلارا خاطیر باریشا
اکنون سه فرزند همچون آهو داریم. اگر پدر و مادر با هم داعوا دارند باید به خاطر این‌ها آشتی کنند.
هر کیشی یه عیالی دا ، اؤز جانی تک هؤروکلنیب
هدیه ده اولماز ائله سین عیالی قارداش قارداشا
زن هرکس تنها به جان او گره خورده است. برادر نمی‌تواند زنش را به برادرش هدیه کند.
بو دونیا بیر یول کیمی دیر ، بیز آخرت مسافیری
کجاوه ده هاماش گرک اؤز هاماشینان یاناشا
این جهان مانند راه است. ما مسافر آخرتیم. در کجاوه هم‌نشینان باید همدیگر را تحمل کنند و با هم سازگار باشند.
آخیرتی اولانلارین ، دونیاسی غم سیز اولمویوب
سئل دی گله ر آخار کئچر ، آمما گرک آشیب – داشا
افراد باآخرت در دنیا بی‌غم نمی‌مانند. سیل هم می‌آید و می‌رود ولی باید فراز و نشیب را بپیماید.
مثل دی : « یئر کی برک اولور ، اؤکوز اؤکوزدن اینجییور »
هی دارتیلیر ایپین قیرا ، یولداشیلا بیر ساواشا
این مثل است که: زمین که سفت می‌شود گاو از گاو دیگر می‌رنجد؛ می‌کوشد طنابش را پاره کند و با همراهش درگیر شود.
بیزیم ده روزیگاریمیز یامان دی ، بیزده عیب یوخ
بلکه وظیفه دیر بشر قونشولاریلان قونوشا
روزگار ما هم بد است. عیب از ما نیست. شاید این وظیفهٔ آدم است که با همسایگانش سازگاری کند.
حق حیات یوخ داها بیزلره ، چوخ بؤیوک باشی
زندانیمیزدا حققیمیز ، بیر باجا تاپساق ، تاماشا
حق زندگی هم به ما نداده‌اند. تنها حقمان این است که از روزنهٔ زندان بیرون را تماشا کنیم.
آمما اونون شماتتی آللاها خوش گلمیوبن
گئتدی منیم حیاتیمی ووردی داشا چیخدی باشا
ولی خدا را خوش نمی‌آید که مرا سرزنش کند. او با رفتن زودهنگامش شیشهٔ عمرم را با سنگ زد.

خوانش ها

بلالی باش به خوانش رسا امید

حاشیه ها

1391/01/07 14:04

با سلام واحترام وسال نورا برای آن مدریت محترم تبریک
وسالی خوب پر بار باشد انشاا...
بنده خجالت میکشم بنویسم از طرف این خادم تقدیر نامه
بخاطر این همه تلاش وانتخاب این شعر زیبا ، چون برایم ارزش زیادی دارد. امیدوارم موفق باشی و به روح پاک استاد صلوات

1391/03/06 15:06
محمد

بسمه تعالی
این شع از زبان استاد نسبت به همسرش نوشته شده است من فقط به دو بیت 14 و 16 اشاره می کنم
دربیت 14 از ضرب المثل به صورت فوق العاده استفاده کرده در مسیر زندگی ناهمواریهایی وجود دارد که نبتید تقصیر را به گردن شریک بیندازیم می گوید شریک زندگی باید بداند ناهمواری از آن روزگار است نه از طرفین ودر بیت 16 می گوید در دیدگاه بزرگان (صاحبان حکومت) ما هیچ گونه حق زندگی نداریم حق ما زندان و اگر یک روشنایی بیابیم فقط می توانیم از آن نگاه کنیم وهیچ حقی در زندگی نداریم

1392/04/13 19:07
ایمان

دوست عزیز فکر کنم منظور از بیت 16 این دنیاست
و استاد زندگی این دنیا رو به زندانی تشبیه کرده که نهایت حق ما در این زندان داشتن یک پنجره کوچیک برای تماشاست

1392/10/15 13:01
اردبیلی

درمتنی که به معرفی استاد شهریار می پردازد درکنارشاعرپارسی گوی شاعرترکی گوی راهم اضافه کنیدچون استاد بیشتربه خاطر اشعارترکی اش شناخته میشود

1393/03/17 15:06
علی

در بیت نهم کلمه قیزی باید به قیزیم به معنی دخترم تغییر یابد.

1393/07/23 14:09
کاظم حلیمی

سلام -البته منظور استاد از زندان همان فرموده پیامبر است که الدنیا سجن المومن - دنیا زندان مومن است و ما اگر فرصت کنیم و دریچه ای بیابیم سهم ما فقط تماشاست

1394/02/29 15:04
آیناز

در جواب آقا یا خانم اردبیلی: در بیت نهم قیژی دریته، یا باید مینوشت بی بی قیزیم یا هم بی بیم قیزی دیگه
شعر عالی بود

1394/02/29 15:04
آیناز

بیت نهم درسته

1394/02/29 16:04
آیناز

بیت ششم مصراع دوم اصلا معنی نمیده که، باید اینطوری میشد:
قوربانام او آلا گوزه، حیرانام او قلم گاشا

1394/10/04 14:01
امیر خالدی

در فایل صوتی ای که بنده با صدای خود استاد این شعر رو شنیدم
در بیت هشتم که اشاره به شعر حضرت حافظ هم داره ( با دوستان مروت با دشمنان مدارا) انتهای مصرع دوم رو استاد "یاخشینی تاپسا دولاشا" قرائت میکنن

1395/11/01 23:02
حامد

زمان دونوب شهریاریم،اوتوز یاشینداکی الان قدیر اللی یاشا؛بلکه او تز اوله دنیا مالی گالا آنا

1397/08/31 09:10
علی

در بیت اول یار گونومی گؤی اسگییه توتدو کی دور منی بوشا
ایراد املایی دارد در اصل باید
یار گونومی گؤگ اسگییه دوتدو کی دور منی بوشا
گوی یعنی آسمان گوگ یعنی پارچه به رنگ آبی

1397/09/06 00:12
منوچهر فداکار

سلام در بیت اول مصرع دوم که نوشته جوتچی گوروبسیز اوکوزه اوکوز گویا
در اصل معنی غلطی پیدا میکنه البته تا اونجایی که من یادم هست ودر یکی از کلیپ هایی که با صدای خود استاد از همین شعر بود شنیدم که گفته شد جوتچی گوروبسیز چوبوقا اوکوز گویوب بیزو گوشا که چوبوق به همان چوبهایی گفته میشه که گاو نر به آن بسته میشه جهت شخم زدن
پس این نوشته میتونه غلط و بی معنی باشه

1398/05/30 22:07
تانیش

سلام

این شعر با توضیحات لازم
با صدای استاد شهریار در اینترنت موجود است
در صورت امکان آن هم به این مجموعه اضافه شود .
با تشکر

1398/12/07 15:03

ایتن شعر با صدای استاد شهریار موجوداست .
ایکاش درمورد شاعران معاصر که شعرشان با صدای خودشان در دسترس است چنین امکانی نیز اضافه شود

1399/08/25 18:10
توحید

بیت 6ام حیرانام درست است، بیت8 آزیپ چاشا

1399/10/25 22:12
مهدی شایان

سلام خیلی دوست داشتم تا گفته های دوستان رو تکمیل کنم، بیت 16 منظور از تماشای این دنیا، از یک روزنه، همان چشم انسان هستش، زندان روح آدمی، تن و جسم آدمیست، تن و جسم نابود میشود و روح باقی خواهد ماند، وارد بحث روح که خیلی مفصل هست نمیشم، یکی از حواس جسمی انسان، حس بیناییست که با چشمانش تماشا میکند، پس منظور از تماشا همون دیدن دنیا از روزنه چشم آدمیست. ممنون

1399/10/27 23:12
وحید

من بعضی از بیتهای شعر رو جور دیگری حفظم مثلا،من بیر اوتوز یاشیندا قیز سنون گچیب الی یاشون/سویله گوروم نه نیسبتی اوتوز یاشین الی یاشا!

1399/10/31 19:12

بیت ششم مصرع دوم صحیحش اینگونه است
قوربانام او آلاگوزه ،حیرانام او قلم قاشا
سپاس

1400/10/10 01:01
سعید s.b.afshar۳۴۶@gmail.com

دوستان سلام

این شعر واقعا فوق العاده اس

در بیت اول یار گونومو گوی اسگیه.... استاد با سه بار استفاده ازحرف گ واج آرایی زیبایی خلق کردن و رنج مواجه شدن با شماتت همسر رو بصورت عالی نشون دادن. در بیت سوم هم کلمه یاشا در دومعنی بکار رفته به معنای درود بر تو و همچنین فعل امر زندگی کن که بنظر من در شعر ترکی کم نظیره. دربیت پنجم هم یوخسا جهازیمده گرک... که اشاره بسیار ظریفیه به عادتهای بد ایشان که فوق العاده اس. ارادتمند

1402/09/24 13:11
علی سونامی

۱- یار (همسرم) روزگارم را سیاه کرده و می گوید:« بلند شو و طلاقم بده! هیچ دیده ای که از آمیزش دو گاو نر، گوساله ای زاده شود؟!

2- سن تو از پنجاه سال گذشته و من دختری سی ساله ام! بگو ببینم که پنجاه سال و سی سال چه تناسبی با هم دارند؟

3-تو اگر سرت را روی خاک بگذاری و بمیری، من چه خاکی بر سرم بریزم؟! شاید من عمر بیشتری کردم! آن وقت چه کنم؟! من (شهریار) هم به او گفتم که حق با توست!

4- (همسرم ادامه داد چنین سر پر بلایی چرا دیگر باید جارو هم به دمش ببندد( و بدبختی هایش را افزونتر کند)؟ کسی که کلاهی بر سرش می گذارد، باید به آن کلاه بیارزد!

5- تو قبل از بله برون ( درباره اعتیادت) چیزی به من نگفته بودی! و گرنه در میان جهیزیه ام، بافور و منقل هم می آوردم!

6- من (شهریار) در پاسخش گفتم: سرنوشت اینگونه شده و کاری است که شده و همه چیز تمام شده! من به فدای آن چشمان زیبا و ابروهای کمانی تو!!

7- من که در خود گناهی نمی بینم! چاره چیست؟ قاعده آدم بد این است که اگر آدم خوبی پیدا کرد خود را به او بچسباند و اذیتش کند!

8- قاعده این است که باید با دوست مروت کرد و با دشمن مدارا نمود. پس حیف نیست که بشر از راه خود منحرف شده و طغیان کند؟

9- من پسر دایی تو هستم و تو هم دختر عمه منی. ( پس باید با هم هماهنگ تر باشیم) مثل اینکه اگر به خورشید خیره شوی، چشمانت به ناچار باید عکس العمل مناسب نشان دهد.

10- اکنون ما سه فرزند زیبا داریم و پدر و مادر به خاطر فرزندانشان هم که شده باید با هم آشتی کنند و دعوا را فیصله دهند.

11-  هر زنی مثل روح وجان به شوهرش گره خورده است. هیچ برادری نمی تواند همسرش را به برادرش هدیه دهد!

12- این دنیا همانند یک جاده است و ما مسافر آخرتیم. دو همسفر باید در یک کجاوه همدیگر را تحمل کنند و در طول مسیر با هم سازگار باشند.

13- کسانی که در آخرت، عاقبت خوبی خواهند داشت، در این دنیا نمی شود هیچ غم و اندوهی را تحمل نکنند. قضیه همانند سیلی است که می آید و می رود، ولی در مسیرش فراز و نشیب های فراوانی را طی می کند.

14- ضرب المثلی داریم که می گوید: اگر زمین کشاورزی سفت باشد، گاو نر از گاو نر دیگر آزرده شده و تلاش می کند که طنابش را پاره کرده و با آن گاو همراهش درگیر شود!

15- ما هم همانند این دو گاو، روزگارمان بد است و خودمان عیبی نداریم. بلکه ما موظفیم که با همسایگان خود سازگاری پیشه کنیم.

16- ما در این زمانه حتی حق حیات هم نداریم. تنها حقی که در این زندان به ما داده اند این است از روزنه زندان، دنیا را تماشا کنیم!

17- ولی خدا را خوش نمی آید که همسرم مرا اینگونه شماتت کند و زخم زبان بزند که چرا من از تو سنم اینقدر کمتر است! او با رفتنش و مرگ زود هنگامش، شیشه
عمر مرا هم به سنگ بست.