غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا به خوانش زهرا شیبانی
غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا به خوانش اسماعیل فرازی کانال سکوت
غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا به خوانش سارین ابراهیمی نه ساله
غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا به خوانش سید علی علوی
غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا به خوانش بهنام محمدیان
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
آدم که این غزل رو می خونه، دوست داره عاشق شه!!!
از خیلی ها ( از عاشق شکست خورده گرفته تا بچه مدرسه ای 12 ساله ) شنیدم که این غزل شدیداً به دلشون نشسته و باعث شده که دنبال غزلیات شهریار باشن!!!
من اینکاره نیستم! ولی با خوندن این غزل یاد غزلیات جناب حافظ می افتم!!!
یا علی ...
از شما متشکرم که آثار شهریار را هم به مجموعه خود اضافه کردید
فقط می تونم بگم زیباست همین
در بیت اخیر بی جیب نوشته شده است که درست آن چنین است:
"بی حبیب"
همچنان این شعر شهریار را بخوانید "برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم"
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
پیشنهاد می کنم غزل زیبای " ماه مهمان نواز" را هم از آثار استاد شهریار به مجموعه اضافه کنید:
در پناه سایه رفتم سرو ناز خویش را
میهمان بودم مه مهمان نواز خویش را
من عاشق اشعار استاد شهر یار هستم.و این غزل شاهکار غزلیات ایشان است.انقدر زیبا و ÷ر معناست که با خواندن ان بی اختیار اشک از چشمان انسان جاری میشود.رحمت خداوند بر بزرگ مردی چون شهر یار.
من دانشجوی فوق لیسانس ادبیاتم.تا حالا ازخواندن هیچ شعری اندازه این شعر لذت نبردم.ادم عشقو تو این شعر میبینه
می دانید چرا در این دوره عشق دیده نمی شود؟چون آخرین عشق با شهریار زاده شد و با شهریار رفت ولی با اشعارش خود و عشق را جاودانه کرد.
چه عشق هایی که در پرده به جان آمد
و در خاکهای سیه به خواب ناب رفت ...
آدم میاد اینجا تاریخ کامنتارو میبینه دلش میگیره طرف۱۵سال پیش کامنت گذاشته کی میدونه زنده اس 💔🥺
مگر برای انسان مردنی هم هست؟مردن یعنی زنده تر شدن
به قول مولوی:
مرگ ما هست عروسی ابد
سر آن چیست؟ هوالله احد
درود بر شما واقعا زیبا بود
شاهکار استاد
دیر آمدی ولی خوب شد که آمدی. انگار باید می آمدی تا من عاشق بشم...
شاید یکی از بزرگترین و شاید آخرین غزلسرا بود.خدایش بیامرزد
چکامه ای است نغز از شهریار شهر سخن
من یاد دوران عاشقی خودم میفتم از بس این شعر غوغاست و ساده
خیلی زیباست ، آدم یاد عشق دوران نوجوانی و جوانی می افته
در اوج زیبائی کلام شاعر ، به صداقت و قداست عشق و درک مفهوم واقعی عشق در فراغ و حزن بعد از وصال و مهم تر آنکه هر آنچه معشوق خواست کند و اجرا کند می رسم و اینکه غافلم از جبر روزگار . ای دل بسوزی ای دل ...
خداوند روح شهریار را شاد کند. شنیدن این شعر با صدای آسمانی ،گرم، وپر احساس مرحوم استاد بنان و آقای کاوه دیلمی شور وحال دیگری دارد. فکر می کنم آهنگ آن را مرحوم روح الله خالقی ساخته است. شعر،آهنگ و صدا بر جاودانگی این شعر شهریار افزوده است.
خیلی زیباست...خیلی
این شعر زبان حال خیلی ازما جوانهای قدیم است .روح شهریار شاد از دل گفته شده و بر دل خواهد نشست
اشعار اگرباخط زیباترکه درخور ومنزلت اینهمه آثار گرانسنگ باشد خیلی خیلی بهتر است
شهریار کسی بود که مضامین جامعه ی مدرن و سخن مردمی رو اولین بار در قالب غزل آورد و این راه رو برای غزلسرایی نوین و همچنین مضمون پروری در شعر نو گشود. این شعر مثالی اعلی از همآیی مضامین تازه و تعابیر قدیم است.
من قبلاً هم با این شعر گریه کردم...چه برسه به الان که تو شرایط شهریار هم هستم...فقط یه فرقی میکنه...واسه برگشتن عشق من هنوز خیلی دیر نشده...واسم دعا کنین دوستان...آخه شنیدم آدمایی که شعرا رو از ته دل میخونن قلبشون پاکه و دعاشون زود برآورده میشه...واسم دعا کنین...
واقعا به معشوقه استاد حسودیم میشه وقتی میبینمجای جای دیوانش از عشقش بااین صداقت وپاکی صحبت کرده
پیشنهاد میدم غزل.یاروهمسر نگرفتم که گرو بود سرم .رو بخونید جریان سرودن این غزل رو هم سرچ کنید تابفهمید شهریار واقعا کی بوده
من وقتی اولین بار ایش شعر رو اززبان استاد ادبیاتم شنیدم بی اختیار گریه کردم روحش شاد ویادش ارام بخش تموم عاشقای واعی
واقعا شعرهای استاد شهریار زیبان ممنون ازتون
این شعر واقعا شاهکار است. فکر می کنم اقلا یکی از علل آن این است که شهریار در بیت اول واژه هایی آورده که به حرف «الف» ختم می شوند (11 بار ، جانم، قربانت، حالا، چرا، بی وفا، حالا، افتاده ام، پا، چرا) و این نوعی استمرار و طولانی بودن به بیت اول داده است که با مضمون اثر که دیر آمدن معشوق است به شدت تناسب دارد. ضمنا اگر توجه کنید در سه بیت اول از 9 قید زمان استفاده شده (حالا، بعد، زودتر، امروز و ...) که باز هم با مضمون شعر ارتباط عمیقی دارد. علی ای حال شاید بعضی ها از این واکاوی های ادبی و تکه تکه کردن شعر خوششان نیاید که البته چه بسا محق هم باشند. صرفنظر از همه تحلیل های ادبی این شعر شاهکار است و عاشقان را دیوانه می کند.
عالیه
درسته این غزل یکی از غزلهای زیبا و عاشقانهشهریار میباشد.ولی به نظر اکثر استادان بنام ادبیات غزلیات شهریار تمام و کمال تقلیدی از غزلیات حافظ میباشد بطوری که در دروس دانشگاهی رشته ی ادبیات واحدی بنام غزلیات شهریار وجود ندارد.
باسمه تعالی_چون اسم معشوقه ام نازنین است.بی اختیار بیاداین غزل استادسیدمحمدحسین شهریار(ره) افتادم.وشهریار درعصرحاضر بی بدیل وبی نظیر است.سالهاباید ببایدکودکی شیرین سخن ازروی طبع تاشاعری مثل استاد شهریارگردد.25-11-89
تقلید شهریار از حافظ از ارزش و اعتبار و شور و شیدایی وی نمی کاهد. درود به روان پاک حافظ که این چنین ره روانی دارد و درود بر شهریار گرانقدر که این چنین با شور و شیدایی درس از مکتب استاد فرا گرفته است. با عرض ادب بر روح استاد و شاگرد که این چنین غوغایی در دل عاشقان انداخته اند.
باید عاشق باشید و عشقتون بهتون بی توجهی کنه تا عمق این شعرو لمس کنید.عشق یه طرفه همینجورییه به قول یه بزرگی عشق دو طرفش خوشه یه طرفش عاشق کشه.و میبینید اینجا شهریار یه جوری میگه حالا چرا که انگار یه لحظه بعد میمیره و این از نتایج عشق یه طرفست
من که خاک پای شهریار هم نمی شوم اما عاشقم و در فراق معشوق زیبارویم شعر زیر را برایش سروده ام:
خزان با تو برای من بهار است
بهار من بدون تو خزان است
من زیاد اهل شعر خوندن نیستم ولی وقتی که این غزلو خوندم علاقه ام به شعر چندین برابر شد
انسانهای عاشق که معشوقشونو از دست دادن تو دنیا زیاده ولی شهریار یه کسه دیگه ای بود : من با الهام از این غزل , غزل دیگه ای گفتم تقدیم به س... .
آمدی ای نور چشمانم ولی دیر آمدی * دل چو بندش را گسست و عشق زنجیر آمدی
عهد و پیمان تو با من در جوانی بود لیک * اشنای عهد و پیمان چون شدم پیر امدی
بعد تو هر شب به فریادم رسید این ماهتاب * ماهتاب عمر من پایم زمین گیر آمدی
عمر دنیا هم سر آمد چون که مرد آن شب وفا*
بی وفا چون گشتم از عالم همه سیر آمدی
دیگه نمی تونم بنویسم ...
شهریارا این سخن این چنین جایز نبود..
با رفتنت مژگان جانت تر شد و ..
هیچوقت نتونستم بفهمم چطور شهریار تونست ثریا رو پس بزنه..خیلی دلایل براش پیدا کردم که خیلیهاشم برمیگشت به خود ثریا.. یعنی شهریار نمیخواسته ثریا به پاش پیر بشه..!؟یا دلیل دیگه ای داشته!!؟
میتونم با جرات بگم که عشق رو به معنای واقعی میفهمم.با این حال دلیل شهریار رو هیچوقت نتونستم بفهمم.
او تا آخرین لحظه عاشق بود ...هیچ عشقی پایان ندارد ،حتی بعد از مرگ...چه قدر برای استاد سخت بود که خودش جدایی را به وصال ترجیح داد ...این همان عشق است ...هیچ عشقی با وصال پایان ندارد ...
من عاشق شهریارم
tanha hesam ashk rikhtano hasrate.....
من عاشق اشعار شهریارم مرسیییییییییییییی
مدتها بود به دنبال شعر "حالا چرا"ی شهریار می گشتم. واقعا ممنونم
شعر بسیار زیبایی است از استاد شهریار و اهنگ این شعر را زنده یاد استاد بنان به زیبایی اجرا نموده است. بی شک یکی از بهترین شعرهای فارسی است
شهریارهجریار برنمیکشد وبامن راه نمیاید چه کنم
غزل شهریار دربلندای معرفت نوشته شده
کاش میتونستید حیدر بابایه سلامشو بخونید
طبق دست خط استاد شهریار مصرع آخر
راه مرگ است این یکی بی مونس و تنها چرا
در اجرای استاد بنان هم این مصرع چنین است
شهریار روحت شاد ولی هنوز دل شکنان در این جهان باقی اند و تو رفتی هنوز دلهایی میشکنند که مثل تو نمیتوانند داد دل خویشتن با شعر بروز دهند کاش با رفتن تو این ظالمان نیز میرفتند روحت شاد
روحت شاد ممنونم
من اصلا علاقه ای به شعرو
ادبیات نداشتم ولی وقتی که
یه شب اتفاقی داشتم فیلم
شهریار رو نگاه میکردم عاشق شهریار وغزل {حالاچرا}شدم والان عاشق شهریارم هنوزم خیلی واسم
تعجب آوره که چرا زنگ ادبیات وقتی که موقع شعرخونی می شد به هر بهونه ای ازکلاس بیرون میرفتم من به همه توصیه
میکنم که غزلیات شهریار رو
بخونن
عالی بود.
وقتی اولین بار این شعرو خوندم تا چند روز از زندگی افتادم
بعضی شعرا آدمو نابود میکنه
فوق العاده است این شعر با نگاه کردن به فیلم شهریار بهتر تو وجود آدمی می نشیند
فوق العاده است-همیشه به شهریار افتخار خواهم کرد.
سلام به همه دوستان . من هر وقت این شعر رو میخونم یا می شنوم خیلی حال بدی پیدا می کنم. دلم برای هر دوتاشون یعنی هم شهریار و هم معشوقه ش خیلی می سوزه. خیلی عذاب کشیدن . با تمام احترامی که برای شهریار قائلم ولی از این که دست رد به سینه معشوقه ش زد خییییلی بدم اومد. خیلی دردناکه .... واقعا بنظر شما عشقی که به همین راحتی به نفرت تبدیل بشه عشق واقعیه؟ اون دو نفر می تونستن زندگی عاشقانه خوبی رو با هم شروع کنن . اما حیف !!! خیلی این شعر منو ناراحت می کنه . پر از احساسات دردناک و سوز دله . اگه شهریار اینجا بود ازش می پرسیدم تو که اینقدر ثریا رو دوست داشتی چرا وقتی برگشت ردش کردی؟
استاد میدانست که عشق دردناک است ...و او خواست خود را از معشوق جدا کند ...برای راحتی روح ...اما میدانست که این هم گول زدن خویش است ...هیچ کس برای او نشد
برای هرفردی تنها یک نفر همان هست ...یک نفر مادر ...یک نفر پدر ...یک نفر معلم ...یک نفر دوست ...یک نفر یار ...یک نفر همسر ... اگر این یک دو شود که دیگر معنا ندارد ...
دستتون درد نکنه از سایت واقعا فوق
العادتون
به جرات میگم, از نظر من این غزل با غزلیات حافظ برابری میکنه.
پاینده بادا شهریار
علت جواب رد دادن به ثریا راخود استاد اینگونه می فرمایند: کم کم ان عشق مجازم چون جنین شدباردل روح از آن یک چند در ابستنانم درویار تاکه عشقی آسمانی زادازآن دل چون مسیح کزدم روح القدس می داشتندش باردار تاج عشق آری به خاکستر نشینان میدهند هرگدای عشق راحافظ نخواند شهریار .ایشان دیگر بار مشوق واقعی پیدا کرد ه بودند مانند عاقبت زلیخا.
اشکو مهمون چشمای عاشقای زیادی کرده خدابیامرزتش
واقعانمیتونم توصیفی واسه این غزل بیان کنم فقط میگم شاهکارادبیات معاصره.ادم روواقعامیبره توحس وحال...
شهریارا ممنون............................ .
Bache ha dastansh ro khondid
من وقتی این غزل رو میخونم دلم با دل یه عاشق پیوند میخوره.
کاملا درک میکنم که عاشق شدن چه حسی داره.
یاد یه سعری از مولانا افتادم که میگه:
در ره معشوق ما ترسندگان را راه نیست
جمله شاهانند آنجا بردگان را بار نیست
گر نهی پرگار بر تن تا بدانی حد ما
حد ما خود ای برادر لایق پرگار نیست
سلام، من در رشته زبان و ادبیات انگلیسی تحصیل کرده ام و مدرس زبان در بعضی دانشگاههای مختلف (و البته نه چندان مطرح بوده ام )اما در بین تمام اشعار ادبیات انگلیس و آمریکا و حتی ایران این شعر برایم یکی از جذابترین و دلنشین ترین اشعار بوده است از شما متشکرم
نمی دونم چرا یه حسی بهم میگه من هم همچین سرنوشتی دارم؟
میشه گفت با ذره ذره وجودم این شعرو حس می کنم.
روحش شاد
عشق با ادم چکار میکنه که اینطور ....
بنده مدتی افتخار انس والفت باسلطان
عشق حضرت استادشهریار داشتم وازنزدیک باحالات روحی آن سلطان بی بدیل آشنایی داشتم.این غزل راتقدیم روح لطیف آنحضرت مینمایم:
دلم بحـال تو ای شهــــــــریار میسوزد
به حـال زارو نزارت چه زارمیسوزد
حدیث عشق ترا کس چـومن نمـــیداند
وگـــر نه درغـــم تو روزگارمیسوزد
زحسرت توکه رفتی زملک شعرای شه
تمـــام مـلک خــراب و خمــارمیسوزد
درون خون شده ات آسمــان کجا دیده؟
که دردرون به دل خـون نزارمیسوزد
دلم که شاهد یکلحظه سوزوساز توبود
ازآن زمان شب وروزاشکبارمیسوزد
من آنچه دیده ام ازغصه خوردنت هرگز
به کـس نگفـته همـه زارزار میسوزد
بیـا بخوان غــزلی نو ز شمع جانسوزی
که درعـــزای تو پروانه وار میسوزد
صلا دگر نزنی : "می بیاور ای ساقی"
کزآتــش غمـت آن می بیــــارمیسوزد سید علی ساقی
براستی که شهریارعشق بود وشاهکارش غم
آدم این شعر و میخونه مست میشه
فوق العاده ست فوق العاده...
بسیار زیبا
ولی
از بزرگ مردانی چون استاد خالقی و بنان نیز باید یادی کرد ک این غزل را جاودانه ساختند.
آمد اما در نگاهش آن نوازش ها نبود ...
داستان شهریار با عشقش خیلی جالبه حتما بخونید
عشق زیباست چون خداته دل ادماست استاد شهریاراومدتابااین شعرش عشق رویاداور بشه عشق من اومدولی حیف که رفت ومن تنها موندم بایاد نگاهش...
شهریارنه تنهاشاعربودبلکه عاشق واقعی بود.خدابیامرزدش.
بسیار زیباست
با خوندن این غزل به یاد تمام خاطرات خوبم می افتم.
شهریارا روحت شاد و یادت گرامی باد
سلام:
وقتی این غزل و میخونم انقدر تو رویاهام غرق میشم
خدا بیامورزد استاد را که با مهارت بی نظیر خود همگان را شریک درد عشق خود کرده اند
هروقت این شعر رو می خونم از غم و اندوه لحن این شاعر بزرگ احساس می کنم این تجربه تلخ برای من هم پیش اومده و واقعاً غمگین و ناراحت میشم.
واسه هر بیت استاد شهریار میشه ده تا کتاب تفسیر نوشت هر بیت ایشون خودش یه دیوان حافظه
وقتی این شعر و با صدای سوز دار بنان شنیدم نا خودآگاه سیل اشک بود که جاری می شد،خیلی دل نشین و غم انگیز بود مخصوصا وقتی یاد سرگذشت شهریار میافتم
واقعا زیباست . آدم وقتی این شعر رو با صدای سالار عقیلی می شنوه دیوانه می شه ...
زیبابود.امادلم میسوزدچون میدانم عشقم برنمیگردد
بهترین شعری که خوندم توی نمام عمرم ! توصیه میکنم حتما با صدای استاد عقیلی هم به این شعر گوش بدهید
آرش جان چه راحت انتخاب میکنی بهترین شعر تا به حال خوانده ات را خوشا به حال و روزت
:-)
با شما موافقم ... من هم نمیدانم کدام شعر را دوست دارم از هر شاعر هر شعر برایم حسی دارد ...بین این همه شاعر یکی را ، یک شعر را انتخاب کردن :
گزینه /4/هیچ کدام :-)
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا!!!
عاشق این بیتش هستم،
احساس به معنای واقعی کلمه از این غزل میباره...
این همه ناکامی توی عشق که همیشه بوده و هست!
واقعا چرا این دنیا و آدماش اینطورن،افسوس... شهریار دیگه دلی براش نمونده بود که ثریا رو قبول کنه!اما ای کاش قبولش میکرد :(
این شعر وصف حال منه باورتون میشه هم اسم من و هم اسم اون توشه
زیباست انسان رو به خداوند نزدیک میکنه انشالله روحش شاد بشه
باتقدیم احترام به روح والای استاد شهریار که بی تردید اخرین سرچشمه شعر حقیق فارسی بودند.
اقای گوهری اگر زحمتی نیست کمی بیشتر توضیح بفرمائید
درمورد شعر ومخالفت با ان
من عاشق این غزل شهریارم واقعاقشنگه بارهاوبارهاخوندمش ولی دوباره تازگی داره برام.شهریارروح بزرگی داشت.خوب کاری کردکه وقتی معشوقش برگشت پسش زد.منم جای شهریاربودم همین کارومیکردم.شهریارخیلی مردی
خدمت استاد
باتشکر ازاینکه به سوال بنده پاسخ فرمودید
بنده به هیچ وجه قصد جدل نداشته وصرفا علت مندرجات شما برای بنده بسیار مهم بود
متشکرم
جناب حمیدرضا گوهری
با درود
با اجازه شما ، این کمترین سوالی از شما دارم :
با استناد به لحن سخنان شما اینگونه برمیآید که شما از دانشآموختگان رشتهی ادبیات و از صاحباننظر در این حیطه در مورد مسائل تخصصی مربوط به آن هستید. اوّل از شما سپاسگزارم که به اشاعه آموختههای خود برای امثال من میپردازید.
باری ، آیا شما برای افراد بیتخصصی چون من این حق را قائلید که در مورد عشق زمینیاش همانندسازیای به کمک اشعار یک شاعر (به ظنّ بندهی نوعی محمدحسین تبریزی) داشته باشد و آن را در سایت همگانی مانند گنجور ابراز دارد؟ به عقیدت بنده که افرادی چون میثم احساسات خود را ابراز داشتهاند و بسی سخن نیکویی است. حال هر که بر حسب تفکر خود ، شاعری را لقبی نهاده و او را به نحوی ستوده است. آیا با این نظر کرسیهای اساتید گرانقدر دانشکدهی تهران به زیر سؤال میرود؟ بنده که دست کم اینگونه فکر نمیکنم.
باری از جهتی دیگر پندارم این است که شما با زبان آذری آشنایی ندارید و از طرفهکاریهای این شهریار آذربایـــجان ما بینصیب ماندهاید. فکر کنم کمتر شخصی آذری بداند و با شنیدن حیدربابای شهریار به از این جهان به جهان دگر نشود به واقع.
شاید اگر غزل بهجتآباد شهریار و غم هجران وی را فردی برای شما بخواند کمی پندارتان در مورد شهریار دگرگون شود.
حمیدرضا جان بزرگ، شهریار بزرگی در زمینه اشعار زبان مادریش است ، اسطورهای در شعر و غزل زبان و ادب آذری و اگر حتی دو غزل ناب هم در زبان فارسی از خود به جای گذاشته باشد ، به نظر این کمترین کاری بس بزرگ است.
فکر کنم از نظر موسیقی و غنا و شعر و ساز دست کم ادب آذری حرفهایی برای عرضه در جهان داشته باشد و اشعار آذری شهریار به نظر بندهی کمترین سوگولی این زبان است.
از توجه شما سپاسگزارم
خدمت استاد گوهری عرض خسته نباشیدو شهریار70 سلام عرض میکنم
بنظربنده تبادل نظر بهترین راه گشا بسمت حقیقت است
انسانهای والا بسیار دوست میدارند نظرات مخالف بشنوند تاموافق زیرا اینجاست که اندک ندانسته های خودرا کامل میکنند
اتفاقا بنده هم اشعار فارسی استاد شهریاررا درحد جناب حافظ یا سعدی نمیبینم ولی زیبایی اشعاررا هم نمیتوانم منکر باشم
بنظربنده نظر حضرتعالی دراین مورد کمی وفقط کمی مغرضانه است البته به چه دلیل نمیدانم وای کاش که من اشتباه کرده باشم
بله استاد شهریار شعر فارسی خوب یا بهتر بگویم درحد حافظ وسعدی کم داردواشعارش نوسان زیادی دارند ولی نظری که درمتن بیانات درج نمودید چیزی غیر ازاین بود
چون اشعار وی همه هم بدباشد لااقل این یکی بد نیست درصورتی که شما دقیقا این شعر را مورد اشاره قرار دادید
درمورد شباهت اشعار به حافظ وسعدی هم خود شهریار گفته است که من شعر فارسی را از حافظ وسعدی اموخته ام وخودرا پرورش یافته مکتب ایشان معرفی میکند
ولی درمورد فیلم حق باشماست اینکه فیلم ارزش هنری نداشت برای اهل فن کاملا اشکار است
درمورد اینکه شعر شهریار ازمرز بیرون نرفته بنظرم اگر کمی تحقیق کنیم نتنها شعر فارسی شهریار درخارج از ایران تحسین شده اشعار ترکی استاد ازطرف کشورهای همسایه ستوده میشود وهرساله گردشگران بسیاری برای دیدن ارامگاه استاد شهریار عازم ایران میشوند
(جناب شهریار70 توضیح کامل فرمودند)
بنده خودم جلساتی اندک افتخار مجالست با استاد را در اواخر عمرشان داشتم واستفاده های بسیاری چه درزمینه شعر وچه موسیقی از محضرشان بردم
استاد با افراد بزرگی معاشرت داشت وبسیارند کسانیکه شیفته اشعار وشخصیت وی بودند البته عرض کردم بسیار مهم بود که بدانم علت مندرجات شما چیست البته دلایل شما درست است اما با انچه قبلا نوشتید تناسب ندارد زیرا نوشته های قبلی لحن بسیار شدیدتری داشتند
بنده معتقدم اگرفیلمی از داستانهای مثلا شمس تبریزی ومولانا ساخته شود صددرصد مورد استقبال مردم قرار خواهد گرفت اما درجلسه ای که پسر استاد شهریار هم حضورداشتند گفتند که علت ساخت فیلم شهریار اینست که اولا وی شاعر معاصراست ودوما به اندازه ایکه باید درمیان مردم معرفی نشده وسومین علتیکه ازسازندگان فیلم شنیده بودند اینبود که زندگینامه شهریار بسیار مناسب فیلم بود واحتمال استقبال مردم میرفت .کارهای فیلم سازان هم که باید حتما توجیه اقتصادی داشته باشد
مورد دیگر اینکه هرکسی تقریبا متناسب با داشته هایش درمیان مردم مخاطب میپذیرد سعدی به اندازه سعدی نیما یوشیج به اندازه نیما یوشیج وشهریار به اندازه شهریار
بسیار کمند افرادی که فضیلتی دارند ولی شناخته شده نیستند مثلا استاد قیطانچیان و...
بنده اطلاعات فوتبالی زیادی ندارم ولی یک جمله را از الکس فرگوسن همیشه درخاطر دارم که گفته بود
"یکی ازنشانه های خوب بازی کردن گل زدن است"
درهرحال سخن کوتاه کنیم که تنگنای بیان است و ازدهام معانی
شخصیت والای شما برای همه خصوصا بنده ازروی مکتوبات شما کاملا مشخص است وعلت پرسش ها این است که برای بنده بسیار مهم است که ادیبی بمانند شما چه میگوید و مهمتر علت بیاناتش چیست
بسیاری مواردراهم واقفید که اینجا نمیتوان ارائه داد
درپایان دو خواسته ازمحضرتان دارم
اول اینکه مکتوبات بنده کمترین را کمی با عنایت بیشتری مطالعه فرمائید
ودوم اینکه اگر نظری دراین خصوص داشتید حتما درج فرمائید تا مورد استفاده قرار گیرد
بسیار خرسندم از تبادل نظر الحق که برای من بسیار مفید بوده
درپناه حق
واقعا بی نظیره، فوق العاده زیباست
شاعری به نام حجار نغیزه ای بر این شعر سروده. ممنون میشم هر کدوم از دوستان شعر حجار را دارند برای من ایمیل کنن.
سپاسگزارم
درود بیکران خدمت دوستان
بنده دو آرزو دارم جهت اطلاع عرض میکنم
اول اینکه ایکاش ادیبان سطح اول کشورمان فرصت نشستن پشت کیبورد ومطالعه این گنجور راداشتند و با متون زیبایشان به همه چیز عادلانه مینگریستند تا معنی کامنت را میفهمیدیم
دوم اینکه ایکاش ادیبان وصاحبنظران مرزهارا میشکستند وتفکراتی انسان شمول داشتند.
وسوم یک گلایه از استاد خوش سخن جناب گوهری.
استاد من تابحال مفتخر به زیارت حضرتعالی نشده ام اما ارادت خاصی نسبت به مکتوبات شما دارم
اصلا ازشما انتظار نداشتم با این لحن چیزی بنگارید
مگر شما از ادبیات باکو وآذربایجان چیزی میدانید که چنین مینویسید
پیوند ناگسستنی میان ادبیات این دو کشور را منکرید؟
بسیار مشکوکم دراینکه شما واقعا شما استاد شهریار را بادمجان بم بدانید
مگر اساتیدی چون شما به ما نیاموخته اید که چیز مطلقی وجود ندارد و مطلق فقط ذات پروردگار است؟
آیا اینهمه از خاص وعام واساتید وفرهیختگان که اشعار استادرا خواسته یا ناخواسته میان کلام زمزمه میکنند هیچ نمیدانند؟
بعضی اوقات گمان میکنم دیگر عرصه خالیست
مردان بزرگ کسایی هستند که از خود ایده داشته باشند.با پوزش از هواداران شهریار من ایشان را اصلا و ابدا شاعر بزرگی نمیدانم.
خدمت امین کیخا درود که اینهمه لطف را چگونه باید ارج نهاد؟ نمیدانم.
بله چنانکه فرمودید بنده اهل آذربایجانم ویک تبریزی اصیل
اما این فقط ظاهر قضیه است خودم شخص خاصی نیستم اما تفکر من اصلا محدود به یک شهر یا یک کشور نیست
من انسا نیت را دوست دارم وکره زمین را
اما تعصب را نه
بخدای احد و واحد که ذره ای تعصب در کار نیست که اگر ازروی تعصب چیزی را بستاییم یکروزهم بر زمینش خواهیم زد و بقول شاعر
یکروز پیل مورچه کردند زیر پای
وامروز نیز مورچه را پیل میکنند
جهت اطلاع استادمان عرض میکنم که تحصیلاتم آواز اصیل ایرانی و کمی ادبیات که صرفا برای درک و اجرای صحیح موسیقی لازم است.( که اگر تعصبی میبود حتما چیزی جر این میشنیدید)
این زیباییست که هوش از سر ما ربوده و بسوی خود میکشاند
به چه زبانی بگویم آقا من شکسپیر راهم دوست دارم وهمه آنانرا که خالق زیبایی هستند
عهدما با لب شیرین دهنان بست خدا
ماهمه بنده واین قوم خداوندانند
استاد عزیزمان جناب گوهری از یکی از اشعار استاد شهریار ناراحتند واین مورد باعث اینهمه مخالفت است
بنده هم درتلاشم که اطمینان یابم علت دیگری ندارد
زیرا اگر صحبتهای ایشان درمورد شهریار علت اساسی داشته باشد بنده باید به خویش در تشخیص زیبایی شک کنم(صدالبته تمام مکتوباتشان درست است اما شدت مخالفتشان چندصد درجه ای بیشتر)
درپایان فقط عرض کنم آموخته ام که نه چیزی را کاملا قبول کنم ونه چیزی را کاملا رد کنم
تمام کامل ها نواقصی دارند و همه ناقص ها مطالبی برای آموختن
درود بیکران بر تمام اهالی ادب وهنر
مهدی بزرگوارم البته درود من به تبریز پاک و به آذزبایجان سرفرازم درود به تبریز رگدار و غیور که فرزندانش در راه نگه داشتن خوزستان جانبازیها کردند .
عاشق استاد هستم سالاری استاد
تمام شعرعای استادشهریابه نظرمن زیباست امااین شعر گل سرسبدسروده های استادهست واقعاازشما ممنونم
درود بر دوستان و سروران گرامی
دو مطلب است که میخواهم خدمت عزیزان عرض کنم. مطلب اول درباره منتقدان و مخالفان استاد شهریار و شعر ایشان است و مطلب دوم بررسی نظرات نوشته شده در این صفحه. با اینکه مخاطب اصلی در مطلب دوم دوست بسیار عزیزم جناب آقای گوهری (شمسالحق) هستند، امیدوارم برای عموم نیز مفید باشد.
قبل از آغاز فرصت را مغتنم میشمارم که درودی ویژه داشته باشم خدمت ادیب بزرگوار و دوست گرامی جناب شمسالحق عزیز و سلامی صمیمانه محضر دوست دانشمندم دکتر امین کیخا. بنده حقیر قبلاً سطوری در همین صفحه درج کرده بودم و این مندرجات زمینه آشنایی و دوستی با این دو بزرگوار شده بود. البته این از لطف بیحد ایشان بود که ذائقه خویش تقلیل داده و حقیر را در حلقه دوستان خود جای داده بودند. وگر نه، من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم؟ شاید این توضیح برای سایر دوستان لازم باشد که وقتی گنجور رنجور شد، گفتگوی کوتاه ما از بین رفت و فاصلهای افتاد. سعی خواهم کرد در صورت لزوم اشاراتی به آن مطالب مفقود هم داشته باشم.
اما مطلب اول: یک دستهبندی اجمالی است از مخالفان شهریار و شعر او. تصور میکنم این دستهبندی، راه نقد صحیح را هموارتر خواهد کرد.
گروه اول: منتقدان. این گروه از صاحبنظران سعی کردهاند به دور از مسائل مختلف، با انصاف به شعر شهریار نگاه کنند و نظرات خود را ابراز دارند. شهریار همانند سایر شاعران نقاط قوت و ضعف دارد و میتوان تواناییهای او را ستود و ضعفهایش را عنوان کرد. برای روشنتر شدن موضوع دو مورد از این انتقادات را ذکر میکنم:
مورد اول اینکه شعرهای شهریار یکپارچه نیستند و در کنار خیل شعرهای درخشان و زیبای او، کم نیستند شعرهایی که پایه ضعیفتری دارند. البته این موضوع نمیتواند دلیلی برای رد استاد شهریار باشد که درباره آن خواهم گفت.
دکتر غلامحسین یوسفی: "در این میان آن شعرها که در آنها محتوی و مضمون و نیز تعبیر و بیان از پیراستگی و تهذیب بیشتری برخوردار است بیشتر مقبول صاحبنظران است. از اینرو لزوم بهگزینی از اشعار شهریار هموراه مورد توجه دوستداران شعر فارسی بوده و در مقدّمة آقای لطفالله زاهدی بر دیوان او نیز به آن اشاره شده است."
مورد دوم اینکه ورود کلمات کوچه و بازاری به شعرهای شهریار، هرچند گاه خلاقانه و موفق بوده، اما گاه به شعر او آسیب رسانده است.
دکتر غلامحسین یوسفی: "این نوع آزادی بیحدّ و حصر در زبان و واژگان شعر و آوردن هر نوع مضمون موجب آمده که بسیاری الفاظ و ترکیبات و مضامین پیش پا افتاده و ناهموار در شعر او راه یابد و گاه ناهماهنگی در بافت سخن پدید آورد که به حق، مورد ایراد سخنسنجان واقع شده است."
گروه دوم: روشنفکران ادبی. دوره معاصر دوره نوگرایی و تجدد ادبی است. این قرن قرنی است که نیما در آن ظهور کرده و شعر نیمایی یا نو رواج یافته است. نیما علاوه بر اینکه طول مصرعها را کم و زیاد کرد، محتوای شعر فارسی را هم متحول نمود. اما این تحول ادبی هم مانند سایر تحولات اجتماعی شاهد افراط و تفریط فراوان بود و به راحتی واقع نشد. به گمانم این کشمکشها هنوز تثبیت نشدهاند و شاید قرنی دیگر لازم باشد تا جایگاه حقیقی نیما و شعر نو شناخته گردد. در همان روزهای اول جبهههای مختلف آراسته شد و جنگ درگرفت. گروهی میگفتند شعر فارسی به ابتذال کشیده شده است. گروهی میگفتند دوره حافظ و سعدی بسر آمده است. گروهی هم بودند که راه میانهای پیش گرفتند. شهریار از گروه اخیر بود. در آن دوره که تندروهای گروه دوم حتی به بزرگان کهن ادب فارسی رحم نمیکردند شهریار را هم قبول نداشتند. آنان حتی قالب غزل را نفی میکردند و هر کس را که غیر از شعر نیمایی میخواند یا میگفت، متحجر مینامیدند.
گروه سوم: مخالفان سیاسی. متأسفاته سایه شوم سیاست بر روی هر چیزی میافتد و تأثیر خود را میگذارد. در این میان مناسبات ادبی هم مستثنی نیست و تفکرات و صفبندیهای مختلف سیاسی همواره باعث شده افراد مصالح و دیدگاههای سیاسی خود را بر انصاف ترجیح دهند. میخواهم مختصری در مورد رابطه سیاست و هنر عرض کنم. معتقدم بسیار خوب است که یک شاعر یا هنرمند، اهل سیاست هم باشد. اما اظهار نظر درباره شاعر یا هنرمند نباید آلوده سیاست گردد. هنرمند میتواند زبان مردم باشد و حرف کسانی را که با آنها عقیده مشترک سیاسی دارد، رساتر و بلندتر بیان کند. البته معتقدم کار سیاسی و ورود بیش از حد به جزئیات وقایع، به هنر هنرمند لطمه وارد میکند. شهریار هم مانند هر شخص دیگری اعتقادات سیاسی خود را داشت و این از کسی پوشیده نیست. اما عده زیادی از مخالفان شهریار، دلیل مخالفتشان عقاید سیاسی اوست نه شعر او. مشکلی نیست اگر کسی عقاید سیاسی شهریار را قبول نداشته باشد. مشکل وقتی به وجود میآید که این مخالفت سیاسی را به شعر هم تعمیم میدهند. افراد بسیاری را دیدهام که گفتهاند شهریار شاعر خوبی است چون با انقلاب همراهی کرده است. افراد بسیاری را هم دیدهام که گفتهاند شهریار شاعر خوبی نیست چون با انقلاب همراهی کرده است. افراد بسیاری را دیدهام که عاشقانه هنر شجریان را میپسندیدند. اما اکنون که نظرات استاد شفافتر شده است، کارهای هنریاش را قبول ندارند. انگار آوازی که قبلاً خوب بود، بد شده است. افرادی را هم دیدهام که اصلاً مخالف موسیقی سنتی بودند اما حالا طرفدار آواز شجریان شدهاند.
گروه چهارم: حسودان. با اینکه هنر روح آدمی را صیقل میدهد و جلا میبخشد، متأسفانه هنرمندان هم دچار معصیت میشوند. به ویژه علاقه به شهرت و نیز رقابتی که در بین هنرمندان بوجود میآید، گاه حس حسادت را در برخی از آنها برمیانگیزد. دورانی بود که شهرت شهریار همه جا پیچیده بود. میان مردم کوچه و بازار و روزنامهها و مجلات و روشنفکران و ... این موضوع باعث حسادت حتی دوستان شهریار هم میشد. در اینجا نمیخواهم از این افراد نام ببرم اما بدانیم که علت مخالفت عدهای حسادت بود.
گروه پنجم: مخالفان شخصی. شهریار شاعر همعصر ماست. ممکن است افرادی در گفتگو یا ملاقات با او، از او رنجیده خاطر شده باشند یا خاطره تلخی داشته باشند. این گروه هم ممکن است این مسائل را درباره شعر شهریار دخالت دهند که صحیح نیست. البته شهریار شخصیتی بسیار عاطفی و متواضع داشت. هرچند در دورانی که گوشهنشینی اختیار کرده بود نسبت به اطرافیان خوشبین نبود. نیما هم در اواخر عمر چنین حالتی داشت. گروهی هم هستند که شهریار را به خاطر اعتیادش رد میکنند. اما مگر نیما معتاد نبود؟ مگر شاملو و نادرپور و ... نبودند؟ حالا این موضوع چه ارتباطی به شعر دارد، نمیدانم.
مطلب دوم
در نوشته پیشین خود که مفقود شد از شمسالحق عزیز خواسته بودم دلایل خود را درباره سستی شعر شهریار بیان کنند. چرا که چنین ادعایی اگر از باب انتقاد باشد، نیازمند دلایل منطقی مناسب است. ایشان نیز بزرگواری کرده و مطالبی در این خصوص ارائه کردند. البته از آنجا که ذیل مطالبشان نوشته بودند "ادامه دارد"، حقیر چند روزی منتظر باقی مطالبشان ماندم. بعد از آن هم، آن اتفاق ناگوار برای گنجور افتاد و رشته سخن از هم گسست. برای اینکه بتوانیم از آن مطالب مفقود استفاده کنیم و نیز گفتگویمان نظمی داشته باشد، یک جمعبندی فهرستی از مطالب پیشین و مطالبی که بعداً در این صفحه مرقوم فرمودهاند، ارائه میدهم. سپس درباره هر بند جداگانه صحبت خواهم کرد.
الف- دلیل اصلی محبوبیت شهریار، پخش مجموعه تلویزیونی شهریار است. این مجموعهی بی کیفیت بوده است که بویژه با نمایش داستانهای عاشقانه و عامهپسند زمینه افزایش چشمگیر محبوبیت شهریار را فراهم آورده است. وگرنه چگونه است که در همین سایت گنجور و همین غزل شهریار شاهد این همه کامنت در تعریف از اشعار شهریار هستیم، در حالی که اشعار بزرگان مسلم ادب فارسی همچون حافظ و مولانا، از این تعداد کامنت در این سایت برخوردار نیستند. این امر بیانگر محبوبیت کاذبی است که این مجموعه تلویزیونی برای شهریار به ارمغان آورده است. علاوه بر آن مناسبتر بود که به جای شهریار، زندگی سایر شاعران فارسی مانند حافظ در صدا و سیما ساخته شود.
ب- شعر شهریار صرفاً تقلیدی از غزلیات حافظ و سعدی است . پس حال که اصل در دسترس است، چرا به بدل رجوع باید کرد؟
ج- هر شاعری در دیوان و دفتر اشعار خود یکی دو شعر خوب دارد و "علی ای همای رحمت" و همین شعر "حالا چرا" از این دست است. اما، شعرشناسان و محققین کل اشعار یک شاعر را بررسی میکنند و شعر خوب و شعر بد را از هم تفکیک کرده نسبت آن را میسنجند که کدام بیشتر است. همانطور که به خاطر چند شعر یا بیت ضعیف در دیوان مولانا و حافظ، نمیتوان آنها را شاعری ضعیف تلقی نمود، نمیتوان به خاطر یکی دو شعر خوب، شهریار را شاعری خوب قلمداد کرد.
د- شهریار با سرودن شعر نژادپرستانه "الا تهرانیا ..." آغازگر تحقیر قومیتها و تفرقه میان آنها در ایران شد. آیا شایسته است که شاعری با چنین شخصیت در میان گلهای گلزار ادب فارسی قرار گیرد؟
ه- اشعار شهریار جهانی نیستند و راهی به خارج از مرزهای ایران نیافتهاند. در حالی که شاعرانی چون فروغ فرخزاد و احمد شاملو شهرت جهانی دارند.
از جناب شمسالحق گرامی خواهشمندم اگر مطلب تازهای در نظر دارند، به این حروف ابجد اضافه کنند یا اگر فرصتی برایشان دست داد و خواستند بر ما منت نهاده و پیرامون مطالب قبلی سخن برانند، گوشه چشمی بر این ساختار داشته باشند.
قبل از این که پاسخهای خود را نسبت به موارد فوق عرض کنم، فکر میکنم وظیفه من است در مقابل جناب شمسالحق، که اشعار شهریار را سست خوانده بودند و دلایلی ارائه نمودند، حقیر نیز به عنوان یکی از دوستداران شهریار و شعر او، دلایلی را که درباره قوت اشعار شهریار به نظرم میآید عرض کنم. فکر میکردم چه آداب و ترتیبی بجویم که دیدم بسیار سهل است و ممتنع. مانند این است که بخواهی اثبات کنی شکر شیرین است. به هر حال خوشبخت بودم که قبل از من اشعار شهریار مورد مطالعه و بررسی فراوان دیگران قرار گرفته و نتایج در دسترس است. مناسبتر دیدم که به جای توضیح بدیهیات و به صف کشیدن دلایلی که همه میدانند، نظر نهایی بزرگان این رشته را یادآوری کنم. هر چه باشد نظر آنان صائبتر و مهمتر از نظرات چون منی است. علاوه بر آن برخی از پاسخهای من به موارد مورد بحث، حاوی دلایل من خواهد بود که بهتر است از تکرار آنها جلوگیری کنم.
ملکالشعرا بهار: "شهریار نه تنها افتخار ایران است، بلکه افتخار مشرق زمین به شمار میرود."
چقدر جمله عجیبی است از چه شخصیت بزرگواری! انگار ملکالشعرا از این محبوبیت توأم با مظلومیت شهریار آگاه بوده که نظر خود را اینچنین محکم و بی چون و چرا اعلام کرده است. آن هم نه سخنی که جایی گفته یا شفاهاً نقل شده باشد. بلکه نوشته و به چاپ رسانده است و اهل تحقیق میدانند که معنی این کار چیست. فکر میکنم همین تک جملهی بهار، پاسخ روشنی است به هر کسی که غیر از راه نقد علمی، به بدگویی از شهریار پرداخته است. واقعاً اگر من به جای این همه گفتار، فقط این جمله را نقل میکردم، کافی بود.
نیما یوشیج: "باید بگویم شهریار تنها شاعری است که من در ایران دیدم. دیگران، کم و بیش، دست به وزن و قافیه دارند. از نظر آهنگ به دنبال شعر رفتهاند و از نظر جور و سفت کردن بعضی حرفها، که قافیه شعر از آن جمله است. اما برای شهریار، همه چیز علیحده است."
نیما یوشیج: "از خواندن شعرهای شهریار آدم حالی را که از علّو غزل (به سبک غزلسرایی خودمان) منتظر است، میبیند. همین حال را شهریار در اشعار به سبک نوین خود دارد."
نیما یوشیج: "شهریار، شعر را معنی داده است و در شعر آن، شعر معنی پیدا میکند."
هوشنگ ابتهاج (سایه): "به گمان من در سرتاسر تاریخ غزل ما، غزل شهریار بینظیره. این فوران عاطفی که در غزل شهریار و در شعر شهریار هست، اصلاً ما حتی در سعدی هم سراغ نداریم. مضمون شاید تو دیوان دیگران باشه ولی عاطفه نیست. من نمیدونم با این کلمات چی کار میکنه که این طور عاطفی میشه. اگه دیوان شهریار پالایش بشه، از دیوانهای درخشان شعر فارسی میشه."
همچنین وقتی از سایه پرسیدند بهترین شاعر معاصر کیست؟ پاسخ داد: شهریار، بهار و نیما.
دکتر غلامحسین یوسفی: "شهریار بیگمان در شاعری استعدادی درخشان داشت. در سراسر اشعار وی روحی حسّاس و شاعرانه موج میزند که بر بال تخیّلی پوینده و آفریننده در پرواز است و شعر او در هر زمینه که باشد از این خصیصه بهرهور است."
مرتضی کیوان: "شهریار بزرگترین و هنرمندترین شاعر معاصر ایران و تنها شاعر واقعی حساسی است که میتوان او را تاج افتخار ادبیات قرن اخیر ایران دانست."
مفتون امینی: "اکنون شهریار تنها شاعریست که در هر شیوه شعر سروده و نه تنها توفیق یافته بلکه اغلب گوی سبقت را ربوده است و عقیدة عموم صاحبنظران منصف بر این است که روی هم رفته و با ملاحظة تمام جوانب او شاعر بزرگ عصر ماست."
پی بردن به قوت و زیبایی اشعار شهریار کاری بسیار ساده است. فقط کافی است بدون غرض چند نمونه از اشعارش را بخوانی و لذت ببری. اگر هم فرصت آن را نداری یا مسائلی دیگر مانع دلت میشوند تا به این التذاذ برسی، در مقام تحقیق میتوانی به جملات فوق مراجعه کنی تا دورنمایی از جایگاه شهریار معلوم شود.
در این قسمت به بررسی موارد عنوان شده توسط جناب آقای شمسالحق عزیز میپردازم.
الف– 1– در مورد کیفیت مجموعه تلویزیونی شهریار، من هم با دوست گرامیام جناب شمسالحق موافقم که از سطح پایینی برخوردار بود. در حین پخش و بعد از آن انتقادات زیاد و مهمی از آن به عمل آمد که البته موضوع بحث ما نیست. اما نفس کار یعنی ساختن فیلمی درباره یک شاعر معاصر را بسیار پسندیدم.
الف– 2- اینکه بگوییم دلیل اصلی محبوبیت و شهرت شهریار این مجموعه تلویزیونی بوده است، عجیب و غیر قابل قبول است. صرفنظر از اینکه شهریار را بهترین شاعر معاصر بدانیم یا نه، قطعاً او از مشهورترین شاعران معاصر ماست. میزان انتشار اشعار او، کارهای هنری فراوان که روی اشعار او صورت گرفته و مهمتر از همه سابقه ذهنی ما این ادعا را رد میکنند. مسلماً پخش یک مجموعه تلویزیونی درباره یک شاعر بر شهرت او تأثیر دارد. اما این تأثیر برای شاعری همچون شهریار که از اوایل جوانی تا آخر عمر و بعد از مرگ نیز تا کنون، از شهرتی بسیار برخوردار بوده است، قابل ملاحظه نیست. اصلاً عرض کردم که یکی از دلایل مخالفت عدهای با شهریار حسادت بود، به خاطر همین شهرت و محبوبیت چشمگیر.
دکتر غلامحسین یوسفی: "سالها گذشت و به تدریج تخلّص شهریار نام حقیقی او، سید محمدحسین بهجت تبریزی، را یکسره تحتالشعاع قرار داد و نام شهریار بلند آوازه شد. مجلّدات متعدّد دیوانش بارها به طبع رسید و تا پایان عمر (1285 ـ 1367) از شهرت بسیار برخوردار بود... با همه گوشهگیری و انزواجویی که شهریار داشت دستگاههای فرهنگی کشور در ادوار مختلف به گرامیداشت او توجّه داشتند. بدیهی است شهرت و اعتبار او پیش ازان و بیش ازان در پرتو شعر و شاعری بود."
هوشنگ ابتهاج (سایه): "شما نمیتونین تصور کنید در اون روزگار شهریار چه شهرتی داشت. بینظیر بود. شما شب تو خیابون میرفتین میدیدین که کوچه باغی میخوندن: برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم؛ نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت؛ آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا... حیرتآور بود. هیچ نشریهای در نمیاومد، حتی نشریه سیاسی، چپ و راست فرق نمیکرد، که یه غزل از شهریار چاپ نمیکرد، غزل شهریار اصلاً تضمین فروش نشریه بود. هیچکس در روزگار ما چنین موقعیتی نداشت. شاید اون طور که در تاریخ میخونیم یکی سعدی بود که در زمان خودش این طور اقبال عام پیدا کرده بود و یکی هم جامی. نمیدونم جامی دیگه چرا؟ این برای آدمهایی که خودشونو میبینن نه شعرو باعث کینه و دشمنی میشد."
مفتون امینی: "تا کنون دیده نشده است که گویندهای در دورة حیات خود تا این حد مورد استقبال مطبوعات و طبقات مختلف مردم قرار گیرد. روزی نیست که از اقصی نقاط کشور نامههای متعددی به او نرسد و تقاضای عکس و شعر و شرح احوال نشود و با اینکه بیشتر از پنج سال است که به شهر و دیار خود برگشته است، هنوز مجالس مهمانی و احتفالاتی که به افتخار او برپا میشود ادامه دارد."
مهرداد اوستا: "بی تردید در میان سخنوران روزگار، از طلوع شعر دری که با سلطان شاعران، رودکی سمرقندی آغاز میشود تاکنون کمتر شاعری به روزگار خویش به نام و آوازهای همچون شهریار دست یافته است."
الف- 3– اگر تعداد کامنتهای کاربران گنجور در پایین غزل "آمدی جانم به قربانت ..." فیالمثل بیشتر از کامنتهای غزلهای حافظ شده است، راه دوری نروید و دلیل را در تلویزیون و سادهانگاری جوانان نجویید. مرتبه حافظ نسبت به شهریار بر همگان معلوم است، اما اگر این غزل شهریار چنین مقبولیت یافته و مشهور شده است، دلیلش موضوع جالب و همهگیر و نحوه پرداخت شهریار است. در سراسر ادبیات فارسی شعری پیدا نمیکنید که این احساس را به این زیبایی بیان کرده باشد. طوری که نه فقط جوانان زودپسند، بلکه تمام مردم اعم از پیر و جوان و امی و فرهیخته از روزهای اولیه سروده شدن این شعر و نه بعد از پخش یک مجموعه تلویزیونی، آن را در حافظه خود دارند و هر کس که تجربه عاشقانه مشابهی دارد، بارها آن را زمزمه کرده است.
س. الیوت: "هدف شعر منحصر به لذّت بخشیدن نیست بلکه عرضه داشتن برخی تجربههای جدید و دریافت تازه از مأنوسات و چیزهایی است که ما نیز آنها را تجربه کرده و کلماتی برای ادای آنها نداشتهایم. به این طریق شعر به آگاهی ما وسعت میبخشد و حسّاسیّتمان را تهذیب و تصفیه میکند."
الف– 4- ساخت مجموعه تلویزیونی درباره زندگی شعرا و هنرمندان امری پسندیده است و مجموعه تلویزیونی شهریار میتواند آغازی بر این پدیده باشد. به شرطی که از تجربههای آن استفاده شود تا کیفیت کار بالاتر رود. با توجه به اینکه اطلاعات بیشتری نسبت به هنرمندان معاصر موجود است، امکان کار بر روی آنها بیشتر است. به هر حال قدیم باشد یا جدید، مشتاق دیدن فیلم سایر شاعران و هنرمندان هستم.
ب- 1- جناب شمسالحق عزیز گفتهاند: "شعر شهریار صرفاً تقلیدی از غزلیات حافظ و سعدی است. پس حال که اصل در دسترس است، چرا به بدل رجوع باید کرد؟" موضوع بسیار مهمی است درباره شعر و به تبع آن شهریار. اجازه دهید با کمی توضیح موضوع را روشن کنم. میدانیم که اصل و جان شعر، معنی است. همان درونمایه شعر که زیبایی و دلپذیری شعر از آن نشأت میگیرد. شاعر توسط ابزار وزن و قافیه و قالبهای شعری، لباس مناسب به این معنی میپوشاند. مثلاً شعر را در قالب غزل، مثنوی و ... ارائه میدهد. در این میان عنصر دیگری به نام زبان وجود دارد. هر شاعر مهمی زبان خاص خود را دارد. زبان یکی فصیح است، زبان یکی شکوهمند، دیگری ساده و روان است و آن دیگری محاورهای یا کوچه و بازاری. ترکیب این سه عامل معنی، قالب و زبان، سبکهای مختلفی را بوجود میآورد. هر سبک پیروان خود را دارد و هر شاعری معمولاً در سبکهای مشخصی شعر میگوید. اما تقلید چیست؟ تقلید زمانی اتفاق میافتد که شاعری در سبک خود به حد کمال میرسد و شاعران بعد از او آنقدر تحت تأثیر کار او قرار میگیرند که بی اختیار در راه او قدم برمیدارند و میخواهند همان معانی را در همان قالب و با همان زبان ارائه دهند. آنان همواره در سایهی شاعر اصلی قرار دارند و هیچگاه نمیتوانند توفیقی بدست آورند. تقلید در تمام هنرها وجود دارد و اصلاً یکی از آفات هنر، تقلید است. هنرمند نوآموز ناچار از تقلید است اما در مراحل بعدی برای اینکه ماندگار شود و حرفی برای گفتن داشته باشد، باید از حصار تقلید رهایی یابد که البته کاری است دشوار و نیازمند نبوغ و خلاقیت. در عالم شعر، برای اینکه شاعر از تقلید دور باشد باید حداقل بتواند یکی از عوامل معنی، قالب یا زبان را تغییر دهد و گونه جدیدی ارائه دهد. مثالهایی میزنم: بعد از حافظ شاعران دیگر شدیداً تحت تأثیر او قرار گرفتند و به تقلید از او پرداختند. به طوری که طی حدود دو قرن بعد از حافظ، شاعر خوبی سراغ نداریم. به گفته سایه بزرگوار – که خدای تعالی سایه ایشان را بر سر شعر ما مستدام بدارد – حافظ ناخواسته ظلم بزرگی به شاعران بعد از خود کرده است. تقلید از حافظ و انحطاط شعر فارسی ادامه داشت تا اینکه صائب تبریزی با تغییر معانی، سبک جدیدی بوجود آورد، موسوم به سبک هندی. البته لازم نیست که تمام شاعران مانند صائب و نیما سبکی کاملاً نو بیافرینند. نیما نیز با تغییر کامل هر سه عامل معنی، قالب و زبان، سبکی کاملاً نو بنا نهاد. اما سایر پیروان نیما، دامنه تغییراتشان به گستردگی نیما نبود. آنها هر کدام مواردی را تکمیل کردند یا تغییر دادند. بنابراین شاعرانی چون اخوان، مشیری، سایه، فروغ و ... را میتوان پیروان نیما شمرد نه مقلدان او. پیروانی که هرکدام حرفی تازه داشتند یا زبانی تازه. پیروی از یک سبک با تقلید متفاوت است و امر نکوهیدهای نیست، بلکه ناگزیر است. شاعر موضوع بحث ما، شهریار، به پیروی از قدما غزل گفته است نه تقلید از آنها. شاهد ما این است که هم معانی موجود در غزلیات شهریار با معانی غزلیات حافظ و سعدی متفاوت است و هم زبان او. آری شهریار حافظ را استاد خود میدانست و به او عشق میورزید. اما به هیچ وجه مقلد صرف حافظ نبود که اگر بود شهریار نبود. آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟، برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم، یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم، از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران، از زندگانیم گله دارد جوانیم و ... کجای این غزلها شبیه حافظ یا سعدی است؟ معانی کاملاً متفاوت و زبان کاملاً متفاوت و ویژه شهریار در آنها موج میزند.
دکتر غلامحسین یوسفی: "در غزلهای او (شهریار) آن خوشتراشی و حسن ترکیب و زدودگی و همآهنگی زبان غزلهای سعدی و یا آن زبان فراگیر و چند بُعدی و ایهامآمیز غزل حافظ دیده نمیشود و به قیاس با آنها زبانی دارد ساده و همگانی. از قضا همین سادگی و عمومی بودن زبان و تعبیر، یکی از موجبات رواج و شهرت شعر شهریار است."
ب- 2- شهریار را نمیتوان فقط غزلسرا انگاشت. او از اولین کسانی است که دعوت نیما را پذیرفت و به گفتن شعر نو روی آورد. به طوری که چندین نمونه از بهترین شعرهای شهریار که در حال و هوای نو سروده شدهاند جزو بهترین شعرهای نو فارسی به شمار میآیند. از جمله "هذیان دل"، "ای وای مادرم"، "دو مرغ بهشتی"، "مومیایی"، "نقاش".
ب- 3- عاطفه، رمانتیسم و تأثیرگذاری در شعرهای شهریار عوامل برجستهای هستند که در شعر شهریار به چشم میخورند و به نوعی از ویژگیهای بارز شعر او هستند و آثار او را از شاعران دیگر قدیم و جدید متمایز میکنند. تأثیرگذاری عمیق و فوران عاطفه در اشعار شهریار به قدری بالاست که به سرعت انسان را منقلب میکند و گاه ساعتها به فکر و غوطهوری در خاطرات میکشاند. به قول سیاوش کسرایی پشت هر کلمة شهریار شصت سال خاطره ایستاده است. یک نمونه شعر "ای وای مادرم" است. شعری که تحسین و تأثر همگان از جمله شاعری مانند فروغ را برانگیخته است. "پیراهن پلید مرا باز شسته بود..." ببینید چقدر شعر از کلمه "پلید" میریزد. نوشتن و خواندن باقی این شعر تحمل میخواهد. آنجا که میگوید: "میخواستم به خنده درآیم ز اشتباه. اما خیال بود، ای وای مادرم !" صدبار هم که خوانده باشی، به اینجا که برسی گریهات گرفته است. همینگونه است شعر "در جستجوی پدر". چه بگویم از "هذیان دل"؟ امکان دارد کسی هذیان دل را بخواند و نو به نو در مناظر آن دل از دست ندهد؟ این نوع تأثیرات عاطفی مستقیم دیگر حتی در حافظ و سعدی هم یافت نمیشوند. اینجاست که به گفته سهیل محمودی شهریار میشود خداوند عاطفه در شعر ایران و این دیگران هستند که باید از او تقلید کنند نه او از دیگران.
ج- 1- مورد قبول است که دیوان شهریار نیاز به بهگزینی و پالایش دارد. اما اشعار خوب شهریار آنقدر هست که بعد از این پالایش هم شاهد یک دیوان شعر باشیم نه فقط یکی دو شعر.
ج- 2- گفته شده که شعرشناسان و محققین نسبت اشعار خوب و بد شاعر را میسنجند و مرتبه شاعر را تعیین میکنند. در حالیکه این کار رواجی ندارد و اساساً اشتباه است. اتفاقاً روال معمول این است که از کارهای ضعیف شاعر صرفنظر میشود و کارهای ارزشمند او مورد ارزیابی و مقایسه قرار میگیرند. قدرت هنری یک فرد در بهترین کارهای او نمایان میشود نه در کارهای ضعیف او. به عنوان مثال اگر صحبت درباره فروغ باشد، "تولدی دیگر" ملاک است و کتابهای قبلی فروغ که خود نیز از جاپ آنها پشیمان بود، اهمیتی ندارند. سایر شاعران معاصر هم مشکل مشابهی دارند. چرا که هنرمند اغلب در مسیر پیشرفت هنر خود گام برمیدارد و با گذشت سن و کسب تجربه و مهارت بیشتر، اثر هنری او نیز بهتر و پختهتر میگردد. در نتیجه اکثر شاعران از چاپ دفترهای قبلی خود ناخرسند میشوند. البته در گذشته که صنعت چاپ وجود نداشت معمولاً شاعر تا آخر عمر خود به پیرایش اشعار خود میپرداخت و به این دلیل اشعار قدما یکپارچهتر است. در مورد شهریار بیتوجهی خود او هم مزید بر علت شده بود. او به حق معتقد بود که مردم خود به تدریج اشعار ضعیف را دور خواهند ریخت و به این علت کمتر از شاعران همعصر خود به مرتبسازی و گزینش اشعارش میپرداخت. به هر حال همانطور که عرض کردم این موضوع نمیتواند دستاویزی جهت تضعیف شهریار قرار گیرد. چرا که اشعار خوب او مد نظر ما قرار دارند. به گفته نیما "هذیان دل" وسیلهای است که حق او را در ادبیات فارسی نگاه میدارد. آری فقط همین شعر هذیان دل کافی است تا شهریار جزو بزرگترین شعرای معاصر قرار گیرد. برخلاف آنچه درباره سنجش نسبت اشعار خوب و بد گفته شد، نظر غالب این است که تنها یک شعر خوب هم میتواند ملاک سنجش شاعر قرار گیرد. گفته فریدون مشیری شاهد خوبی است:
"من همیشه یاد مرحوم ملک میافتم که در مقدمهای که از خانم پروین اعتصامی یاد کرده، نوشته بودند اگر این خانم همین یک غزل را هم گفته بودند از نظر ما شاعر بزرگی بودند."
خوشبختانه شهریار مجموعهای از این شعرهای درخشان دارد که هرکدام میتواند به تنهایی دلیلی بر قوت اشعار او باشد.
د- 1- آغاز تفرقه قومی در ایران بواسطه شعر نژادپرستانه شهریار! چقدر عجیب و حیرتآور است این ادعا. خدا را شکر تنها جایی که شنیدهام همینجاست البته اگر از همینجا به جاهای دیگر هم کشیده نشود. شمسالحق عزیزم، تفرقه قومیتی و تحقیر اقوام توسط یکدیگر یک پدیده زشت اجتماعی است که در کشورهای زیادی ظهور کرده است. اگر گناه سایر کشورها را هم بر گردن شهریار ندانیم، باید قبول کنیم که این پدیده شوم، علل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی فراوان و در هم تنیدهای دارد و اگر میشد منبع آن را به این سادگی پیدا کرد، شیوههای کنترل و حل آن نیز تا کنون پیدا شده بود. تنها نکته مثبتی که از این اتهام بی پایه میتوان گرفت، اقراری است به قدرت شعر شهریار که در دل آن پنهان شده است.
د- 2- شعری که از آن یاد شده است، نه تنها نژادپرستانه نیست، بلکه ضد نژادپرستی است. کافی است فقط اندکی دقت به محتوای آن داشته باشیم تا موضوع روشن شود. پر واضح است که عبارت "تهرانیا" در این شعر، متوجه مردم تهران نیست. مردمی که شهریار بهترین روزهای عمرش را با آنها گذراند و دوستان فراوانی از میان آنان داشت و حتی معشوقهاش از آنها بود. بلکه این خطاب عتاب آلود متوجه همان فتنهگرانی است که در کار تفرقه میکوشیدند و انصافاً تا آن روز هیچ کسی همانند شهریار نتوانسته بود چنین انتقاد صریحی از آنان داشته باشد، آن هم با زبان هنر.
د- 3- اتهام نژاد پرستی به شهریار واقعاً بیانصافی است. شهریار اشعار تأثیرگذاری در زمینه وحدت اقوام ایرانی، بویژه وحدت آذربایجانیها با سایر ایرانیها دارد. درحالیکه او میتوانست به قهرمان جداییطلبان تبدیل شود، چنین سرود:
تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو *** پور ایرانند و پاک آیین نژاد آریان
اختلاف لهجه، ملیت نزاید بهر کس *** ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان
گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نهای *** صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان
بیکس است ایران، به حرف ناکسان از ره مرو *** جان به قربان تو ای جانانه آذربایجان...
چه ستایشها که از حافظ و سعدی و فردوسی و مولانا نمود. در حالی که خود با سرودن "حیدربابایه سلام" در نقش فردوسی زبان ترکی بود و با سرودن سهندیه، یک شاعر بینظیر جهانی. شهریار با بودن خود و اکنون با نام و یاد خود یکی از عوامل بسیار مهم پیوند مردم آذربایجان با سایر اقوام ایران است. شهریاری که به گواه اکثر دوستان و نزدیکان، از عواطفی حساس و بسیار انسانی برخوردار بود، چگونه میتوانست نژادپرست باشد؟ سایه میگوید: "باور کنید تنها کسی که من باهاش آشنا شدم و دیدم از شعرش هزار بار شاعرتره شهریاره."
د- 4- جدای از این مسائل، وقتی درباره شعر یک شاعر و پایه ادبی او صحبت میشود، باید خود شعر را بررسی کرد نه عقاید شاعر را. آنقدر بدم میآید از این بحثهای بی مورد درباره اینکه خیام لاابالی بدمست خرابی بوده یا ذاهد قدیسی یا عارف دلسوزی. اینها هیچکدام ارتباطی به پایه ادبی خیام ندارند.
د- 5- درباره شخصیت شهریار، خوشبختانه ایشان به نیکی و خوبی در میان مردم مشهور هستند. شایسته است ما نیز بر همین تأکید کنیم و اگر مواردی خلاف آن به گمان ما رسیده است، از بیان آن بویژه وقتی که شاعر مورد نظر از دنیا رفته است پرهیز کنیم. جز در جایی که منفعت معینی داشته باشد.
ه- 1- مقایسه شعر شاملو و فروغ با شهریار کار ناصوابی است که دوست عزیزم جناب شمسالحق خود در جایی به آن اشاره کردهاند. نمیخواهم وارد این وادی شوم که هیچ بهرهای در آن نمیبینم.
ه- 2- گفته شد که شهرت جهانی شاملو و فروغ از شهریار بیشتر است. صحت این موضوع برایم کاملاً روشن نیست. شاید هم اینطور باشد. اما موضوعی که به آن اطمینان دارم این است که شهریار در داخل کشور و در میان مردم ایران شناخته شدهتر از آن دو بزرگوار است. قبلاً شواهدی ارائه کردهام. یکی از ویژگیهای شهریار گستره وسیع مخاطبان اوست. تنها شاعر معاصر است که پیر و جوان، بیسواد و تحصیلکرده، شهری و روستایی و تمام اقشار جامعه به آن علاقه دارند و با آن الفت گرفتهاند. کاملاً برخلاف فروغ و بویژه شاملو که فقط قسمتی از تحصیلکردگان علاقمند به شعر با آنها آشنا هستند و بسیاری از مردم حتی قطعه کوتاهی از شاملو را در ذهن ندارند. عده زیادی حتی اسمش را هم نشنیدهاند. اشتباه نشود؛ این موضوع بیشتر از آنکه ضعفی برای شاملو محسوب شود، حسنی برای شهریار به شمار میرود. توجه داشته باشید که من مقایسه شعر شاملو و شهریار نمیکنم، بلکه منظور شهرت و مقبولیت آنهاست. خود این موضوع هم چندان اهمیتی برای من ندارد، اما چون عنوان شده بود پاسخ دادم.
ه- 3- گفته شده بود که شهریار فاقد شهرت جهانی است و شعر او راهی به خارج از مرزهای ایران نبرده است. گمان میکنم نمیتوان این موضوع را هم به این سادگی ادعا نمود. دو نمونه ببینید:
محمد اسحاق، استاد زبان و تاریخ ادبیات دانشگاه کلکته: "این شاعر با این که سی سال بیشتر ندارد البته در زمان گفتار گوینده، لیکن اشعارش در کمال پختگی است و می توان گفت فکر رسا، ظرفت الفاظ، لطافت معانی و نفوذی که یک شعر خوب باید داشته باشد، در اشعار او هست."
مهرداد اوستا: "امروز اگر خواسته باشیم کشورهای ترک زبان را از اقصای مغولستان و خراسان شمالی، و آن شهرها که روزگاری جایگاه پرورش ریاضیدانان بزرگی چون خوارزمی، بوعلیسینا، بیرونی و محدثانی همچون بخاری و همانندان این بزرگمردان بوده است، و اینک به چندین جمهوری بدل گشته است، و بئسالبدل، قرقیزستان، قزاقستان و تاجیکستان، و چه و چهها، تا آذربایجان شمالی که همانا قفقاز و گرجستان و ارمنستان باشد، و از ترکیه و کشورهای بالکان که به روزگار طلائی خلفای عثمانی جزئی از امپراتوری عثمانی بودهاند به شمار آوریم به گواه انتشار آثار ترکی شهریار، در معیاری که بتواند خوانندگان اشعار وی را بیرون از مرزهای جغرافیایی زبان فارسی دربرگیرد، به اندازهایست که مطابق با برآورد یکی از محققان به بیش از هشتصد میلیون میرسد. در حالی که بسیاری از آثار فارسی استاد شهریار به زبانهای ترکی، روسی و دیگر زبانهای معمول در شبه جزیره بالکان، به بلغاری، یوگسلاوی، آلبانی، لتونی، استونی و لیتوانی انتشار یافته است و بدینسان میتوان با جرأت گفت که این شهرت عالمگیر را علاوه بر قبول طبع و لطف سخن، عاملی الهی نیز در کار است."
شمسالحق عزیز و بزرگوارم. وقتی دیدم حضرت استاد شهریار را که محبوب دلهای ما و بسیاری از ادب دوستان است، به سیب کرمو و چه و چه تشبیه کردهاید، بسیار دلگیر شدم. در مطلب اول یک دستهبندی از مخالفان شهریار آورده بودم. با بررسی نظرات شما و بویژه این تشبیهات دردآور، هر چقدر تلاش کردم تا شما را در دسته اول که همانا منتقدان منصف هستند، جای دهم، نتوانستم. شهریار علاوه بر محبوبیتی که در کل کشور دارد و در خلال مطالبم به آن اشاره کردم، محبوبیت خاصی در بین مردم آذربایجان بویژه تبریز دارد. شاید باور نکنید، اما محبوبیتی که شهریار در این آب و خاک دارد، قابل مقایسه با محبوبیت حافظ در شیراز و ... نیست. اینجا شهریار نمرده است و چون آشنایی صمیمی نفس میکشد. نام و عکس و مجسمه و یادش در خیابانها، مغازهها، روی میزها، دیوار خانهها، ... دیده میشود. اینجا همه کوچکترین بدگویی درباره شهریار را بدگویی نسبت به خود یا یکی از عزیزان نزدیک تلقی میکنند و برآشفته میشوند یا آرام به دل میگیرند. میدانم که ممکن است شما تحت تأثیراتی این کلمات را بکار برده باشید. چرا که با شخصیت و مناعت طبع شما آشنا هستم و دیدهام که در جاهای دیگر اینگونه گفتارها را نکوهش کردهاید. در پایان از حوصلهای که صرف حقیر کردید کمال امتنان را دارم. معذرت میخواهم که مطالب طولانی شدند. خواستار پاسخی از جانب شما نیستم. اما اگر بخواهید حالی از ما بپرسید یا مطلبی به عنوان راهنمایی بگویید، باعث خوشوقتی خواهد بود. دستتان را میبوسم. از دوست گرامی مشترکمان دکتر امین کیخا متشکرم و به خوزستان عزیز درود میفرستم. از سایر دوستان و سروران گرامی نیز سپاسگزارم.
آنچه شبرو نوشته است خردپذیر و درست می نماید من از دیدگاه همه سو نگر ایشان پشتیبانی می کنم . باز مانند گذشته شبرو مایه افتخار ما شد .
دکتر کیخا جان عزیز، لطف بیحد شما همواره شامل حال من است. امثال من به پشت گرمی شما اینجاییم.
در این قسمت به بررسی موارد عنوان شده توسط جناب آقای شمسالحق عزیز میپردازم.
الف– 1– در مورد کیفیت مجموعه تلویزیونی شهریار، من هم با دوست گرامیام جناب شمسالحق موافقم که از سطح پایینی برخوردار بود. در حین پخش و بعد از آن انتقادات زیاد و مهمی از آن به عمل آمد که البته موضوع بحث ما نیست. اما نفس کار یعنی ساختن فیلمی درباره یک شاعر معاصر را بسیار پسندیدم.
الف– 2- اینکه بگوییم دلیل اصلی محبوبیت و شهرت شهریار این مجموعه تلویزیونی بوده است، عجیب و غیر قابل قبول است. صرفنظر از اینکه شهریار را بهترین شاعر معاصر بدانیم یا نه، قطعاً او از مشهورترین شاعران معاصر ماست. میزان انتشار اشعار او، کارهای هنری فراوان که روی اشعار او صورت گرفته و مهمتر از همه سابقه ذهنی ما این ادعا را رد میکنند. مسلماً پخش یک مجموعه تلویزیونی درباره یک شاعر بر شهرت او تأثیر دارد. اما این تأثیر برای شاعری همچون شهریار که از اوایل جوانی تا آخر عمر و بعد از مرگ نیز تا کنون، از شهرتی بسیار برخوردار بوده است، قابل ملاحظه نیست. اصلاً عرض کردم که یکی از دلایل مخالفت عدهای با شهریار حسادت بود، به خاطر همین شهرت و محبوبیت چشمگیر.
دکتر غلامحسین یوسفی: "سالها گذشت و به تدریج تخلّص شهریار نام حقیقی او، سید محمدحسین بهجت تبریزی، را یکسره تحتالشعاع قرار داد و نام شهریار بلند آوازه شد. مجلّدات متعدّد دیوانش بارها به طبع رسید و تا پایان عمر (1285 ـ 1367) از شهرت بسیار برخوردار بود... با همه گوشهگیری و انزواجویی که شهریار داشت دستگاههای فرهنگی کشور در ادوار مختلف به گرامیداشت او توجّه داشتند. بدیهی است شهرت و اعتبار او پیش ازان و بیش ازان در پرتو شعر و شاعری بود."
هوشنگ ابتهاج (سایه): "شما نمیتونین تصور کنید در اون روزگار شهریار چه شهرتی داشت. بینظیر بود. شما شب تو خیابون میرفتین میدیدین که کوچه باغی میخوندن: برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم؛ نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت؛ آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا... حیرتآور بود. هیچ نشریهای در نمیاومد، حتی نشریه سیاسی، چپ و راست فرق نمیکرد، که یه غزل از شهریار چاپ نمیکرد، غزل شهریار اصلاً تضمین فروش نشریه بود. هیچکس در روزگار ما چنین موقعیتی نداشت. شاید اون طور که در تاریخ میخونیم یکی سعدی بود که در زمان خودش این طور اقبال عام پیدا کرده بود و یکی هم جامی. نمیدونم جامی دیگه چرا؟ این برای آدمهایی که خودشونو میبینن نه شعرو باعث کینه و دشمنی میشد."
مفتون امینی: "تا کنون دیده نشده است که گویندهای در دورة حیات خود تا این حد مورد استقبال مطبوعات و طبقات مختلف مردم قرار گیرد. روزی نیست که از اقصی نقاط کشور نامههای متعددی به او نرسد و تقاضای عکس و شعر و شرح احوال نشود و با اینکه بیشتر از پنج سال است که به شهر و دیار خود برگشته است، هنوز مجالس مهمانی و احتفالاتی که به افتخار او برپا میشود ادامه دارد."
مهرداد اوستا: "بی تردید در میان سخنوران روزگار، از طلوع شعر دری که با سلطان شاعران، رودکی سمرقندی آغاز میشود تاکنون کمتر شاعری به روزگار خویش به نام و آوازهای همچون شهریار دست یافته است."
الف- 3– اگر تعداد کامنتهای کاربران گنجور در پایین غزل "آمدی جانم به قربانت ..." فیالمثل بیشتر از کامنتهای غزلهای حافظ شده است، راه دوری نروید و دلیل را در تلویزیون و سادهانگاری جوانان نجویید. مرتبه حافظ نسبت به شهریار بر همگان معلوم است، اما اگر این غزل شهریار چنین مقبولیت یافته و مشهور شده است، دلیلش موضوع جالب و همهگیر و نحوه پرداخت شهریار است. در سراسر ادبیات فارسی شعری پیدا نمیکنید که این احساس را به این زیبایی بیان کرده باشد. طوری که نه فقط جوانان زودپسند، بلکه تمام مردم اعم از پیر و جوان و امی و فرهیخته از روزهای اولیه سروده شدن این شعر و نه بعد از پخش یک مجموعه تلویزیونی، آن را در حافظه خود دارند و هر کس که تجربه عاشقانه مشابهی دارد، بارها آن را زمزمه کرده است.
س. الیوت: "هدف شعر منحصر به لذّت بخشیدن نیست بلکه عرضه داشتن برخی تجربههای جدید و دریافت تازه از مأنوسات و چیزهایی است که ما نیز آنها را تجربه کرده و کلماتی برای ادای آنها نداشتهایم. به این طریق شعر به آگاهی ما وسعت میبخشد و حسّاسیّتمان را تهذیب و تصفیه میکند."
الف– 4- ساخت مجموعه تلویزیونی درباره زندگی شعرا و هنرمندان امری پسندیده است و مجموعه تلویزیونی شهریار میتواند آغازی بر این پدیده باشد. به شرطی که از تجربههای آن استفاده شود تا کیفیت کار بالاتر رود. با توجه به اینکه اطلاعات بیشتری نسبت به هنرمندان معاصر موجود است، امکان کار بر روی آنها بیشتر است. به هر حال قدیم باشد یا جدید، مشتاق دیدن فیلم سایر شاعران و هنرمندان هستم.
ب- 1- جناب شمسالحق عزیز گفتهاند: "شعر شهریار صرفاً تقلیدی از غزلیات حافظ و سعدی است. پس حال که اصل در دسترس است، چرا به بدل رجوع باید کرد؟" موضوع بسیار مهمی است درباره شعر و به تبع آن شهریار. اجازه دهید با کمی توضیح موضوع را روشن کنم. میدانیم که اصل و جان شعر، معنی است. همان درونمایه شعر که زیبایی و دلپذیری شعر از آن نشأت میگیرد. شاعر توسط ابزار وزن و قافیه و قالبهای شعری، لباس مناسب به این معنی میپوشاند. مثلاً شعر را در قالب غزل، مثنوی و ... ارائه میدهد. در این میان عنصر دیگری به نام زبان وجود دارد. هر شاعر مهمی زبان خاص خود را دارد. زبان یکی فصیح است، زبان یکی شکوهمند، دیگری ساده و روان است و آن دیگری محاورهای یا کوچه و بازاری. ترکیب این سه عامل معنی، قالب و زبان، سبکهای مختلفی را بوجود میآورد. هر سبک پیروان خود را دارد و هر شاعری معمولاً در سبکهای مشخصی شعر میگوید. اما تقلید چیست؟ تقلید زمانی اتفاق میافتد که شاعری در سبک خود به حد کمال میرسد و شاعران بعد از او آنقدر تحت تأثیر کار او قرار میگیرند که بی اختیار در راه او قدم برمیدارند و میخواهند همان معانی را در همان قالب و با همان زبان ارائه دهند. آنان همواره در سایهی شاعر اصلی قرار دارند و هیچگاه نمیتوانند توفیقی بدست آورند. تقلید در تمام هنرها وجود دارد و اصلاً یکی از آفات هنر، تقلید است. هنرمند نوآموز ناچار از تقلید است اما در مراحل بعدی برای اینکه ماندگار شود و حرفی برای گفتن داشته باشد، باید از حصار تقلید رهایی یابد که البته کاری است دشوار و نیازمند نبوغ و خلاقیت. در عالم شعر، برای اینکه شاعر از تقلید دور باشد باید حداقل بتواند یکی از عوامل معنی، قالب یا زبان را تغییر دهد و گونه جدیدی ارائه دهد. مثالهایی میزنم: بعد از حافظ شاعران دیگر شدیداً تحت تأثیر او قرار گرفتند و به تقلید از او پرداختند. به طوری که طی حدود دو قرن بعد از حافظ، شاعر خوبی سراغ نداریم. به گفته سایه بزرگوار – که خدای تعالی سایه ایشان را بر سر شعر ما مستدام بدارد – حافظ ناخواسته ظلم بزرگی به شاعران بعد از خود کرده است. تقلید از حافظ و انحطاط شعر فارسی ادامه داشت تا اینکه صائب تبریزی با تغییر معانی، سبک جدیدی بوجود آورد، موسوم به سبک هندی. البته لازم نیست که تمام شاعران مانند صائب و نیما سبکی کاملاً نو بیافرینند. نیما نیز با تغییر کامل هر سه عامل معنی، قالب و زبان، سبکی کاملاً نو بنا نهاد. اما سایر پیروان نیما، دامنه تغییراتشان به گستردگی نیما نبود. آنها هر کدام مواردی را تکمیل کردند یا تغییر دادند. بنابراین شاعرانی چون اخوان، مشیری، سایه، فروغ و ... را میتوان پیروان نیما شمرد نه مقلدان او. پیروانی که هرکدام حرفی تازه داشتند یا زبانی تازه. پیروی از یک سبک با تقلید متفاوت است و امر نکوهیدهای نیست، بلکه ناگزیر است. شاعر موضوع بحث ما، شهریار، به پیروی از قدما غزل گفته است نه تقلید از آنها. شاهد ما این است که هم معانی موجود در غزلیات شهریار با معانی غزلیات حافظ و سعدی متفاوت است و هم زبان او. آری شهریار حافظ را استاد خود میدانست و به او عشق میورزید. اما به هیچ وجه مقلد صرف حافظ نبود که اگر بود شهریار نبود. آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟، برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم، یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم، از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران، از زندگانیم گله دارد جوانیم و ... کجای این غزلها شبیه حافظ یا سعدی است؟ معانی کاملاً متفاوت و زبان کاملاً متفاوت و ویژه شهریار در آنها موج میزند.
دکتر غلامحسین یوسفی: "در غزلهای او (شهریار) آن خوشتراشی و حسن ترکیب و زدودگی و همآهنگی زبان غزلهای سعدی و یا آن زبان فراگیر و چند بُعدی و ایهامآمیز غزل حافظ دیده نمیشود و به قیاس با آنها زبانی دارد ساده و همگانی. از قضا همین سادگی و عمومی بودن زبان و تعبیر، یکی از موجبات رواج و شهرت شعر شهریار است."
ب- 2- شهریار را نمیتوان فقط غزلسرا انگاشت. او از اولین کسانی است که دعوت نیما را پذیرفت و به گفتن شعر نو روی آورد. به طوری که چندین نمونه از بهترین شعرهای شهریار که در حال و هوای نو سروده شدهاند جزو بهترین شعرهای نو فارسی به شمار میآیند. از جمله "هذیان دل"، "ای وای مادرم"، "دو مرغ بهشتی"، "مومیایی"، "نقاش".
ب- 3- عاطفه، رمانتیسم و تأثیرگذاری در شعرهای شهریار عوامل برجستهای هستند که در شعر شهریار به چشم میخورند و به نوعی از ویژگیهای بارز شعر او هستند و آثار او را از شاعران دیگر قدیم و جدید متمایز میکنند. تأثیرگذاری عمیق و فوران عاطفه در اشعار شهریار به قدری بالاست که به سرعت انسان را منقلب میکند و گاه ساعتها به فکر و غوطهوری در خاطرات میکشاند. به قول سیاوش کسرایی پشت هر کلمة شهریار شصت سال خاطره ایستاده است. یک نمونه شعر "ای وای مادرم" است. شعری که تحسین و تأثر همگان از جمله شاعری مانند فروغ را برانگیخته است. "پیراهن پلید مرا باز شسته بود..." ببینید چقدر شعر از کلمه "پلید" میریزد. نوشتن و خواندن باقی این شعر تحمل میخواهد. آنجا که میگوید: "میخواستم به خنده درآیم ز اشتباه. اما خیال بود، ای وای مادرم !" صدبار هم که خوانده باشی، به اینجا که برسی گریهات گرفته است. همینگونه است شعر "در جستجوی پدر". چه بگویم از "هذیان دل"؟ امکان دارد کسی هذیان دل را بخواند و نو به نو در مناظر آن دل از دست ندهد؟ این نوع تأثیرات عاطفی مستقیم دیگر حتی در حافظ و سعدی هم یافت نمیشوند. اینجاست که به گفته سهیل محمودی شهریار میشود خداوند عاطفه در شعر ایران و این دیگران هستند که باید از او تقلید کنند نه او از دیگران.
ج- 1- مورد قبول است که دیوان شهریار نیاز به بهگزینی و پالایش دارد. اما اشعار خوب شهریار آنقدر هست که بعد از این پالایش هم شاهد یک دیوان شعر باشیم نه فقط یکی دو شعر.
ج- 2- گفته شده که شعرشناسان و محققین نسبت اشعار خوب و بد شاعر را میسنجند و مرتبه شاعر را تعیین میکنند. در حالیکه این کار رواجی ندارد و اساساً اشتباه است. اتفاقاً روال معمول این است که از کارهای ضعیف شاعر صرفنظر میشود و کارهای ارزشمند او مورد ارزیابی و مقایسه قرار میگیرند. قدرت هنری یک فرد در بهترین کارهای او نمایان میشود نه در کارهای ضعیف او. به عنوان مثال اگر صحبت درباره فروغ باشد، "تولدی دیگر" ملاک است و کتابهای قبلی فروغ که خود نیز از جاپ آنها پشیمان بود، اهمیتی ندارند. سایر شاعران معاصر هم مشکل مشابهی دارند. چرا که هنرمند اغلب در مسیر پیشرفت هنر خود گام برمیدارد و با گذشت سن و کسب تجربه و مهارت بیشتر، اثر هنری او نیز بهتر و پختهتر میگردد. در نتیجه اکثر شاعران از چاپ دفترهای قبلی خود ناخرسند میشوند. البته در گذشته که صنعت چاپ وجود نداشت معمولاً شاعر تا آخر عمر خود به پیرایش اشعار خود میپرداخت و به این دلیل اشعار قدما یکپارچهتر است. در مورد شهریار بیتوجهی خود او هم مزید بر علت شده بود. او به حق معتقد بود که مردم خود به تدریج اشعار ضعیف را دور خواهند ریخت و به این علت کمتر از شاعران همعصر خود به مرتبسازی و گزینش اشعارش میپرداخت. به هر حال همانطور که عرض کردم این موضوع نمیتواند دستاویزی جهت تضعیف شهریار قرار گیرد. چرا که اشعار خوب او مد نظر ما قرار دارند. به گفته نیما "هذیان دل" وسیلهای است که حق او را در ادبیات فارسی نگاه میدارد. آری فقط همین شعر هذیان دل کافی است تا شهریار جزو بزرگترین شعرای معاصر قرار گیرد. برخلاف آنچه درباره سنجش نسبت اشعار خوب و بد گفته شد، نظر غالب این است که تنها یک شعر خوب هم میتواند ملاک سنجش شاعر قرار گیرد. گفته فریدون مشیری شاهد خوبی است:
"من همیشه یاد مرحوم ملک میافتم که در مقدمهای که از خانم پروین اعتصامی یاد کرده، نوشته بودند اگر این خانم همین یک غزل را هم گفته بودند از نظر ما شاعر بزرگی بودند."
خوشبختانه شهریار مجموعهای از این شعرهای درخشان دارد که هرکدام میتواند به تنهایی دلیلی بر قوت اشعار او باشد.
د- 1- آغاز تفرقه قومی در ایران بواسطه شعر نژادپرستانه شهریار! چقدر عجیب و حیرتآور است این ادعا. خدا را شکر تنها جایی که شنیدهام همینجاست البته اگر از همینجا به جاهای دیگر هم کشیده نشود. شمسالحق عزیزم، تفرقه قومیتی و تحقیر اقوام توسط یکدیگر یک پدیده زشت اجتماعی است که در کشورهای زیادی ظهور کرده است. اگر گناه سایر کشورها را هم بر گردن شهریار ندانیم، باید قبول کنیم که این پدیده شوم، علل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی فراوان و در هم تنیدهای دارد و اگر میشد منبع آن را به این سادگی پیدا کرد، شیوههای کنترل و حل آن نیز تا کنون پیدا شده بود. تنها نکته مثبتی که از این اتهام بی پایه میتوان گرفت، اقراری است به قدرت شعر شهریار که در دل آن پنهان شده است.
د- 2- شعری که از آن یاد شده است، نه تنها نژادپرستانه نیست، بلکه ضد نژادپرستی است. کافی است فقط اندکی دقت به محتوای آن داشته باشیم تا موضوع روشن شود. پر واضح است که عبارت "تهرانیا" در این شعر، متوجه مردم تهران نیست. مردمی که شهریار بهترین روزهای عمرش را با آنها گذراند و دوستان فراوانی از میان آنان داشت و حتی معشوقهاش از آنها بود. بلکه این خطاب عتاب آلود متوجه همان فتنهگرانی است که در کار تفرقه میکوشیدند و انصافاً تا آن روز هیچ کسی همانند شهریار نتوانسته بود چنین انتقاد صریحی از آنان داشته باشد، آن هم با زبان هنر.
د- 3- اتهام نژاد پرستی به شهریار واقعاً بیانصافی است. شهریار اشعار تأثیرگذاری در زمینه وحدت اقوام ایرانی، بویژه وحدت آذربایجانیها با سایر ایرانیها دارد. درحالیکه او میتوانست به قهرمان جداییطلبان تبدیل شود، چنین سرود:
تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو *** پور ایرانند و پاک آیین نژاد آریان
اختلاف لهجه، ملیت نزاید بهر کس *** ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان
گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نهای *** صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان
بیکس است ایران، به حرف ناکسان از ره مرو *** جان به قربان تو ای جانانه آذربایجان...
چه ستایشها که از حافظ و سعدی و فردوسی و مولانا نمود. در حالی که خود با سرودن "حیدربابایه سلام" در نقش فردوسی زبان ترکی بود و با سرودن سهندیه، یک شاعر بینظیر جهانی. شهریار با بودن خود و اکنون با نام و یاد خود یکی از عوامل بسیار مهم پیوند مردم آذربایجان با سایر اقوام ایران است. شهریاری که به گواه اکثر دوستان و نزدیکان، از عواطفی حساس و بسیار انسانی برخوردار بود، چگونه میتوانست نژادپرست باشد؟ سایه میگوید: "باور کنید تنها کسی که من باهاش آشنا شدم و دیدم از شعرش هزار بار شاعرتره شهریاره."
د- 4- جدای از این مسائل، وقتی درباره شعر یک شاعر و پایه ادبی او صحبت میشود، باید خود شعر را بررسی کرد نه عقاید شاعر را. آنقدر بدم میآید از این بحثهای بی مورد درباره اینکه خیام لاابالی بدمست خرابی بوده یا ذاهد قدیسی یا عارف دلسوزی. اینها هیچکدام ارتباطی به پایه ادبی خیام ندارند.
د- 5- درباره شخصیت شهریار، خوشبختانه ایشان به نیکی و خوبی در میان مردم مشهور هستند. شایسته است ما نیز بر همین تأکید کنیم و اگر مواردی خلاف آن به گمان ما رسیده است، از بیان آن بویژه وقتی که شاعر مورد نظر از دنیا رفته است پرهیز کنیم. جز در جایی که منفعت معینی داشته باشد.
ه- 1- مقایسه شعر شاملو و فروغ با شهریار کار ناصوابی است که دوست عزیزم جناب شمسالحق خود در جایی به آن اشاره کردهاند. نمیخواهم وارد این وادی شوم که هیچ بهرهای در آن نمیبینم.
ه- 2- گفته شد که شهرت جهانی شاملو و فروغ از شهریار بیشتر است. صحت این موضوع برایم کاملاً روشن نیست. شاید هم اینطور باشد. اما موضوعی که به آن اطمینان دارم این است که شهریار در داخل کشور و در میان مردم ایران شناخته شدهتر از آن دو بزرگوار است. قبلاً شواهدی ارائه کردهام. یکی از ویژگیهای شهریار گستره وسیع مخاطبان اوست. تنها شاعر معاصر است که پیر و جوان، بیسواد و تحصیلکرده، شهری و روستایی و تمام اقشار جامعه به آن علاقه دارند و با آن الفت گرفتهاند. کاملاً برخلاف فروغ و بویژه شاملو که فقط قسمتی از تحصیلکردگان علاقمند به شعر با آنها آشنا هستند و بسیاری از مردم حتی قطعه کوتاهی از شاملو را در ذهن ندارند. عده زیادی حتی اسمش را هم نشنیدهاند. اشتباه نشود؛ این موضوع بیشتر از آنکه ضعفی برای شاملو محسوب شود، حسنی برای شهریار به شمار میرود. توجه داشته باشید که من مقایسه شعر شاملو و شهریار نمیکنم، بلکه منظور شهرت و مقبولیت آنهاست. خود این موضوع هم چندان اهمیتی برای من ندارد، اما چون عنوان شده بود پاسخ دادم.
ه- 3- گفته شده بود که شهریار فاقد شهرت جهانی است و شعر او راهی به خارج از مرزهای ایران نبرده است. گمان میکنم نمیتوان این موضوع را هم به این سادگی ادعا نمود. دو نمونه ببینید:
محمد اسحاق، استاد زبان و تاریخ ادبیات دانشگاه کلکته: "این شاعر با این که سی سال بیشتر ندارد البته در زمان گفتار گوینده، لیکن اشعارش در کمال پختگی است و می توان گفت فکر رسا، ظرفت الفاظ، لطافت معانی و نفوذی که یک شعر خوب باید داشته باشد، در اشعار او هست."
مهرداد اوستا: "امروز اگر خواسته باشیم کشورهای ترک زبان را از اقصای مغولستان و خراسان شمالی، و آن شهرها که روزگاری جایگاه پرورش ریاضیدانان بزرگی چون خوارزمی، بوعلیسینا، بیرونی و محدثانی همچون بخاری و همانندان این بزرگمردان بوده است، و اینک به چندین جمهوری بدل گشته است، و بئسالبدل، قرقیزستان، قزاقستان و تاجیکستان، و چه و چهها، تا آذربایجان شمالی که همانا قفقاز و گرجستان و ارمنستان باشد، و از ترکیه و کشورهای بالکان که به روزگار طلائی خلفای عثمانی جزئی از امپراتوری عثمانی بودهاند به شمار آوریم به گواه انتشار آثار ترکی شهریار، در معیاری که بتواند خوانندگان اشعار وی را بیرون از مرزهای جغرافیایی زبان فارسی دربرگیرد، به اندازهایست که مطابق با برآورد یکی از محققان به بیش از هشتصد میلیون میرسد. در حالی که بسیاری از آثار فارسی استاد شهریار به زبانهای ترکی، روسی و دیگر زبانهای معمول در شبه جزیره بالکان، به بلغاری، یوگسلاوی، آلبانی، لتونی، استونی و لیتوانی انتشار یافته است و بدینسان میتوان با جرأت گفت که این شهرت عالمگیر را علاوه بر قبول طبع و لطف سخن، عاملی الهی نیز در کار است."
شمسالحق عزیز و بزرگوارم. وقتی دیدم حضرت استاد شهریار را که محبوب دلهای ما و بسیاری از ادب دوستان است، به سیب کرمو و چه و چه تشبیه کردهاید، بسیار دلگیر شدم. در مطلب اول یک دستهبندی از مخالفان شهریار آورده بودم. با بررسی نظرات شما و بویژه این تشبیهات دردآور، هر چقدر تلاش کردم تا شما را در دسته اول که همانا منتقدان منصف هستند، جای دهم، نتوانستم. شهریار علاوه بر محبوبیتی که در کل کشور دارد و در خلال مطالبم به آن اشاره کردم، محبوبیت خاصی در بین مردم آذربایجان بویژه تبریز دارد. شاید باور نکنید، اما محبوبیتی که شهریار در این آب و خاک دارد، قابل مقایسه با محبوبیت حافظ در شیراز و ... نیست. اینجا شهریار نمرده است و چون آشنایی صمیمی نفس میکشد. نام و عکس و مجسمه و یادش در خیابانها، مغازهها، روی میزها، دیوار خانهها، ... دیده میشود. اینجا همه کوچکترین بدگویی درباره شهریار را بدگویی نسبت به خود یا یکی از عزیزان نزدیک تلقی میکنند و برآشفته میشوند یا آرام به دل میگیرند. میدانم که ممکن است شما تحت تأثیراتی این کلمات را بکار برده باشید. چرا که با شخصیت و مناعت طبع شما آشنا هستم و دیدهام که در جاهای دیگر اینگونه گفتارها را نکوهش کردهاید. در پایان از حوصلهای که صرف حقیر کردید کمال امتنان را دارم. معذرت میخواهم که مطالب طولانی شدند. خواستار پاسخی از جانب شما نیستم. اما اگر بخواهید حالی از ما بپرسید یا مطلبی به عنوان راهنمایی بگویید، باعث خوشوقتی خواهد بود. دستتان را میبوسم. از دوست گرامی مشترکمان دکتر امین کیخا متشکرم و به خوزستان عزیز درود میفرستم. از سایر دوستان و سروران گرامی نیز سپاسگزارم.
در این قسمت به بررسی موارد عنوان شده توسط جناب آقای شمسالحق عزیز میپردازم.
الف– 1– در مورد کیفیت مجموعه تلویزیونی شهریار، من هم با دوست گرامیام جناب شمسالحق موافقم که از سطح پایینی برخوردار بود. در حین پخش و بعد از آن انتقادات زیاد و مهمی از آن به عمل آمد که البته موضوع بحث ما نیست. اما نفس کار یعنی ساختن فیلمی درباره یک شاعر معاصر را بسیار پسندیدم.
الف– 2- اینکه بگوییم دلیل اصلی محبوبیت و شهرت شهریار این مجموعه تلویزیونی بوده است، عجیب و غیر قابل قبول است. صرفنظر از اینکه شهریار را بهترین شاعر معاصر بدانیم یا نه، قطعاً او از مشهورترین شاعران معاصر ماست. میزان انتشار اشعار او، کارهای هنری فراوان که روی اشعار او صورت گرفته و مهمتر از همه سابقه ذهنی ما این ادعا را رد میکنند. مسلماً پخش یک مجموعه تلویزیونی درباره یک شاعر بر شهرت او تأثیر دارد. اما این تأثیر برای شاعری همچون شهریار که از اوایل جوانی تا آخر عمر و بعد از مرگ نیز تا کنون، از شهرتی بسیار برخوردار بوده است، قابل ملاحظه نیست. اصلاً عرض کردم که یکی از دلایل مخالفت عدهای با شهریار حسادت بود، به خاطر همین شهرت و محبوبیت چشمگیر.
دکتر غلامحسین یوسفی: "سالها گذشت و به تدریج تخلّص شهریار نام حقیقی او، سید محمدحسین بهجت تبریزی، را یکسره تحتالشعاع قرار داد و نام شهریار بلند آوازه شد. مجلّدات متعدّد دیوانش بارها به طبع رسید و تا پایان عمر (1285 ـ 1367) از شهرت بسیار برخوردار بود... با همه گوشهگیری و انزواجویی که شهریار داشت دستگاههای فرهنگی کشور در ادوار مختلف به گرامیداشت او توجّه داشتند. بدیهی است شهرت و اعتبار او پیش ازان و بیش ازان در پرتو شعر و شاعری بود."
هوشنگ ابتهاج (سایه): "شما نمیتونین تصور کنید در اون روزگار شهریار چه شهرتی داشت. بینظیر بود. شما شب تو خیابون میرفتین میدیدین که کوچه باغی میخوندن: برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم؛ نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت؛ آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا... حیرتآور بود. هیچ نشریهای در نمیاومد، حتی نشریه سیاسی، چپ و راست فرق نمیکرد، که یه غزل از شهریار چاپ نمیکرد، غزل شهریار اصلاً تضمین فروش نشریه بود. هیچکس در روزگار ما چنین موقعیتی نداشت. شاید اون طور که در تاریخ میخونیم یکی سعدی بود که در زمان خودش این طور اقبال عام پیدا کرده بود و یکی هم جامی. نمیدونم جامی دیگه چرا؟ این برای آدمهایی که خودشونو میبینن نه شعرو باعث کینه و دشمنی میشد."
مفتون امینی: "تا کنون دیده نشده است که گویندهای در دورة حیات خود تا این حد مورد استقبال مطبوعات و طبقات مختلف مردم قرار گیرد. روزی نیست که از اقصی نقاط کشور نامههای متعددی به او نرسد و تقاضای عکس و شعر و شرح احوال نشود و با اینکه بیشتر از پنج سال است که به شهر و دیار خود برگشته است، هنوز مجالس مهمانی و احتفالاتی که به افتخار او برپا میشود ادامه دارد."
مهرداد اوستا: "بی تردید در میان سخنوران روزگار، از طلوع شعر دری که با سلطان شاعران، رودکی سمرقندی آغاز میشود تاکنون کمتر شاعری به روزگار خویش به نام و آوازهای همچون شهریار دست یافته است."
الف- 3– اگر تعداد کامنتهای کاربران گنجور در پایین غزل "آمدی جانم به قربانت ..." فیالمثل بیشتر از کامنتهای غزلهای حافظ شده است، راه دوری نروید و دلیل را در تلویزیون و سادهانگاری جوانان نجویید. مرتبه حافظ نسبت به شهریار بر همگان معلوم است، اما اگر این غزل شهریار چنین مقبولیت یافته و مشهور شده است، دلیلش موضوع جالب و همهگیر و نحوه پرداخت شهریار است. در سراسر ادبیات فارسی شعری پیدا نمیکنید که این احساس را به این زیبایی بیان کرده باشد. طوری که نه فقط جوانان زودپسند، بلکه تمام مردم اعم از پیر و جوان و امی و فرهیخته از روزهای اولیه سروده شدن این شعر و نه بعد از پخش یک مجموعه تلویزیونی، آن را در حافظه خود دارند و هر کس که تجربه عاشقانه مشابهی دارد، بارها آن را زمزمه کرده است.
س. الیوت: "هدف شعر منحصر به لذّت بخشیدن نیست بلکه عرضه داشتن برخی تجربههای جدید و دریافت تازه از مأنوسات و چیزهایی است که ما نیز آنها را تجربه کرده و کلماتی برای ادای آنها نداشتهایم. به این طریق شعر به آگاهی ما وسعت میبخشد و حسّاسیّتمان را تهذیب و تصفیه میکند."
الف– 4- ساخت مجموعه تلویزیونی درباره زندگی شعرا و هنرمندان امری پسندیده است و مجموعه تلویزیونی شهریار میتواند آغازی بر این پدیده باشد. به شرطی که از تجربههای آن استفاده شود تا کیفیت کار بالاتر رود. با توجه به اینکه اطلاعات بیشتری نسبت به هنرمندان معاصر موجود است، امکان کار بر روی آنها بیشتر است. به هر حال قدیم باشد یا جدید، مشتاق دیدن فیلم سایر شاعران و هنرمندان هستم.
ادامه دارد...
ب- 1- جناب شمسالحق عزیز گفتهاند: "شعر شهریار صرفاً تقلیدی از غزلیات حافظ و سعدی است. پس حال که اصل در دسترس است، چرا به بدل رجوع باید کرد؟" موضوع بسیار مهمی است درباره شعر و به تبع آن شهریار. اجازه دهید با کمی توضیح موضوع را روشن کنم. میدانیم که اصل و جان شعر، معنی است. همان درونمایه شعر که زیبایی و دلپذیری شعر از آن نشأت میگیرد. شاعر توسط ابزار وزن و قافیه و قالبهای شعری، لباس مناسب به این معنی میپوشاند. مثلاً شعر را در قالب غزل، مثنوی و ... ارائه میدهد. در این میان عنصر دیگری به نام زبان وجود دارد. هر شاعر مهمی زبان خاص خود را دارد. زبان یکی فصیح است، زبان یکی شکوهمند، دیگری ساده و روان است و آن دیگری محاورهای یا کوچه و بازاری. ترکیب این سه عامل معنی، قالب و زبان، سبکهای مختلفی را بوجود میآورد. هر سبک پیروان خود را دارد و هر شاعری معمولاً در سبکهای مشخصی شعر میگوید. اما تقلید چیست؟ تقلید زمانی اتفاق میافتد که شاعری در سبک خود به حد کمال میرسد و شاعران بعد از او آنقدر تحت تأثیر کار او قرار میگیرند که بی اختیار در راه او قدم برمیدارند و میخواهند همان معانی را در همان قالب و با همان زبان ارائه دهند. آنان همواره در سایهی شاعر اصلی قرار دارند و هیچگاه نمیتوانند توفیقی بدست آورند. تقلید در تمام هنرها وجود دارد و اصلاً یکی از آفات هنر، تقلید است. هنرمند نوآموز ناچار از تقلید است اما در مراحل بعدی برای اینکه ماندگار شود و حرفی برای گفتن داشته باشد، باید از حصار تقلید رهایی یابد که البته کاری است دشوار و نیازمند نبوغ و خلاقیت. در عالم شعر، برای اینکه شاعر از تقلید دور باشد باید حداقل بتواند یکی از عوامل معنی، قالب یا زبان را تغییر دهد و گونه جدیدی ارائه دهد. مثالهایی میزنم: بعد از حافظ شاعران دیگر شدیداً تحت تأثیر او قرار گرفتند و به تقلید از او پرداختند. به طوری که طی حدود دو قرن بعد از حافظ، شاعر خوبی سراغ نداریم. به گفته سایه بزرگوار – که خدای تعالی سایه ایشان را بر سر شعر ما مستدام بدارد – حافظ ناخواسته ظلم بزرگی به شاعران بعد از خود کرده است. تقلید از حافظ و انحطاط شعر فارسی ادامه داشت تا اینکه صائب تبریزی با تغییر معانی، سبک جدیدی بوجود آورد، موسوم به سبک هندی. البته لازم نیست که تمام شاعران مانند صائب و نیما سبکی کاملاً نو بیافرینند. نیما نیز با تغییر کامل هر سه عامل معنی، قالب و زبان، سبکی کاملاً نو بنا نهاد. اما سایر پیروان نیما، دامنه تغییراتشان به گستردگی نیما نبود. آنها هر کدام مواردی را تکمیل کردند یا تغییر دادند. بنابراین شاعرانی چون اخوان، مشیری، سایه، فروغ و ... را میتوان پیروان نیما شمرد نه مقلدان او. پیروانی که هرکدام حرفی تازه داشتند یا زبانی تازه. پیروی از یک سبک با تقلید متفاوت است و امر نکوهیدهای نیست، بلکه ناگزیر است. شاعر موضوع بحث ما، شهریار، به پیروی از قدما غزل گفته است نه تقلید از آنها. شاهد ما این است که هم معانی موجود در غزلیات شهریار با معانی غزلیات حافظ و سعدی متفاوت است و هم زبان او. آری شهریار حافظ را استاد خود میدانست و به او عشق میورزید. اما به هیچ وجه مقلد صرف حافظ نبود که اگر بود شهریار نبود. آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟، برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم، یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم، از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران، از زندگانیم گله دارد جوانیم و ... کجای این غزلها شبیه حافظ یا سعدی است؟ معانی کاملاً متفاوت و زبان کاملاً متفاوت و ویژه شهریار در آنها موج میزند.
دکتر غلامحسین یوسفی: "در غزلهای او (شهریار) آن خوشتراشی و حسن ترکیب و زدودگی و همآهنگی زبان غزلهای سعدی و یا آن زبان فراگیر و چند بُعدی و ایهامآمیز غزل حافظ دیده نمیشود و به قیاس با آنها زبانی دارد ساده و همگانی. از قضا همین سادگی و عمومی بودن زبان و تعبیر، یکی از موجبات رواج و شهرت شعر شهریار است."
ب- 2- شهریار را نمیتوان فقط غزلسرا انگاشت. او از اولین کسانی است که دعوت نیما را پذیرفت و به گفتن شعر نو روی آورد. به طوری که چندین نمونه از بهترین شعرهای شهریار که در حال و هوای نو سروده شدهاند جزو بهترین شعرهای نو فارسی به شمار میآیند. از جمله "هذیان دل"، "ای وای مادرم"، "دو مرغ بهشتی"، "مومیایی"، "نقاش".
ب- 3- عاطفه، رمانتیسم و تأثیرگذاری در شعرهای شهریار عوامل برجستهای هستند که در شعر شهریار به چشم میخورند و به نوعی از ویژگیهای بارز شعر او هستند و آثار او را از شاعران دیگر قدیم و جدید متمایز میکنند. تأثیرگذاری عمیق و فوران عاطفه در اشعار شهریار به قدری بالاست که به سرعت انسان را منقلب میکند و گاه ساعتها به فکر و غوطهوری در خاطرات میکشاند. به قول سیاوش کسرایی پشت هر کلمة شهریار شصت سال خاطره ایستاده است. یک نمونه شعر "ای وای مادرم" است. شعری که تحسین و تأثر همگان از جمله شاعری مانند فروغ را برانگیخته است. "پیراهن پلید مرا باز شسته بود..." ببینید چقدر شعر از کلمه "پلید" میریزد. نوشتن و خواندن باقی این شعر تحمل میخواهد. آنجا که میگوید: "میخواستم به خنده درآیم ز اشتباه. اما خیال بود، ای وای مادرم !" صدبار هم که خوانده باشی، به اینجا که برسی گریهات گرفته است. همینگونه است شعر "در جستجوی پدر". چه بگویم از "هذیان دل"؟ امکان دارد کسی هذیان دل را بخواند و نو به نو در مناظر آن دل از دست ندهد؟ این نوع تأثیرات عاطفی مستقیم دیگر حتی در حافظ و سعدی هم یافت نمیشوند. اینجاست که به گفته سهیل محمودی شهریار میشود خداوند عاطفه در شعر ایران و این دیگران هستند که باید از او تقلید کنند نه او از دیگران.
ادامه دارد...
ج- 1- مورد قبول است که دیوان شهریار نیاز به بهگزینی و پالایش دارد. اما اشعار خوب شهریار آنقدر هست که بعد از این پالایش هم شاهد یک دیوان شعر باشیم نه فقط یکی دو شعر.
ج- 2- گفته شده که شعرشناسان و محققین نسبت اشعار خوب و بد شاعر را میسنجند و مرتبه شاعر را تعیین میکنند. در حالیکه این کار رواجی ندارد و اساساً اشتباه است. اتفاقاً روال معمول این است که از کارهای ضعیف شاعر صرفنظر میشود و کارهای ارزشمند او مورد ارزیابی و مقایسه قرار میگیرند. قدرت هنری یک فرد در بهترین کارهای او نمایان میشود نه در کارهای ضعیف او. به عنوان مثال اگر صحبت درباره فروغ باشد، "تولدی دیگر" ملاک است و کتابهای قبلی فروغ که خود نیز از جاپ آنها پشیمان بود، اهمیتی ندارند. سایر شاعران معاصر هم مشکل مشابهی دارند. چرا که هنرمند اغلب در مسیر پیشرفت هنر خود گام برمیدارد و با گذشت سن و کسب تجربه و مهارت بیشتر، اثر هنری او نیز بهتر و پختهتر میگردد. در نتیجه اکثر شاعران از چاپ دفترهای قبلی خود ناخرسند میشوند. البته در گذشته که صنعت چاپ وجود نداشت معمولاً شاعر تا آخر عمر خود به پیرایش اشعار خود میپرداخت و به این دلیل اشعار قدما یکپارچهتر است. در مورد شهریار بیتوجهی خود او هم مزید بر علت شده بود. او به حق معتقد بود که مردم خود به تدریج اشعار ضعیف را دور خواهند ریخت و به این علت کمتر از شاعران همعصر خود به مرتبسازی و گزینش اشعارش میپرداخت. به هر حال همانطور که عرض کردم این موضوع نمیتواند دستاویزی جهت تضعیف شهریار قرار گیرد. چرا که اشعار خوب او مد نظر ما قرار دارند. به گفته نیما "هذیان دل" وسیلهای است که حق او را در ادبیات فارسی نگاه میدارد. آری فقط همین شعر هذیان دل کافی است تا شهریار جزو بزرگترین شعرای معاصر قرار گیرد. برخلاف آنچه درباره سنجش نسبت اشعار خوب و بد گفته شد، نظر غالب این است که تنها یک شعر خوب هم میتواند ملاک سنجش شاعر قرار گیرد. گفته فریدون مشیری شاهد خوبی است:
"من همیشه یاد مرحوم ملک میافتم که در مقدمهای که از خانم پروین اعتصامی یاد کرده، نوشته بودند اگر این خانم همین یک غزل را هم گفته بودند از نظر ما شاعر بزرگی بودند."
خوشبختانه شهریار مجموعهای از این شعرهای درخشان دارد که هرکدام میتواند به تنهایی دلیلی بر قوت اشعار او باشد.
ادامه دارد...
د- 1- آغاز تفرقه قومی در ایران بواسطه شعر نژادپرستانه شهریار! چقدر عجیب و حیرتآور است این ادعا. خدا را شکر تنها جایی که شنیدهام همینجاست البته اگر از همینجا به جاهای دیگر هم کشیده نشود. شمسالحق عزیزم، تفرقه قومیتی و تحقیر اقوام توسط یکدیگر یک پدیده زشت اجتماعی است که در کشورهای زیادی ظهور کرده است. اگر گناه سایر کشورها را هم بر گردن شهریار ندانیم، باید قبول کنیم که این پدیده شوم، علل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی فراوان و در هم تنیدهای دارد و اگر میشد منبع آن را به این سادگی پیدا کرد، شیوههای کنترل و حل آن نیز تا کنون پیدا شده بود. تنها نکته مثبتی که از این اتهام بی پایه میتوان گرفت، اقراری است به قدرت شعر شهریار که در دل آن پنهان شده است.
د- 2- شعری که از آن یاد شده است، نه تنها نژادپرستانه نیست، بلکه ضد نژادپرستی است. کافی است فقط اندکی دقت به محتوای آن داشته باشیم تا موضوع روشن شود. پر واضح است که عبارت "تهرانیا" در این شعر، متوجه مردم تهران نیست. مردمی که شهریار بهترین روزهای عمرش را با آنها گذراند و دوستان فراوانی از میان آنان داشت و حتی معشوقهاش از آنها بود. بلکه این خطاب عتاب آلود متوجه همان فتنهگرانی است که در کار تفرقه میکوشیدند و انصافاً تا آن روز هیچ کسی همانند شهریار نتوانسته بود چنین انتقاد صریحی از آنان داشته باشد، آن هم با زبان هنر.
د- 3- اتهام نژاد پرستی به شهریار واقعاً بیانصافی است. شهریار اشعار تأثیرگذاری در زمینه وحدت اقوام ایرانی، بویژه وحدت آذربایجانیها با سایر ایرانیها دارد. درحالیکه او میتوانست به قهرمان جداییطلبان تبدیل شود، چنین سرود:
تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو *** پور ایرانند و پاک آیین نژاد آریان
اختلاف لهجه، ملیت نزاید بهر کس *** ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان
گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نهای *** صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان
بیکس است ایران، به حرف ناکسان از ره مرو *** جان به قربان تو ای جانانه آذربایجان...
چه ستایشها که از حافظ و سعدی و فردوسی و مولانا نمود. در حالی که خود با سرودن "حیدربابایه سلام" در نقش فردوسی زبان ترکی بود و با سرودن سهندیه، یک شاعر بینظیر جهانی. شهریار با بودن خود و اکنون با نام و یاد خود یکی از عوامل بسیار مهم پیوند مردم آذربایجان با سایر اقوام ایران است. شهریاری که به گواه اکثر دوستان و نزدیکان، از عواطفی حساس و بسیار انسانی برخوردار بود، چگونه میتوانست نژادپرست باشد؟ سایه میگوید: "باور کنید تنها کسی که من باهاش آشنا شدم و دیدم از شعرش هزار بار شاعرتره شهریاره."
د- 4- جدای از این مسائل، وقتی درباره شعر یک شاعر و پایه ادبی او صحبت میشود، باید خود شعر را بررسی کرد نه عقاید شاعر را. آنقدر بدم میآید از این بحثهای بی مورد درباره اینکه خیام لاابالی بدمست خرابی بوده یا ذاهد قدیسی یا عارف دلسوزی. اینها هیچکدام ارتباطی به پایه ادبی خیام ندارند.
د- 5- درباره شخصیت شهریار، خوشبختانه ایشان به نیکی و خوبی در میان مردم مشهور هستند. شایسته است ما نیز بر همین تأکید کنیم و اگر مواردی خلاف آن به گمان ما رسیده است، از بیان آن بویژه وقتی که شاعر مورد نظر از دنیا رفته است پرهیز کنیم. جز در جایی که منفعت معینی داشته باشد.
ادامه دارد...
ه- 1- مقایسه شعر شاملو و فروغ با شهریار کار ناصوابی است که دوست عزیزم جناب شمسالحق خود در جایی به آن اشاره کردهاند. نمیخواهم وارد این وادی شوم که هیچ بهرهای در آن نمیبینم.
ه- 2- گفته شد که شهرت جهانی شاملو و فروغ از شهریار بیشتر است. صحت این موضوع برایم کاملاً روشن نیست. شاید هم اینطور باشد. اما موضوعی که به آن اطمینان دارم این است که شهریار در داخل کشور و در میان مردم ایران شناخته شدهتر از آن دو بزرگوار است. قبلاً شواهدی ارائه کردهام. یکی از ویژگیهای شهریار گستره وسیع مخاطبان اوست. تنها شاعر معاصر است که پیر و جوان، بیسواد و تحصیلکرده، شهری و روستایی و تمام اقشار جامعه به آن علاقه دارند و با آن الفت گرفتهاند. کاملاً برخلاف فروغ و بویژه شاملو که فقط قسمتی از تحصیلکردگان علاقمند به شعر با آنها آشنا هستند و بسیاری از مردم حتی قطعه کوتاهی از شاملو را در ذهن ندارند. عده زیادی حتی اسمش را هم نشنیدهاند. اشتباه نشود؛ این موضوع بیشتر از آنکه ضعفی برای شاملو محسوب شود، حسنی برای شهریار به شمار میرود. توجه داشته باشید که من مقایسه شعر شاملو و شهریار نمیکنم، بلکه منظور شهرت و مقبولیت آنهاست. خود این موضوع هم چندان اهمیتی برای من ندارد، اما چون عنوان شده بود پاسخ دادم.
ه- 3- گفته شده بود که شهریار فاقد شهرت جهانی است و شعر او راهی به خارج از مرزهای ایران نبرده است. گمان میکنم نمیتوان این موضوع را هم به این سادگی ادعا نمود. دو نمونه ببینید:
محمد اسحاق، استاد زبان و تاریخ ادبیات دانشگاه کلکته: "این شاعر با این که سی سال بیشتر ندارد البته در زمان گفتار گوینده، لیکن اشعارش در کمال پختگی است و می توان گفت فکر رسا، ظرفت الفاظ، لطافت معانی و نفوذی که یک شعر خوب باید داشته باشد، در اشعار او هست."
مهرداد اوستا: "امروز اگر خواسته باشیم کشورهای ترک زبان را از اقصای مغولستان و خراسان شمالی، و آن شهرها که روزگاری جایگاه پرورش ریاضیدانان بزرگی چون خوارزمی، بوعلیسینا، بیرونی و محدثانی همچون بخاری و همانندان این بزرگمردان بوده است، و اینک به چندین جمهوری بدل گشته است، و بئسالبدل، قرقیزستان، قزاقستان و تاجیکستان، و چه و چهها، تا آذربایجان شمالی که همانا قفقاز و گرجستان و ارمنستان باشد، و از ترکیه و کشورهای بالکان که به روزگار طلائی خلفای عثمانی جزئی از امپراتوری عثمانی بودهاند به شمار آوریم به گواه انتشار آثار ترکی شهریار، در معیاری که بتواند خوانندگان اشعار وی را بیرون از مرزهای جغرافیایی زبان فارسی دربرگیرد، به اندازهایست که مطابق با برآورد یکی از محققان به بیش از هشتصد میلیون میرسد. در حالی که بسیاری از آثار فارسی استاد شهریار به زبانهای ترکی، روسی و دیگر زبانهای معمول در شبه جزیره بالکان، به بلغاری، یوگسلاوی، آلبانی، لتونی، استونی و لیتوانی انتشار یافته است و بدینسان میتوان با جرأت گفت که این شهرت عالمگیر را علاوه بر قبول طبع و لطف سخن، عاملی الهی نیز در کار است."
ادامه دارد...
شمسالحق عزیز و بزرگوارم. وقتی دیدم حضرت استاد شهریار را که محبوب دلهای ما و بسیاری از ادب دوستان است، به سیب کرمو و چه و چه تشبیه کردهاید، بسیار دلگیر شدم. در مطلب اول یک دستهبندی از مخالفان شهریار آورده بودم. با بررسی نظرات شما و بویژه این تشبیهات دردآور، هر چقدر تلاش کردم تا شما را در دسته اول که همانا منتقدان منصف هستند، جای دهم، نتوانستم. میدانم که ممکن است شما تحت تأثیراتی این کلمات را بکار برده باشید. چرا که با شخصیت و مناعت طبع شما آشنا هستم و دیدهام که در جاهای دیگر اینگونه گفتار را نکوهش کردهاید. شهریار علاوه بر محبوبیتی که در کل کشور دارد و در خلال مطالبم به آن اشاره کردم، محبوبیت خاصی در بین مردم آذربایجان بویژه تبریز دارد. شاید باور نکنید، اما محبوبیتی که شهریار در این آب و خاک دارد، قابل مقایسه با محبوبیت حافظ در شیراز و ... نیست. اینجا شهریار نمرده است و چون آشنایی صمیمی نفس میکشد. نام و عکس و مجسمه و یادش در خیابانها، مغازهها، روی میزها، دیوار خانهها، ... دیده میشود. اینجا همه کوچکترین بدگویی درباره شهریار را بدگویی نسبت به خود یا یکی از عزیزان نزدیک تلقی میکنند و برآشفته میشوند یا بیصدا به دل میگیرند. در پایان از حوصلهای که صرف حقیر کردید کمال امتنان را دارم. معذرت میخواهم که مطالب طولانی شدند. خواستار پاسخی از جانب شما نیستم. اما اگر بخواهید حالی از ما بپرسید یا مطلبی از باب راهنمایی بگویید، باعث خوشوقتی خواهد بود. دستتان را میبوسم. از دوست گرامی مشترکمان دکتر امین کیخا متشکرم و به خوزستان عزیز درود میفرستم. از سایر دوستان و سروران گرامی نیز سپاسگزارم.
درود به شبرو عزیز !
این شعر رو استاد موقعی تو بیمارستان بستری بود گفته ، قضیه از این قراره که بعد رفتن ثریا یه مدت بعد شهریار دوست صمیمیش یعنی ابوالقاسم رو هم از دست میده و شهریار تبعید میشه به خراسان و تبعید گاه کمال الملک ، تو خراسان بود که خبر مرگ پدرش رو بهش میدن و چون شهریار نمی تونست از خراسان بره و همچنین چون استاد فکر می کرد به خاطر ترک تحصیل پدرشو آزرده ، افسرده میشه ، در واقع غم از بی وفایی ثریا و از دست دادن دوست صمیمیش و پدرش ، باعث افسردگی شهریار میشه طوری که کارش به بیمارستان می کشه، تو بیمارستان بود که ثریا به ملاقاتش میره و استاد این شعر رو اونجا میگه .
فیلم شهریار که شبکه دو پخش میشد خیلی ناقص بود و قطره ای از دریای زندگی و عشق استاد رو هم نمی شد توش دید، خیلی جاها هم اشتباه بود، مثلا همون برگشتن ثریا و شعر آمدی جانم به قربانت ،شهریار اون شعر رو اونجا نگفته و ثریا هم تو همون دیدار اول بی مقدمه نیومده به شهریار بگه بیا دوباره شروع کنیم ، بله دوباره شروع کردند ولی بازم بعد یه مدت ثریا ساز ناسازگاری می زنه و بازم میره و بعد برگشت دوباره میاد بازم به شهریار پیشنهاد عشق مجدد میده که اینبار شهریار قبول نمی کنه و اون شعر برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم رو میگه
هر کی می خواد در مورد شهریار بیشتر بدونه پیشنهاد می کنم کتاب در خلوت شهریار نوشته استاد بیوک نیک اندیش رو بخونه، که استاد رفیق شفیق سالهای پایانی عمر شهریار بوده و لحظه فوت شهریار هم پیشش بود. تو فیلم شهریار هم به غلط رسول معرفی شده بود .
این فیلم اعتراض هایی رو جانب بیوک نیک اندیش و سایر دوستان شهریار و دختر شهریار رو به دنبال داشت
آقایان محترم شعر تهران و تهرانی را استاد شهریاری در مخالفت با نژاد پرستی و توهین به اقوام ایرانی توسط بعضی از نژادپرستان فارس صورت می گیرد که آغاز گر آن هم رضاشاه بود . سروده است و در شعر تشویق به همبستگی اقوام شده است . بواقعا کوته بینی است که شهریار را آغازگر نژادپرستی در ایران بدانید . از این حرف مرغ پخته شده هم خنده اش می گیرد . اگر این شعر را نژادپرستی و شهریار را نژاد پرست می دانید پس به فردوسی بزرگتان چه می گویید که شاهنامه اش مملو از اشعار شئونیسمی و نژادپرستانه است
آمدی جـــــــانم به قربانت ولی...با او چرا ؟؟ :-(
آمدی جانم به قربانت ولی حالا برو....
" سخت است به جایی برسی که دیگر نه هیچ آمدنی آرامت کند و نه هیچ رفتنی نابودت .... "
ادم اگه عاشق باشه شعربراش شور دیگه ای داره اونایی که عاشقن میفهمن شب مهتابی و شعرخواندن در زیرنورماه یعنی چی بویژه شعرای شهریار
خدمت جناب شبرو عزیز سلام دارم
هرچقدر تلاش کردم عبارتی برای سپاس از آنچه نگاشتید بیابم . نیافتم.
آنقدر دقیق آنقدر بی غرض وآنقدر مستند که سخن دیگری باقی نماند
رشک میبرم برکسانی که افتخار مجالست باشما را دارند.
ازخداوند آرزوی بهترین نعماتش را برایتان دارم .
بنده نوازی می کنی مهدی جان. لطف داری. غبطه می خورم که چندی با حضرت استاد شهریار بوده ای. سن من که فرصت نداد ببینمشان. خدا نگهدارت باشد رفیق. قوربانام سنه
بسیار متشکرم
سرورید. البته من انموقع سن کمی داشتم و نمیدانستم چه گوهر کمیابی پیش روی من نشسته است . اما هنوز هم هروقت گوشه ای از آوازهای جناب شهریار را در ماهور و راست پنجگاه که بیاد دارم زمزمه میکنم اشک در چشم مجلسیان حلقه میزند . ومن تاثیر آن انفاس را بخوبی درک میکنم
ایامتان خوش و خرم
وار اولاسیز
سلام محض اطلاعتون باید بگم که استادشهریارنمرده است اوهمیشه زنده است یاشاسین شهریار
سلام.چرا غزلیات شعریار بصورت کامل در سایت گنجور یافت نمیشود؟
از مدیران زحمتکش سایت گنجور تقاضا دارم که دیوان شهریار را به صورت کامل و جامع در سایت قرار دهند.
با تشکر وسپاس فراوان....
برای رفع اشتباه
(غزلیات شعریار) اشتباه شد
درست آن غزلیات شهریار
برای رفع اشتباه
منظورم شوونیسم بود که اشتباهی ناسیونالسیم تایپ کردم
سلام و عرض خسته نباشید خدمت دوستان...
خطاب به دریا
من هم مثل شما عاشق شهریار و استادش خواجه حافظ شیرازی هستم.در ادبیات فارسی وقتی از کلمه ی (ترک) استفاده میشود به این معنی نیست که کسی یا شخصی ترک تبار بوده.(ترک) یعنی یار زیبا و خوشرو...و دیگر آن که منظور خواجه از ترک شیرازی یار زیبای شیرازی بوده.و درست آن بیتی که ذکر فرمودید بدین شکل است(خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند-ساقی بده بشارت رندان پارسارا)...در ضمن نباید به شاعر شاهنامه فردوسی توهین کرد چون اگر فردوسی نبود زبان شیرین فارسی هم نبود.سخن را نیک بدارید که سخن ارزشی بس والا دارد.البته این طرز رفتار با استاد شهریار درست نیست.قربان همه ی ترک زبانان ایران...
ایام به کام
حقیر نیز با نظر جناب آقای حسینی موافقم و آن میانه روی و نیک نگری را پاس می دارم. البته آن بیت حافظ هم با کلمه خوبان و هم با کلمه ترکان آمده است. درباره معنی کلمه ترک در اشعار حافظ نیز حق با آقای حسینی است و آن معشوق زیبارو باشد. اما در این بیت خاص اگر کلمه ترکان را بپذیریم، استخراج معنی ترک تبار نیز باورپذیر است. به هر حال درباره این بیت نیز همانند بسیاری از ابیات مورد اختلاف، نمی توان نظر قطعی صادر کرد و فارغ از نظر حضرت حافظ، همه روایت ها به نوعی دلاویز و خواندنی هستند.
سخن از فردوسی بزرگ آمد. من نیز به احترام آن حکیم و پادشاه شعر فارسی کلاه از سر بر می دارم و بر روان پاکش درود می فرستم. قبلاً هم چنین مواردی درباره فردوسی مطرح شده بود اما چون نمی خواستم دوباره بحثی دیگر از نوع مباحث احساسی و غیر علمی در گنجور پیش آید، چشم پوشی را مقدم دیدم. دوستان عزیز همزبان من، لازمه تمجید و دفاع از زبان ترکی و شاعر ترک، کوبیدن فردوسی نیست. ما همه یک ملتیم و باید برای اعتلای همزمان هر دو زبان بکوشیم. در خاتمه بخش کوتاهی از شعر شاعر عزیزتر از جانم حضرت استاد شهریار درباره فردوسی برایتان می آورم:
... آن گوشه، سواد ِ سهمگین کوهی است / بر سینه ی آن کوه کلان، بنشسته / چون صخره سواد ِ هیکلی رویین تن / آن گونه که سیمرغ نشیند بر قاف / گویی که یکی مجسمه است از مفرغ
می دانی کیست ؟
او شاعر ایده آل ما فردوسی است !
او پیکره ی غرور ملیت ماست !
*
فردوسی طوسی، آن نبوغ قهّار / طراح و مهندس بناهای قصَص / نقاش قرون ماورای تاریخ / رنگین کن فیلم فولکلورهای قدیم
اسپَهبُد افسانه سرایان جهان
در سبک ِ ظریف مینیاتور سازی هم / سهمی و صلابت شگرفی دارد / در غرّش از او حماسه های ملی است / توفنده از او حمّیت و احساسات
داننده ی راز انفجار کلمات
افتاده به روی نقشه های جنگی / فرمانده ی جنگهای فرهنگی ماست / خلاق غرور قومیت ما
او شاعر ایده آل ما فردوسی است ! ...
سلام و عرض ادب به دوست بزرگوارم شبرو جان...
در مورد نوشته های بالای خود که درباره ی استاد عزیزمان شهریار نوشته بودید مطلبی دارم.در آن جا که درباره ی شهرت جهانی شهریار سخن به میان آمد.با یک سند میتوان اثبات کرد که شهریار شهرت فراوانی در جهان داشته...اگر شما نامه ی استاد شهریار به انیشتن را بخوانید متوجه خواهید شد.البته من نوشته های شما را بصورت کامل نخوانده ام.
نامه تاریخی استاد شهریار به انیشتین
نامه تاریخی استاد شهریار به انیشتین
در خلال سالهای 1320 و 1321 خبر کشفیات انیشتین غوغایی در جهان انداخته بود. کارشناسان معتقد بودند که اگر متفقین جنگ را تمام نکنند، آلمان به وسیله بمب اتمی، مقاومت آنها را درهم خواهد شکست . همه جا صحبت از این سلاح بسیار وحشت آفرین بود. جهان هر لحظه منتظر وقوع حادثه ای جهنمی بود. جنگ با پیروزی متفقین به پایان رسید،خوشبختانه ، هیچ یک از طرفین جنگ نتوانستند از بمب اتمی استفاده بکنند.
البرت انیشـتین در سـال 1879 میلادی در شـهر اولم آلمان متولد شـد. تحصیلات خود را در مونیخ و آراو سـویس به پایان برد. او در همانسـال که فرضیه نسـبیت را طرح کرد (1905 ) از تابعـیت آلمان رو گرداند و به تابعیت سـویس در آمد.
سـال 1905 برای انیشـتین 26 سـاله سـال انتشـار دو اثـر مهم دیگر در علم فـیزیک اسـت که نظریه « کوانتوم» او باعث شـد در 1921 جایـزه نوبل فـیزیک را در 42 سالگی ببرد و نیـز مقاله محاسبه انرژی اتمی را که« به معادله انیشتین » معروف اسـت در همین سـال منتشـر سـاخت. انیشتین در فاصله سـالهای 1905 تا 1933 در دانشـگاه های آلمان و سـویس درس می داد و برای سـخنرانی به ممالک اروپایی سـفر می کرد او در 1914 ،بار دیگر به تابعـیت وطن اولش آلمان درآمد و اسـتاد فـیزیک دانشـگاه برلین شـد. او تا سـال 1933 در آلمان زندگی می کرد و در سـفر انگلسـتان و امریکا بود که نازیها او را به دلیل دینش از کار برکنار کردند آلبرت انیشتین،یک آلمانی یهودی بود. در آن سالها وقتی که اخبار مربوط به کوره های آدم سوزی یهودیان توسط نازی ها منتشر گردید، جنایتی که هیچ ملت متمدنی بدان دست نمی یازد.انیشتین این جنایت را تحمل نکرد و در سال1940 میلادی برابر 1319شمسی از آلمان فرار کرد و ناگـزیـر دعوت دانشـگاه پـرینسـتون را پـذیـرفـت و به تابعـیت امریکا در آمد.
انیشـتین اولین کسی بود که امریکا را از خطر اتمی شــدن احتمالی آلمان آگاه کرد و امریکا را تشـویق کرد تا به تحقیقات اتمی خود و شـکافتن اتم ادامه دهـد. او در سـال 1939 در نامه به روزولت نوشـت:
" آقای رئیس جمهور اگر امریکا موضوع اتمی شـدن آلمان را جدی نگـیرد بشـریت با فاجعه غیر قابل جبران رو برو خواهـد شــد".
این نامه باعث شـد که امریکایی ها کارخانه های آب سـنگین آلمان را که در آلمان، نروژ و دانمارک برپا بود شـناسـایی و با بمب هواپیماهایشان منهدم نمایند و به موازات این کار به تحقیقات اتمی خود ادامه دهـند. این تحقیقات منجر به تولید اولین بمب اتمی جهان توسـط امریکا شـد و امریکایی ها با تجربه بمب اتمی روی دو شـهر هـیروشـیما و ناگازاکی فاجعه معـروف به هـیروشـیما را آفـریدند .
در سالهای 1325 و 1326 شمسی بار دیگر خطر بمب اتم زبانزد مردم جهان شد. بشریت نگران از پیامدهای این اسلحه مرگبار، آرامش موقت خود را از دست دادند. اگر یکی دیگر از دولت های متخاصم از این اسلحه استفاده بکند، فاتحه دنیا خوانده خواهد شد. هیچ ذی روحی در روی زمین باقی نخواهد ماند. قرن ها طول خواهد کشید تا حیوانی تک سلولی به وجود آید و قرن ها زمان لازم خواهد بود تا زمین به حالت اولیه برگردد. این ها صحبت های روزمره مردم جهان بود.در چنین فضایی چه کسی قادر بود از این فاجعه عظیم جلوگیری کند. اکثریت مردم دست به دعا بودند. عده ای می گفتند که خداوند در قرآن خبر داده است که کوه ها مثل پنبه تافته خواهد شد. آیا این مردم می توانستند افکار و حرف دلشان را به انیشتینی که در محاصره جهان خواران بود، برسانند؟ پس چه باید کرد؟ چگونه می توان این نابغه علم را متوجه اوضاع وخیم و شرایط روحی نامساعد بشر نمود؟
در سال 1326 شمسی جمعی از اساتید و دانشجویان تهران ، دست به دامن استاد شهریار می شوند ، موضوع را کاملاً شرح می دهند، نگرانی و وحشت مردم جهان را با او در میان می گذارند و یادآوری می کنند که تنها شهریار ، نابغه شعر و ادب مشرق زمین می تواند، انیشتین آن نابغه ریاضی و فیزیک مغرب زمین را متاثر بکند.
خود استاد شهریار می فرمودند:
"چنان منقلب شدم که گویی بمب اتم کره زمین را به کلی نابود کرد و پودر آن در فضای بیکران پخش شد. از جسم خاکی رهیدم . در عالمی اعلا به درگاه خداوند متوسّل شدم : خدایا کمکم کن. پروردگارا، قدرتی می خواهم که دل آن سلطان ریاضی را نرم کنم. اکنون که من مامور این امر مهم شده ام ، شرمنده ام مگردان".
آری، شهریار ادب شرق، توفیق الهی را کسب می کند و همان شب ، شعر « پیام به انیشتین» آفریده می شود. این شعر به قدری روان و منسجم و صمیمی و موثر، خلق می شود که گمان نمی رفت هیچ سنگدلی را یارای مقاومت در برابرش باشد.
بلافاصله این شعر به زبان های انگلیسی ، آلمانی ، فرانسه و روسی ترجمه می گردد. عده ای به سرپرستی دخترش (خانم مریم یا شهرزاد بهجت) مامور می شوند که شعر را به انیشتین برسانند. از مدیر دفترش در اقامتگاهش وقت می گیرند، روز موعود فرا می رسد. ترجمه فصیح انگلیسی شعر را در اقامتگاه انیشتین، برایش می خوانند. آنچنانکه حاضران نقل کرده اند آن بزرگمرد عالم دانش ، دو بار از جای خود برمی خیزد. دو دستش را بر صورتش می نهد و می فشارد. قطرات اشک بر شیشه عینکش نمایان می شود. با چهره ای اندوهگین یکباره ، با صدایی بلند فریاد می زند:« به دادم برسید » بعد سکوت می کند و صورتش را در میان دو دستش می گیرد و غرق در بحر تفکر می گردد. سکوت غم انگیزی فضای اقامتگاهش را پر می کند.دقایقی بعد ، می خواهد که شعر بار دیگر خوانده شود. این بار پس از شنیدن آن به خارج از اتاقش می رود و با وضعیتی مغموم در باغ مخصوص اش قدم می زند. گویا تا آخر عمر هم همیشه غمگین بوده است.
پس از ارسال این پیام از سوی شهریار به انیشـتین ، وی ناگهان متوجه غولی که از شـیشـه بیـرون آورده بود شــد.پس از پایان جنگ پدر بمب اتم مبدل به یک مبارز طراز اول برای جلوگـیری از توسـعه و تولـید سـلاح اتمی شـد و به اتفاق برتراندراسـل فیلسـوف معـروف انگلیسی نهضت ضد جنگ و محدودیت اسـتفاده از سلاح اتمی را براه انداخت. این کار درست مقارن با حمله صلح اتحاد جماهـیر شـوروی به رهبری استالین بود که هنوز به سـلاح اتمی دسـت نیافـته بود. به این جهت در امریکا انیشتین مورد تعـقیب و پیگیری کمیسـیون واقع شـد که به رهـبری سـناتور « مک کارتی » برای مبارزه با کمونیزم فعالیت داشـت. این کمیسـیون که در آن سـالها کار اصلی اش پرونده سـازی و تشـکیل محاکماتی برای بازجویی از روشـنفکران بود، او را به جاسوسی و داشتن افکار کمونیستی سـاخت اما طبعاً با برنده جایـزه نوبل و پدر تئوریهای پیشرفته فـیزیک کاری نمی توانسـت کرد. خود انیشـتین گاه به طنز می گفت: « خوش حالم زنم از فـیزیک چیزی سـرش نمی شـود و گرنه سـرنوشـت « جولیوس » و « اتل» در انتظار ما هم بود» . و اشـاره او به محاکمه معـروف « جولیوس و اتل روزنبرگ» دو دانشـمند فـیزیک امریکایی بود که طی محاکمه محکوم به اعـدام شـدند و« آلبر کامو» نمایشنامه « روزنبرگ ها نباید بمیرند » را در دفاع از آنان نوشـت. انیشـتین که یک یهودی بود، در آغاز از تمام مواضع صهیونسـتی دفاع می کرد، اما هنگامیکه اسرائیلی ها با خشـونت به تصرف سـرزمین های فلسطینی پرداختند او به یـکی از منتـقدان بزرگ شـیوه های تروریستی آن سـال های « مناخیم بیگین» تبدیل شـد و در مقاله ای در روزنامه نیویورک تایمز آنها را محکوم سـاخت.
با اینهمه بعـد از تشـکیل دولت اسرائیل و پس از مرگ نخسـتین رئیس جمهور این کشـور « ایزروایزمن » درسـال 1952 به او پیشـنهاد شـد که ریاسـت جمهوری اسرائیل را بپـذیـرد و فـیزیک دان فیلسـوف این پیشـنهاد را رد کرد.
انیشتین از 1946 به این طرف یعنی نُـه سـال اخیر عمر خود را به عنوان یک مبارز صلح دوسـت و طرفدار آزادی انسـان سـپری کرد و شگفت آنکه مخالفانش در برابر حرفهای انسـان دوسـتانه و مبارزات صلح جویانه وی را همواره « بچه پـیر مو فرفری » می خواندند و معـتقد بودند که این موجود اسـتثنایی همچنان در سـالهای کودکی به سـر می برد و هنوز به عقل نرسـیده اسـت.دلیل بزرگی که آنها برای اسـتدلال خود در حق این « پیر کودک » می آورند این بود که او پس از آنکه سـالها در دامن سـرمایه داری بزرگ شـده و پرورش یافـته بود از پول و مال دنیا نه چیزی داشـت نه چیزی می فهمید. همسرش از ترس ولخرجی های او هنگام خروج از خانه به وی پول تو جیبی می داد و ای بسا که در بازگشـت متوجه می شـد که او همان پول مختصر را به سـائلی در سـر راه داده یا برای یک دسـته از بچه ها بستنی خریده اسـت و با آنها بسـتنی خورده و خندیده اسـت.انیشتین در سـال 1955 در شـهر برینسـتون در مرکز دانشـگاهی که پـس از مهاجرت در امریکا در آن مشـغـول به کار شـده بود درگذشـت.
متن ارسالی استاد شهریار به انیشتین:
پیام به انیشتین
انیشتین یک سلام ناشناس البته می بخشی ،
دوان در سایه روشن های یک مهتاب خلیایی
نسیم شرق می آید، شکنج طرّه ها افشان
فشرده زیر بازو شاخه های نرگس و مریم
از آن هایی که در سعیدیه شیراز می رویند
ز چین و موج دریاها و پیچ و تاب جنگل ها
دوان می آید و صبح سحر خواهد به سر کوبید
در خلوت سرای قصر سلطان ریاضی را.
درون کاخ استغنا، فراز تخت اندیشه
سر از زانوی استغراق خود بردار
به این مهمان که بی هنگام و ناخوانده است، در بگشا
اجازت ده که با دست لطیف خویش بنوازد،
به نرمی چین پیشانی افکار بلندت را
به آن ابریشم اندیشه هایت شانه خواهد زد.
نبوغ شعر مشرق نیز با آیین درویشی
به کف جام شرابی از سبوی حافظ و خیام
به دنبال نسیم از در رسیده می زند زانو
که بوسد دست پیر حکمت دانای مغرب را
انیشتین آفرین بر تو ،
خلاء با سرعت نوری که داری ، در نوردیدی
زمان در جاودان پی شد، مکان در لامکان طی شد
حیات جاودان کز درک بیرون بود پیدا شد
بهشت روح علوی هم که دین می گفت جز این نیست
تو با هم آشتی دادی جهان دین و دانش را
انیشتین ناز شست تو!
نشان دادی که جرم و جسم چیزی جز انرژی نیست
اتم تا می شکافد جزو جمع عالم بالاست
به چشم موشکاف اهل عرفان و تصوّف نیز
جهان ما حباب روی چین آب را ماند
من ناخوانده دفتر هم که طفل مکتب عشقم،
جهان جسم ، موجی از جهان روح می دانم
اصالت نیست در مادّه.
انیشتین صد هزار احسن و لیکن صد هزار افسوس
حریف از کشف و الهام تو دارد بمب میسازد
انیشتین اژدهای جنگ ....!
جهنم کام وحشتناک خود را باز خواهد کرد
دگر پیمانه عمر جهان لبریز خواهد شد
دگر عشق و محبت از طبیعت قهر خواهد کرد
چه می گویم؟
مگر مهر و وفا محکوم اضمحلال خواهد بود؟
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد؟
مگر یک مادر از دل «وای فرزندم» نخواهد گفت؟
انیشتین بغض دارم در گلو دستم به دامانت
نبوغ خود به کام التیام زخم انسان کن
سر این ناجوانمردان سنگین دل به راه آور
نژاد و کیش و ملّیت یکی کن ای بزرگ استاد
زمین، یک پایتخت امپراطوری وجدان کن
تفوق در جهان قائل مشو جز علم و تقوا را
انیشتین نامی از ایران ویران هم شنیدستی؟
حکیما، محترم می دار مهد ابن سینا را
به این وحشی تمدّن گوشزد کن حرمت ما را.
انیشتین پا فراتر نه جهان عقل هم طی کن
کنار هم ببین موسی و عیسی و محمّد را
کلید عشق را بردار و حلّ این معمّا کن
و گر شد از زبان علم این قفل کهن واکن.
انیشتین بازهم بالا
خدا را نیز پیدا کن.
بخش ادبیات تبیان
سلام، من مطلبی در سایت های خارجی مبنی بر این اتفاق پیدا نکردم منبعتون رو می فرمایید؟
من عاشق استاد هستم و هزاران بار افسوس خوردم که چرا سنم اجازه نداده زمان حیاتشون دستبوسیشون برم ولی میرم سر خاکشون!امیدوارم دینم ادا کنم اینهمه که با اشعارش حالمو عوض کرده!راستش بعضی ها خیلی کم لطفی کردن در مورد استاد که من به شخصه میذارم به پای عدم شناختشون .این روزا مردم درک ندارن از اطرافشون مثال برای من اگه این اتفاق تا نیفتاده میگم اینم شد غصه؟!در حالی که همین غصه برای من بیفته میبینم من داغونتر از مردم هم میشم.در ضمن واقعا سریال شهریار خیلی ضعیف بود دوران کودکی استاد رو با شعر حیدر بابا و خان ننه اش به بهترین حالت نمایش داد در حالی که حذف شده بود کلا و جوانیشون خوب بود بد نبود و دوران پیریشون رو هم که دیگه افتضاح بود با اقای گرجستانی ایشون سریال طنز بازی کرده بون اصلا صلاح نبود ایشون بازی کنن و بازی ضعیفی ارائه داده بودن و فیلمنامه هم خیلی ضعیف بود با اینکه سال 1357 به اینور رو خیلی خوب میتونستن در بیارن پرستار ایشون حی و حاضر بود دوستانشون و فرزندانشون.البته این رو هم اشاره کنم واقعا پسرشون هم نمیدونم چرا اینقد ضعیف عمل کردن واقعا با اینکه باز سریال شهریار رو دوس دارم ببینم ولی حق مطلب اصلا ادا نشد
سلام عرض میکنم خدمت سرکار خانوم دریا...درود بر شما
حقیر نمیداند که شما ترک هستید یا نه.اما من ترکم و ترکی را بی نهایت دوست میدارم.معنی این بیت از استاد شهریار چیست؟
(برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم/حیف از ان عمر که در پای تو من سر کردم)
و اما در مورد فردوسی این را باید گفت که نباید در مورد راست یا دروغ بودن اشعار شاهنانه بحث کرد زیرا اگر بخواهیم بدین شکل قضاوت کنیم دیگر شاعران هم دروغگو بشمار می آیند.حتی نظامی...
ارزش شاهنامه را با قضاوت بر راستی و دروغی آن نمیتوان در ادب فارسی درک کرد.آن زمانی که اعراب مسلمان برای رواج و گسترش دین مبین اسلام به کشورهای دیگر حمله میکردند.وقتی بر یک کشوری چیره میگشتند ادب و فرهنگ و زبان عرب نیز بر آن کشور چیره میگشت.اما تنها کشوری که توانست ادب و فرهنگ و زبان خود را حفظ کند ایران ما بود.ما این را مدیون فردوسی هستیم.زیرا فرذوسی از جان و مال و وقت خود گذشت تا شاهنامه را سرود.حقیر این را از شما خواهشمند است تا با این تفکر که اشعار فردوسی راست بوده یا دروغ به قضاوت فردوسی منشینید...فردوسی شاه کشور ادب فارسیست.چون شاهنامه از لحاظ ملی برای ما بسی غرور آفرین است
بسیار سپاسگذارم آقای سید رسول حسینی... ادب شما از تمام جملاتتان هویداست...دست بوس مادری هستم که شما را تربیت کرده ند....
استاد شهریار هم شاعر معاصر ماست و با اعتقاد به این که "ترک" در شعر شعرای قرون پیشین با مفهوم "زیبارو" بکار رفته است... بنده به شخصه مخالف این قضیه هستم....... قرن ها گذشته و حتما تفسیر کلمات دچار تفاوت شده است... شاید هم استاد برای زیبایی شعرشان "ترک" و "ترک" را کنار هم اورده ند...
نظامی را جزو دروغگویان قرار دادن بی انصافیست ...
ایران تنها کشوری نبود که زبان و فرهنگ خود را حفظ کرد خیلی از کشورهای همساییه ما هم موفق شدند...
بلی تلاش فراوان فردوسی در حفظ زبان فارسی را نمیتوان انکار کرد...
موفق و سربلند باشید...
سلام خدمت شما دریا خانوم محترم.خیلی خیلی متشکرم
در باره ی نظامی منظور حقیر این بود شخصیت های داستانی نظامی حقیقی نبودند
و دیگر آن که ایران آن وقت با ایران فعلی از لحاظ جغرافیایی فرق کرده است
خانوم دریا از نظر بنده اگر بخواهیم به این بحث ادامه دهیم بهتر است که گفتوگو کنیم که این مقدور نیست.چون نمیشود با نوشتن بحث کرد
بگذریم حرف هایی که میخواستم درباره ی شهریار بنویسم که در گذشته از یادم میرفت بنویسم فی الحال مینویسم
آن عزیزانی که به استاد شهریار بی ادبی میکنند حتی اگر لایق باشند که نیستند لازم است بدانند که شهریار (سید)بوده.اگر احترام مقام شاعری استاد شهریار را نگه نمیدارند احترام سید بودنش را باید نگه دارند
اما اگر کسانی که شهریار را از لحاظ قدرت شاعری کوچک میبینند باید خود شاعری مشهور و چیره دست باشند تا بتوانند از اشعار شهریار مودبانه انتقاد کنند.باز هم شاعران مشهور هم عصر شهریار شهریار را تشویق میکردند
خانوم دریا برای شما یک بیت از شهریار دارم
(میروم تا که به صاحبنظری بازرسم/محرم ما نبود دیده کوته نظران)
در پناه حق
اقای سید رسول حسینی
ممنونم و سپاس فراوان بر شما که توجه کردید.......بیت استاد شهریار تمام منظور ما را رساند....... موفق و سربلند باشید
به سوی تو، به شوق روی تو، به طرف کوی تو
سپیدهدم آیم، مگر تو را جویم، بگو کجایی؟
نشان تو، گه از زمین گاهی، ز آسمان جویم
ببین چه بیپروا، ره تو میپویم، بگو کجایی؟
گر تو را جویم، حدیث دل گویم، بگو کجایی؟
به دست تو دادم، دل پریشانم، دگر چه خواهی؟
فتادهام از پا، بگو که از جانم، دگر چه خواهی؟
من فقط دوس دارم این غزلو از زبون خود شهریار بشنوم و گریه کنم
به کسایی که از این شعر خوششون میاد پیشنهاد میکنم فیلم شهریار ساعت23:00 از شبکخ ی تماشا رو ببینند*
ه کسایی که از این شعر خوششون میاد پیشنهاد میکنم فیلم شهریار ساعت23:00 از شبکخ ی تماشا رو ببینند*
وقتی این شعر رو میخونم فکر میکنم خودم سرودمش و من.شهریارم
صمیمیت وصفای این غزل بی نظیره اما هر وقت این غزل رو میخونم چند ساعتی دلم میگیره.
بسم الله الرحمن الرحیم
درودبرجناب شبرو رحمت به پدرومادرتان و شیر پاکی که خورده ایدجانم به قربانتان که این چنین جواب دندان شکنی را به مخالفان منتقدنما و مغرض استاد شهریار دادید
متن ترک نیستم اما به قول ترک زبانان سنه قربان
درود بر محمد امین عزیز و گرامی. فدایتان شوم، قابل اینقدر لطف و محبت شما نبودم. شرمسارم کردید
سلام دوستان
161 حاشیه نویسی برای یک غزل؟
عالی بود
غزلهای حافظ هم ندیدم 161 حاشیه نویسی داشته باشه نظرات دوستان متفاوت بود و جالب خیلی از دوستان وضعیت خود را به حالت استاد مشابه میدیدند و مشخص بود که توانسته اند با این شعر ارتباط خوبی برقرار کنند
برخی از دوستان گلم هم گفتند که (استاد دانشگاه و معلمانشان) نظر داده اند که استاد از حافظ تقلید کرده است من خودم شخصا در جایگاهی نیستم که این نظر رو بدم یا به این نظرات پاسخی بدم ولی دوستان گلم را دعوت میکنم به خواندن دیوان غزلیات فخرالدین عراقی ، آنجاست که اگه انصاف داشته باشیم متوجه میشیم حافظ از عراقی تقلید کرده است.
یا بهتره بگوییم حافظ از عراقی الهام گرفته و شهریار از حافظ
با تشکر
باسلام و عرض ادب
واقعا تاثیر گذار و سوزناک و عاشقانس
یه جورایی حرف دل من و خیلی ها ست!!!
چون منم واقعا خسته شدم از این وضع تنهایی و بی کسی
یاعلی
زیبااااااااااا
خدا بیامرزه این شهریارو با خوندن این شعر جوونا رو به خودشون بر می گردونه برای شادی روحش صلوات
خدا بیامزه شهریارو با خوندن این شعر جوونا رو به خودشون بر می گردونه من دانلود ردم شما هم دانلود کنید
سلام من با خوندن غزل استاد شهریار حال بسیار خوبی پیدا میکنم
واقعا استادی برارنده شهریار هست .روحت شاد
سلام همیشه دوست داشتم یه جواب برای این غزل زیبا و به یاد ماندنی استاد بنویسم و نوشتم امیدوارم دوستانی که می خوانند خوششان بیاید:
آمدم دیر آمدم اما پشیمان آمدم
سر به زیر و خسته و زار و پریشان آمدم
سینه ای شوریده اما پای در سنگ داشتم
در میان خنده های بخت، گریان آمدم
گرچه عمر ما ز فروردین و مردادش گذشت
من به امید وصالت در زمستان آمدم
من که خود غرق نیازم نازنینم ناز کو
خسته از بار جوانی همچو پیران آمدم
اعتبار عمر عاشق در گذار سال نیست
غفلت از یادت نکردم با دل و جان آمدم
بر زمینش وا نهادم قصه ی شیرین که خود
«قیس» تر از شوق لیلی در بیابان آمدم
از شب هجران نگو آن شاهد بخت سیاه
سالها با او ز شب، تا صبح پایان آمدم
آسمان هم در عزای عشق شاید تیره شد
دلشکسته چون بهار با ابر گریان آمدم
در سکوتی تلخ فریادم فرو افتاده بود
در هوای غربتش افتان و خیزان آمدم
شهریارا! تا قیامت با توام «تنها چرا»؟
در فدای قهر چشمانت به قربان آمدم
ممنون از نگاههای گرمتون
به ما هم سری بزنید: shahriaraneha.blogfa.com
این شعر عالیه و من عاشقشم و با خوندنش گریم میگیره ...
جناب شبرو؛ حقیقتا هم لذت بردم از نوشتار دقیق و زیبای شما و استفاده بسیار بردم از علم و ادب و آگاهی شما.
من ترکم و نه طرفدار سینه چاک اشعار جناب شهریار. اما خدا رو شاکرم که اساتیدی همچون جناب شبرو در عرصه ادبیات پارسی حضور دارند.
سپاسگزارم خانم ستاره
شما لطف دارید. آنچه نوشتید براستی برازنده حقیر نبود. ممنونم
این بیت با تمام زیبایی و لطافتش یک چیز کم دارد و آن لذت وصال است...
مگر غیر از این است که ما کسی را جان خود خطاب می کنیم که تا موقع مرگ شوق بر وصال و همنشینی اش داشته باشیم؟
این دو بیتی را تقدیم می کنم به شما دوستاداران ادبیات که پاسخی است به شعر استاد شهریار:
شهریارا جان عشقت نیست از جانت جدا
خرقه ی عشاق بودن را مکن از تن رها
او کنون از بهر حاجت رو به سویت آمده
بی وفایی نیست راه خود کنی از وی جدا؟
(ا.ع.شکیبا)
نام خدا
((آن غم کجا و این غم کجا))
به یاد معینم
اشک و اه و ماتمم از دوریت جانم معین از یک طرف
جای خالی تو را هر روز دیدن ای عزیز از یک طرف
ثلمه ای از داغ تو افتاده است بر سینه ام از یک طرف
صبر را از من ربوده عشق من از یک طرف
گشته ام من واله و شیدای این تاج سرم از یک طرف
لحظه ها را می شمارم تا بگیرم یار را اندر برم از یک طرف
ارزوی مرگ دارم تا وصال حاصل شود از یک طرف
مرگ هم دندان من را خوب شمرده ،،،می جهد از یک طرف
مانده ام من یکه و تنها با دنیای غم از دوریت از یک طرف
کس ندارم درک این معنی کند یاری کند از یک طرف
سنگ قبرت را ببینم ای گلم ناز پدر از یک طرف
عشق دیدارت زبانه می کشد اندر دلم از یک طرف
دیگران جان دارن من جان سگ از یک طرف
چون نمردم از غمت فهمیده ام از یک طرف
خاطرات ناز تو در ذهن من از یک طرف
جام زهری که مدام می نوشمش از یک طرف
هر کدام از ما به جلوت در سکوت لبخند به لب از یک طرف
زجّه ها سر می دهیم در خلوتی از عشق تو از یک طرف
هفده سال تاج بر سر داشتم از یک طرف
تاج من پنهان کرده ست ان کریم از یک طرف
بعد تو دنیا نیرزد ارزنی از یک طرف
او مسیر خود رود من می روم از یک طرف
کربلا اید چو تصویرش به ذهن از یک طرف
شرم دارم اشک ریزم بهر تو از یک طرف
به نام خدا
(به عشق معینم)
یارب از آتش مترسان تو مرا
گر چه سوزان است آن آتش سرا
آنچنان داغی دل من کاشتی
ترس ان آتش ز دل بر داشتی
تو مرا در آتشی انداختی
دوزخت را یک بهشتی ساختی
دیگرم باکی نباشد زآتشت
آنچه کردی صدهزارن آتش است
یار از آغوش من برداشتی
اتش اندر دامنم انداختی
کاش دنیایی و عقبایی نبود
کاش عشقی و خریداری نبود
چشم یعقوب نبی مو سپید
از غم یارش نمی گشتی سپید
من چه سازم ای خدای بی رغیب
یار من بردی شدم من بی حبیب
کاش یارب تو نگاری داشتی
بعد چندی ان نشان برداشتی
باز این دنیا چنین نظمی بداشت
یا که بر سر می زدی یارم کجاست
آنچه گویم ازسر بی عقلی است
تو نگیر خرده که جایش خالی است
جای خالیش دلم آتش زده
خون بگرید بنده ی ماتم زده
هر چه بارت می کنم لایق نه ای
هرچه فکرت می کنم عاقل تویی
یا بکن اگه ز تقدیرت مرا
یا مکن با من چنین بازیچه ها
ان مه زیبا گرفتی نوش جان
می سپارم بر تو من ای لا مکان
در جوارت جا بده رحمان تویی
کن مرا اسوده خاطر جان تویی
جالب شد.بادو بار کلیک بر روی هر قسمت معلوم می شود این این شعر ها از کدام سایت اومدن.حاشیه از این بهتر/
با تشکر و قدر دانی از اقای شبرو و کسانی که بدون کینه و حسادت و بدور از حس نژاد پرستانه از حق با منطق و استدلال در کمال ادب و متانت که نشانگر اصالت خانوادگی ایشان است دفاع میکنند و اشخاص نا اگاهی که مغرض نیستند را از گمراهی نجات میدهند تا حق استادانی چون استاد شهریار افتخار ایران و ایرانی پایمال نشود گرچه شهریار همیشه شهریار است و هر کسی به اندازه سواد و معلوماتش از اشعار ایشان بهره مند میشود
دوست عزیز این شعر کامله یانه ؟
درد عشقش را به لعل شعر خود آمیخته است
شهریار عاشقان این ترک مشتاقان چرا
کاشکی آدم همه حافظ و مولنا بدی
شهریاران را چه شد ایران زمین ویران چرا
این چیه پس؟
سپاسگزارم از لطف بسیار شما جناب علی گرامی
سلام شعر علی ای همای رحمت ... جدا ملکوتیه به عنوان برادر کوچکتر سخن امام علی ع فرمودنگو کی می گه بگو چی می گه خطاب به همه ی مخاطبان گرامی شعر استاد شهریار جز انچه گفتم ارزش دو بار خواندن رو نداره مثلا در مورد همین شعر عشق در هر زمان غوغا به پا می کنه نه اینکه معشوق را از خود برانی که حالا چرا اومدی عشق ودیعه ی ملکوتی ست من اگر بودم خاک پایش را سرمه ی چشمانم می کردم چون مثلا استاد شهریار گفته پس وحی منزله نه عزیزان اون با همه ی بزرگی که شعری مثل علی ای همای رحمت رو می گه جای دیگه در یک حال و هوای دیگه حرف غیر معقول به زبان می اورد بقول شاعر عاشقان کشتگان معشوقند بر نیاید ز کشتگان اواز استاد جز مات و مبهوت شدن و گریستن حق نداره جمله ای به زبان جاری کنه و چون عاشق نیست این شعر زیبا و بقول عربها مزخرف یعنی ظاهری زیبا ولی دور از معرفت را به زبان می اورد البته معنی مزخرف در عربی سخن زیتا و بی محتوی را می گویند. طرفداران استاد بهتر است سخن زیبای امام علی را ملاک قرار بدهند انوقت می فهمند ممکن است گاهی اوقات از حضرت سعدی و مولانا هم سر تر باشند.خودتونو دست کم نگیرید و از دونسته های خودتو ن نمونید.اگر اینجور فکر کنید دیگه نه حافظ و سعدی جدیدی خواهیم داشت.والسلام
خیلی خوب بود ولی میشود معنی شعر را هم بنویسید
لطفا معنی شعر را هم بنویسید
دوستانی که ادعای کارشناسی می کنند و به راحتی و از روی جهل اثار استادی بزرگ مثل شهریار رو زیر سوال می برن، باید بگم مهم جا داشتن هنرمند و اثارش درون دل مخاطباشه، نه نظر بی ارزشهایی چون شما که با پایین أوردن دیگران قصد بالا کشیدن خود را دارند.
س بردیای بزرگوار
همیشه با علم به جنگ جهل و نادانی بروید که اگر طرف مخاطب شما اهل تفاهم باشد از نظرات شما استفاده کرده و همیشه ممنون شما خواهد بود شما به دل مخاطبان اشاره می کنید شاید قصد شما اکثر مردم باشد و یا چیزی شبیه این
برادر گرامی شهریار با شعر علی ای همای رحمت نشان داد که چقدر بزرگ و توانا است ولی ای دوست بزرگوار ایا مردم این اجازه را ندارند که دیگر اثارش را نقد کنند که با تیر بار انها را تهدید می کنید کلمه ی اکثریت هیچگاه در قران مورد تایید نبوده فقط خداوند در قران جرات کرده بگوید ولا غیر (اکثر مردم حیوانند بلکه از حیوان هم پست ترند ) (اکثر مردم عقل ندارند) (اکثر مردم نمی فهمند)و....
اگر در مکه رای گیری برای پیامبری می شد ابوسفیان پیامبر امت جاهل عرب بود ولی خداوند محمد ص را برگزید چون عقل کل است پس یاد بگیریم در دفاع از هر کسی دلیل عاقلانه بیاوریم شاید بهترین راه کوبیدن هر شخصی بد دفاع کردن از او باشد باز هم از شما پوزش می خواهم .استاد برای اقای رفسنجانی هم در زمان ریاست جمهوریش در تلویزیون در حضور ایشان شعر می سرود از بزرگانتان بپرسیدایا ما باید انها را باور کنیم اگر جواب مثبت است پس ماجرا می شود قسم حضرت عباس ع و دم خروس.....
من انچه شر بلاغ بود با شماگفتم
خییییلی قشنگه....ولی منو دلتنگ می کنه یاد فرصت های از دست رفته و عشقی که هیچ وقت تجربه نکردم میندازه....
حسین منزوی.در کتاب -شهریار شاعر شیدایی وشیوایی-درمقدمه ی کتاب در صفحه ی 24می نویسد شهریار زبان مادریش ترکی است و در هر حال فارسی را در مدرسه اموخته ولی با بهره گیری از عطیه ای که خداوند به او بخشیده به درجه ای از زبان اوری میرسدکه فارسی زبانانی در شعر گفتن بزبان مادریشان از او بیروی کرده و الگو و شاخص قرارش می دهندو از همان ترکان فارسی گویی است که به روایت خواجه ی بزرگوار بخشندگان عمر اند شهریار بغزل فارسیعمر دوباره بخشیده است. ملک الشعرای بهار.به راستی حق او راست که با سخنان دلکش خود دل های اشفته رانیز درمان بخشدت و هم بزشک تن و هم طبیب روان باشد.
محمد علی جمال زاده.برطبع این شاعر تبریزی که مایه ی افتخار زبان فارسی گردیده است از دل و جان افرین گفتم ....در باب قطعه ی شهریار نامدار -مولوی در خانقاه شمس -هر چه بگویم کم گفته ام و واقعا جا داردبگویم شرح شور انگیز شعر شهریار در غزل می پیچد و سیم سه تار نیمه یوشیج. بید بگویم شهریار تنها شاعری است که من در ایران دیدم.دیگران کم و بیش دست به وزن و قافیه دارنداز نظر اهنگ به دنبال شعر رفته اند و از نظر جور و سفت کردن بعضی حرف ها که قافیه ی شعر از ان جمله است.اما برای شهریار همه چیز علیحده است طبع ظریف شهریار به قدری باخته ی شعر است که بارها ...از خواندن شعرهای شهریارادم حالی راکه از علو غزل -به سبک غزلسرایی خودمان-منتظر است میبیند.همین حال را شهریار در اشعار به سبک نوین خود دارد.شهریار شعر را معنی داده است و در شعر ان شعر معنی می یابد. رازی است که ان نگار می داند چیست رنجی است که روزگار می داند چیست انی که چو غنچه در گلو خونم از اوست من می دانم و شهریار می داند چیست نیما یوشیج
منوچهر مرتضوی.نام شهریار فرزند نامدار تبریز سال هاست که از مرز های ایران گذشته ودر چهار گوشه ی گیتی هر جا که از ادب فارسی و زبان حافظ و سعدی و فردوسی سخنی می رود از لاهور و کشمیر و پیشاور و کراچی تا مدرسه السنه شرقیه ی پاریس و مکتب تتبعاتشرقی و افریقایی لندن و از فرانکفورت و توبینگن تا راهروهای دانشگاه هاروارد زبانزد پارسی شناسان است دیر زمانی است که نام شهریار با حدیث ادب معاصر ایران عنان بر عنان می رود و شعر فارسی معاصر با دیوان و اثار شهریار پیوندی استوار و نا گسستنی دارد.
باعرض سلام خدمت همه بزرگوارانی که به این شعراستادشهریارحاشیه نوشتند.وعرض ادب واحترام ویژه محضراستادگرانقدروگرانسنگ جناب آقای شبرو...ملت ایران افتخارمیکنندبه عالمان وادبایی مثل شما.چقدرسنجیده,علمی ومنطقی جواب ادیب معابهارادادید.مرحبا وحفظکم الله.....
در تعجب هستم از کسانی که خود را استاد قلمداد میکنند استادوار می نویسند ولی اینگونه در پوستین یک استاد می افتند! زمانی که قران کریم بر حضرت محمد ص وحی شد یهودیان و مسیحیان گفتند که این همان تورات و انجیل است و حضرت محمد ص تقلید کار است. دلیل اصلی بر این عناد ورزی آنها این بود که چرا حضرت محمد از قوم یهود یا نصارا نبود، چیزی که به خاطر آن قوم یهود از سرزمین خود کوچ کرد و به مکه آمد تا پیغمبری از میان آنها ختم نبوت و منجی باشد. مشکل برخی غیر فارس بودن این شاعر است! شکی در این نیست که حافظ شاعری بلند مرتبه است ولی پایین آوردن سطح شعر شهریار نمیتواند حافظ را بالا ببرد یا نویسندگان مغرض را!!! هر گلی بویی دارد منحصر به فرد، عسل هر گلی هم باز شیرینی منحصر به فرد دارد. شیرینی شعر شهریار متفاوت از شیرینی شعر حافظ است، شهریار شاعری افتاده بوده و حافظ را استاد خود میدانسته، ولی خوش آن استادی که شاگردش بهتر از خودش باشد. اینکه شهریار در شعری از قومیت های مختلف دفاع کرده و بر شوونیزم پارسی تاخته نمیتواند دلیلی بر ناسیونالیسم بودن او داشته باشد. همگان آگاهند که نژادپرستانه ترین شعرها را فردوسی سروده. لذا خواهشمند است با تاختن بر شهریار در صدد بالا بردن خودتان نباشید، اگر توانایی آن را دارید غزلی بسرایید که به تمام زبانهای زنده دنیا ترجمه شود همچون حیدربابای شهریار.
اگرنه زبان دشمنی بر کام گیرید و از شیرینی غزلهای شهریار لذت ببرید
شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق // بخدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی
ﻋﺠﻴﺒﻪ,, ﻛﺴﻲ اﺯ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ی ﮔﻼ ﻳﺎﺩﻱ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ,,ﻣﻦ اﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺯﻳﺒﺎ ﺭا ﺑﺎ ﻗﻃﻌﻪ ی 210B ﮔﻠﻬﺎ ﻛﺸﻒ ﻛﺮﺩﻡ,,,ﺑﻪ ﺑﻪ,,ﭼﻪ ﺷﻌﺮﻱ,,ﭼﻪ ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ اﻱ,,ﭼﻪ اﺟﺮاﻳﻲ, ,ﭼﻪ ﺧﻮاﻧﻨﺪﮔﻲ اﻱ اﺯ اﺳﺘﺎﺩ ﺑﻨﺎﻥ,,ﺑﻪ ﺑﻪ ﺑﻪ!!!
هر چه خواستم چیزی ننویسم نشد: درود و سلام خداوند بر کسانی باد که بی غرض و مرض از استادی چون شهریار شجاعانه و با عدلهٔ محکم دفاع میکنند. واقعا متاسف هستم برای کسانی که از روی جهل یا از ان بدتر از روی غرض و مرض به این مرد بزرگ تهمتها زدنند. که ایشان در مقابل اجداد آن سید جوابگو هستند. البته این که فردوسی پاکزاد را دروغگو ختاب کنیم مشکل از کسی حل نمیشود. خدمت خانم دریا عرض شود که اگر شما مدارکی دال بر این ادعا داشتید هم شرط ادب نبود که آبروی یک انسان را ببرید. آن هم کسی که در زنده نگاهداشتن این زبان نقش بزرگی را بازی کرده. چه رسد به اینکه من فکر نمیکنم چنین مدارکی موجود باشند. مثل شما با این اتهام برای دفاع از استاد شهریار مثل کسی هست که با لجن بر دیوار مینویسد "نضافت را رعایت فرمایید". وسلام
چند روز وقت صرف خواندن این همه نظرات متناقض کردم . میتوانستم به جایش به آدم های زنده خدمت کنم .
می توانستم لختی بیندیشم .
می توانستم طرحی نو دراندازم .
ولی اکنون پس از چند روز در همان نقطه اول ایستاده ام .
در مورد وقت گرانبهایمان صرفه گر باشیم .
چرا وقتی کالایی را ... تومان گرانتر بخریم متاثر میشویم .
ولی وقتی عمر ما را در ازای یک کالای توخالی از ما میگیرند حساسیتی به خرج نمیدهیم ؟؟
چرا اینهمه وقت و انرژی را صرف اثبات درستی سلیقه خود یا نادرستی سلیقه دیگری می کنیم ؟
به جایش بیایید اگر حقیقت بزرگی در یک بیت شهریار یا حافظ پیدا کردید به ما هم بگویید تا ما هم در خرمی شما سهیم شویم .
شاعر که نباید فقط احساسات لطیف و شاعرانه اش را بگوید .
از این دست حرفها در طول تاریخ بسیار گفته اند .
شاعر ، هنرمند ، باید نگاه نویی را به من نشان دهد که قبل از او کسی این نگاه را نداشته و عرضه نکرده است .
شاعر ، هنرمند ، باید چراغ امید در دل من گمگشته روشن کند .
شاعر ، هنرمند ، باید گره ای از زلف یار بگشاید .
نه اینکه گره دیگری بر گره هایش بیفزاید .
هرکه یاری ام کند گوشه ای از این جهان پهناور را بهتر بفهمم من در مقابلش سر می اندازم .
شهریار یا حافظ یا یک حاشیه نویس بی نام و نشان ...
این شعر مال خودمه نمی دونم چرا هر کار مینم وزن اشعارم درست نمیشه
باز شب شد دل قصد سحر کند
بارش چشم خستگی را بی اثر کند
می رود اب از چشمم همچون زنده رود
بعید دانم این زنده رود بر دلش اثر کند
به تمنای رویش خود به پایش انداختم
گوید نه تا صد بار دل پر شرر کند
می گریم بر گریه ام خنده مستانه کند
می خندد تا چشم صد بار دیگر تر کند
باور نمی کند اشک دیده ام ومی رود
میرود تا یک جای از دلم ابتر کند
میرود از پسش موی را افشون میکند
باد می اید تا اینکار با جای دیگر کند
رفته است پیامی نمی دهد چشم باز
هزار گریه بی ثمر بر بی خبر کند
آمد صبا گفت قصد فرستادن پیامی دارد
خونی بده تا قلمش به خون تو تر کند
خون دل در سبوئی برایش فرستادم
خدا کند که این سبو بردلش اثر کند
این اشعلر هیچ وقت کهنه نمیشوند. فراتر از زمان هستند. روحش شاد.
این اشعار همیشه تدلنشین و تازه اند فراتر از زمان هستند. روحش شاد
بادرود به روان پاک سلطان شعر پارسی استادشهریاروسلام براستاد فرزانه جناب اقای شبروکه باادله منصفانه به دفاع از حقوق شهریار شعر فارسی پرداخته و درسایه معرفت ودانش مرا در بهت وحیرت فروبرده است اگر امروز حافظ لسان الغیب در قید حیات می بودبه شاگردی چون شهریار افتخار میکرد ضمنا ار سایربزرگان ادب شناس هم خواهش میکنم که به اسطوره های ادب فارسی بی ادبی نکنند که این جفای نا
بخشودنی می باشد انهم به خداوند نظم فارسی چون فردوسی بزرگ که برای اعتلای زبان پارسی خون دلها خورده است
من همچین عشقی و تجربه کردم، روزی برای منم سوال بود این چه عشقیه، اگر عاشقش بود چرا نخواستش وقتی اومد، از بد روزگار برسرم اومد، ادم وقتی درد عشق و جفای معشوق و فراق و میکشه، یه ادم دیگه میشه، عشق هنوز هست اما اون ادم سابق نیست، الان یه عاشق دیگست، تا تجربه نکنی نمیتونی درک کنی، خیلی سخته ادم و نابود میکنه ولی دست خودت نیست
شهریارا برتو وبربیوفا یارت سلام
گرچه افتادی زپا بر باز دیدارت سلام
روفیای گرامی
اگر دوست نداری نخوان!
مگر کسی مجبورت کرده؟!
والا...
بیت آخر رو من اینجوری شنیدم:
شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر
راه مرگ است این بی مونس و تنها چرا
سلام ، لطفا معنی شعر هارو هم بگذارید مرسی
شهریار کاملا افکار واگرایی داشته وتقلید این استاد ازحافظ چیزی ازاوکم نمیکنددر جواب خانم الهام کارشناس ادبیات که گفتند دردروس دانشگاهی واحدی بنام غزلیات شهریار وجود ندارد صحیح نیست که دلیلش تقلید شهریار از حافظ بوده اگر این طور بود خود حافظ هم از سعدی وخواجوی کرمانی شدیدا تقلید میکرد .دلیلش روشن است اگر بخواهید عنوان میکنم
با سلام خدایش بیامرزد . هر بار که این شعر را می خوانم برایم تازگی و زیبایی دارد. شاعر شکر شکن شیرین سخن چه کرده با قند پارسی . دل به پرواز در آید . کاش ترکی بلد بودم و برای یکبار هم که شده حیدر بابا را به زبان خود شهریار می خواندم.
درود بر روان پاک شاعر روستا
شعر دریا ائله دیم
ترکی بیر چشمه ایسه، من اونی دریا ائله دیم
بیر سویرق معرکه نی محشر کبرا ائله دیم
بیر ایشیلتیدی سها اولدوزی تک گورسنمز
گوز یاشیلما من اونی عقد ثریا ائله دیم
امیدیم وار که بو دریا هله اقیانوس اولا
اونا ضامن بو زمینه که مهیا ائله دیم
عرفانا چاتماسا شعر و ادب ابقا اولماز
من ده عرفانه چاتیب شعریمی ابقا ائله دیم
ابدیتله یاناشدیم دوغولا حافظه تای
شیرازین شاهچراغین تبریزه اهدا ائله دیم
ترکی نین جانینی آلمیشدی حیاسیز طاغوت
من حیات آلدیم اونا، حق ایچون احیا ائله دیم
(فیض روح القدس) اولدی مددیم حافظ تک
من ده حافظ کیمی اعجاز مسیحا ائله دیم
قمه قداره لر آغزیندا دیل اولمیشدی سوگوش
من سه وینج ائتدیم اونی، خنجری خرما ائله دیم
ایندی گویلرده گوزل صفله صفا ایله گزیر
منجلابلاردا اوزن اردگی دورنا ائله دیم
باخ که(حیدر بابا)افسانه تک اولموش بیر قاف
من کیچیک بیر داغی سر منزل عنقا ائله دیم
بوردا(روشن ضمیرین)ده هنرین یاد ائده لیم
من اون دا قلمین طوطی گویا ائله دیم
نه تک ایراندا منیم ولوله سالمیش قلمیم
باخ که ترکیه ده، قافقازدا نه غوغا ائله دیم
باخ که تهراندا نه شاعرلری شیدا ائله دیم
هم(سهندیه) سهندین داغین ائتدی باش اوجا
هممن ئوز قارداشیمین حقینی ایفا ائله دیم
آجی دیللرده شیرین ترکی اولوردی حنظل
من شیرین دیللره قاتدیم اونی حلوا ائله دیم
هر نه قالمیشدی کئچنلردن اونا بال پتگی
اریدیب موملو بالین شهد مصفا ائله دیم
ترکی، واللاه، آنالار اوخشاغی، لایلای دیلی دیر
دردیمی من بو دوا ایله مداوا ائله دیم
شهریار، حیف ساووخدیر بو دگیرمان هله ده
دارتماغا یوخدی دنی، من ده مدارا ائله دیم
محمد حسین بهجت تبریزی شهریار
دلم اون لحظه ای رو میخواد که مثل داستانه خوده شهریار پیر شده باشم و معشوقم بعد از سالها بیاد بالای سرم منم این غزل رو براش بخونم و اشک چشماشو ببینم
تنها شهریار نیست .شهریار شهرش را برای معشوق گفته .اما مثلا حافظ برای یک مهشوق نگفته
بچه که بودیم بما میگفتن اگه یه موقعی گم شدید . اون بالا ستاره ایه دنباله دار دنبالشو بگیرد گم نمیشید. بزرگ که شدیم بما که رسید ونبالشو خودش برید.
خواننده شعر شهریار تا اون موقعیت گیرش نیاد قابل لمس و درک نیست و لااقل بهتر حس نمی شود . برای همین مثلا اونجا که میگه .من الینی گچپ یاشیم .سن بیر اوتز یاشیندا قز . سویله گوریم اللی یاشین نه نسبتی اوتز یاشا . مثلا زن وشوهر با اختلاف سن زیاد و یا دو دوست در این شرایط بهتر قضیه را درک میکنند . برای همین بعضی دوستان در مصادیقی اشتباه می کنند و فکر میکنند شعر استاد فقط برای موضوع خاصی است یا بوده
با سلام
ای کاش ای کاش و صد ای کاش ترکی بلد بودینو شعر حیدر بابا رو میخوندین. زاویه دیدی استاد شهریار انتخاب کرده دیوانه کننده است هر کی میخونه احساس میکنه چندین سال در روستای بهجت آباد شهریار زندگی کرده. در ارزش این شعر همین بس که محمد علی جمال زاده به خاطر این شعر زبان ترکی رو کامل یاد گرفت تا اصل شعر رو بخونه
علی رضا،
تنها شهریار نیست ، خیام و سعدی نیز به نظر ایشان
چیزی برای گفتن نداشته اند .
داستان برادر حاتم طایی را خوانده اید؟؟؟
گمنام-1
البته
باید جای خندیدن گریست واقعن.
صبر هم پیش تو اخر به خجالت افتاد
این همه صبر کنی و نرسی میمیری
شهریارا تو مگر شیوه صبری اخر؟
این همه صبر کنی و نرسی تا پیری!!!
سلام بر شام جناب اقای حمید رضا گوهری
جوابیه شما را در خصوص مطلب آقای مهدی خواندم و اشارات شما را به به این موضوع که با اساتید معظم ادبیات و صاحبان کرسی در دانشگاه ها دریافت کردم اما انچه را که معقول نشد بهره وری حضرتعالی از لفظ مهمل موشین در نوشتار شما بود .
مقصود اینکه قضاوت دیگران خاصه شعرا بسیار سخت است . شعر برای من بی سواد زمانی شعر است که یکپارچه و هدایتگر است ، سرنوشت ساز است ، نمیدانم تحلیل واژه ای از غزلی در سنجه نانو به چه منظور است ، اگر برای ارزش یابی هجا ها است یا اینکه شاعر هنگام سرودن شعر زاویه چپ دو لب خود را با زوایه راست دو لب متقارن نگرفته و الخ که در ره ترکستان نیستیم در آسمان ترکستان سیر می کنیم ، نوشتید حاشیه نویسان همه جوانند و عشقشان مجاز دریافتم علم غیب هم دارید ، نوشتید سریال شهریار سریالی آبکی است ، قبول بفرمایید صحیح این مقوله کدام است تا بهره مند شویم . خلاصه کلام آب کم جوی تشنگی آور به دست
این متن دقیقا بیانگر سرنوشت من است چه روزها و شبهایی را به حسرت دیدار کسی گذراندم هر آنچه لازم بود گفتم ولی جوالی نشنیدم حالا که همه چیز تمام شده او مرا صدا می زند. حالا چرا.؟! بیست سال انتظار به یاد تو گذشت تا گوشه چشمی به من داشته باشی و حالا که همه چیز تمام شده مرا صدا می زنی که پای رفتن ندارم،
من این شعر رو برای سنگ قبرم انتخاب کردم و تمام حرف من به معشوقمه ..آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا....
دوست عزیزی داستان زندگی استاد شهریار رو برای من تعریف کرد و در آخر هم این شعر بسیار زیبارو خوند و باعث شد من بخوام دنبالش بگردم.
خیلی اتفاقی به نظرات بقیه عزیزان برخورد کردم و مشغول خوندن شدم !
بارها دیدم نوشتن که اینها به تقلید از حافظ بوده و رشته دانشگاهی به اسم غزلیات شهریار نیست و خلاصه این چیزا .
خوب من یه نوجوون بیشتر نیستم و تخصصی هم ندارم ولی نظر من اینه:
شاید از حافظ تقلید میکرده ! ولی کی اهمیت میده؟! مهم شعرشه مهم اینه که به دل میشینه ، مهم اون حس خوبِ اون شورِ عشق و اون بیمِ نا امیدی شعر مهمه ، نه این چیزا !
درسته از نظر تخصصی حرف عزیزان دیگه صحیحه ولی قلبِ یک انسان به تقلید کردن اهمیتی نمیده !
و در آخر ، آرزوی سلامتی برای همه!
فقط باید از نامهربان ها شکایت کرد واشک ریخت من که هربار میخوانم اشکام جاری میشه از بی موروتی بشر در مقابل بشر .
دورد بر ایشان، آنچه از دل برآید بر دل نشیند.
میتونم بگم بهترین غزل های زندگیم هست غزلی از جنس ایرانی و شور عاشقی بی نظیر است.
اگر شاعران بزرگ چون حافظ و سعدی و .. رو یک خوانواده در نظر بگیریم, به نظرم شهریار آخرین عضو آن خانواده بود که با شعر هایش جان کلام را عنوان و حجت را بر ادبیات ایران تمام کرده.
بیت هشتم این غزل را (آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ) با بیت زیر از حزین مقایسه کنید :
پاشد چنین اگر فلک احباب را زهم نبود عجب که عقد ثریّا به هم خورد
این غزل داستان حقیقی زندگی من هست.هر بار که خوندمش امکان نداشته اشکم به یاد نامردی روزگار و رفتن یار جاری نشه...آخ که چه کشیدم در این دنیای نامرد
به تظر من این شعر با این سخن ارتیاط داره : آن چیز که از دل براید بر دل نشیند .
معلوم است استاد شهریار این غزل را از دل سروده است که هر کسی میخونتش حس و حال عاشقارو میگیره.
درودها
این شعر استاد شهریار در عین سادگی و در حالی که دارای چندان تکنیک و آرایه ی ادبی جزو معدود شعرهای تاثیرگذار می باشد
یعنی این شعر به شدت در مخاطب نفوذ کرده و ورد زبان او می شود
حتی افرادی که علقه ی چندانی با شعر ندارند هم دو سه بیت این غزل فراگیر را ازبر بوده و با خود زمزمه می کنند
البته باید توجه داشت این غزل سروده ی شاعری است که شاهکارهایی همچون حیدربابا و خان ننه را دارد
درودها
این شعر استاد شهریار در عین سادگی و در حالی که دارای چندان تکنیک و آرایه ی ادبی نمی باشد جزو معدود شعرهای تاثیرگذار به شمار می آید
یعنی این شعر به شدت در مخاطب نفوذ کرده و ورد زبان او می شود
حتی افرادی که علقه ی چندانی با شعر ندارند هم دو سه بیت این غزل فراگیر را ازبر بوده و با خود زمزمه می کنند
البته باید توجه داشت این غزل سروده ی شاعری است که شاهکارهایی همچون حیدربابا و خان ننه را دارد
درود ، تنها شاعری در ایران که در پیش معشوق ناله و زاری نمیکرده و همواره موقعیت خود را به عنوان شاعری بزرگ در نظر داشته و فراموش نمیکرده خواجه حافظ شیرازی است که گویا در قرن بیست و یکم زندگی میکند و
نه در قرن هشتم هجری و عشق برای او همواره توام با نوشیدن می است و لذت بردن از زندگی و معشوق او همواره سوم شخص است و نه دوم شخص ، به عنوان مثال " اگر آن ترک شیرازی و یا طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف و یا زلف آشفته و خوی کرده و بسیاری غزلیات دیگر و به همین دلیل غزلیات خواجه حافظ گذشته از عشق سرشار از بسیاری مفاهیم متنوع است و ما بیشر با فلسوفی طرف هستیم و نه صرفا یک شاعر
شعر بسیار زیابییه مخصوصا موقعی که مرحوم شیدا با گروهشون اونو بازخوانی کرده اند
شهریار از نظر من بزرگترین شاعر ایران این غزلش هم از همه عالیتر بوووووووود افتخار میکنم تبریزیم و شهریار هم هموطنم بوده
فکر نکنم بزرگترین باشه !این یعنی از همه بزرگتر !ولی بزرگ هست ...
درود به شهریار
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
بیت عجیبی ست !
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
می بسازم جملگی هفت آسمان را شهر یار..
ایا این دو ستر از این شعر نیست؟
کجا بودی که سرمست و شاداب امدی
شب چه میکردی که با چشمان پر خواب امدی
منم عاشق شدم ولی بدلیل مریضی کلیه که داشتم به خودم اجازه ندادم به خواستگاریش برم و اون هیچ وقت نفهمید چرا. مثل استاد اونو تو روئیاهام همراه با خودم میدیدم. یه بار کتابشو به من دادند که معنی درس ها رو براش بنویسم و من با دیدن دست خطش عشقم شعله ور شد. بعد ها براش نوشتم. صلا امد ای یاران که خسرو باز می اید... برای دیدن شیرین به ترکی تاز می آید....ولی اهی بیامد از دل افسرده فرهاد که ای شیرین صدای عشق تو از تیشه فرهاد می آید. میدونم که این شعر نیست ولی از دل من بود. اون زمان این شعر استاد اتش به جان هر عاشقی میزد یادش به خیر چه زود دیر می شود.
از فردوسی خوشم میاد که با اینکه هزار ساله فوت شده
هنوز بعضیا از حسادتش دارن میترکن خخخخخخخ
الان میفهمم سلطان محمود غزنوی چه مرگش شد وقتی شاهنامه رو دید
تا کور شود هر آنکه نتواند دید
فردوسی عاشقتم یه دونه ای
ب جرات میگم 99%از افراد معنی شعر رو فقط ب عشق شهریار و یک خانوم برداشت کردند ک همگی اشتباه برداشت کردند
باسلام.
خواستم بگم که من دانایی زیادی نسبت به شعر ندارم ولی خیلی اشعار رو دوست دارم و میخونم
خواستم بپرسم چرا توی این شعر شاعر میگه با بخت خواب آلود من؟
مگه چشم خواب آلود من نیست؟
برای دوستانی که اتنقادات بی انصافانه ای در مورد استاد شهریار کرده اند باید بگویم شهریار و هوشنگ ابتهاج بزرگترین غزلسرایان معاصر ما هستند. البته با چشک پوشی ار قصاید و مثنوی ها و رباعی و دوبیتی ها. ممنونم
با عرض معذرت منظور چشم پوشی بود که اشتباه تایپی پیش آمد
من واقعا استاد شهریار و این غزل فوق العاده تاثیر گذارشونو دوست دارم و هر بار گه میخونم یه حس فوق العاده بهم دست میده و احساس آرامش میکنم با اینکه یک شیرینی تلخی داره بعد از اون همه فراق و میگه آمدی جانم به قربانت ولی....... درود بر شهریار
یعنی اصلا این شعر دیوانه کننده است یعنی جزء ده شعر برتر ادبیات فارسی است خدایا هرچه بگم کمه واقعا این شعر را یک عاشق می فهمد
کل لذت عشق به نرسیدن عاشق به معشوقه
اگر قرار بود بهم برسن نه لیلی بود نه مجنونی
نه شیرینی بودو نه فرهادی
نه لاله ای بودو نه شهریاری و نه این غزل زیبا
تنها ترانه ای که در عمرم از این شعر شنیده ام، ترانه "سوگ سهراب" به آهنگسازی فردین خلعتبری و خوانندگی علی خلج بوده و متاسفانه هیچوقت نه از تلویزیون و نه از رادیو پخش نشده حتی همان سال انتشار که 1378 بود! اجرای ارکستراسیون عالیست و آهنگسازی خوبی انجام شده است. نام آلبوم هم نازنین است.
شهریارا تو خودت حافظ دوران بودی
شعر تو تا به ابد ورد زبان خ اهد ماند
ابراهیم# باقری
با سلام
و این است عاقبت ملتی که از شاعرانشان توقع ایدئولوژی و بکار بردن آن و ساختن افسانه دارند و گمانشان اینست که یگانه هستند.
افسوس و درد از این همه جهل و حقارت ملتم.
به خود بنازید که متخصصید دکترید میفهمید و چه شاعران با فهمی دارید که بچه مرشد انهایید.
جامه بدرید افتخار کنید.
صد رحمت به روح پاکت شهریار. هزار بار گوش دادم و باز هم سیر نشدم.
به نام حضرت حق
چنین قطعه ای را نمیتوان با کلمات و جملات وصف کرد.تنها جمله ای که میتوان در این باره گفت این است که
تنها یک عاشق حقیق توانایی سرودن شعر عاشقانه را دارد.
باشد تا من نیز چون شهریار عاشق حقیقی باشیم
سلام دوستان ادیب و فرهیخته
عذر مرا از بابت غلط های املایی به پذیرید. من از گوشی موبایل استفاده می کنم به همین دلیل کلمات، ریز و در کادر رنگی به خوبی قابل رویت نمی باشند. انشاالله اگردوباره موهبت با شما بودن نصیبم گردد دقت بیشتری می کنم.
سلام بر دوستان ادیب وفرهیخته
لغت نامه دهخدا :
ترک شیرازی ، ترکی که در شیراز به سر برد و گویا مانند ترک خطایی از نام های محبوب است.
به نظر می آید حافظ اشاره به ترک شیرازی سعدی کرده باشد.
سعدی :
ز دست ترک خطایی کسی جفا چندین
نمی برد که من از دست ترک شیرازی
حافظ :
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هند ویش بخشم سمرقند و بخارا را
صایب تبریزی:
هر آن کس چیز می بخشد ز جان خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سرو دست و تن و پا را
شهریار :
هر آن کس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صایب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر ودست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دل هارا
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
به شعر تر گرفتهاست او
سمرقند و بخارا را
همه هستیش آن دیگر
میان آورده سودا را
به پیش شهریاران هان!
مزن لاف جوانمردی
که پیش چشمهی خورشید
چنان هیچ است هر تارا..
ن.ت
استادان ادبیات مدعی و آلوده به "بدواژگی" بخوانند؛ مگر قالب تقلیدی شعر پارسی از قالب های شعر عربی چقدر است که انتظار دارید شهریار در قرن 14 قالبی تازه بیافریند؟ مگر خود حافظ قالبی تازه آفریده؟ من جای شما ادیبان مدعی بودم به خاطر همین ضدیت نابخردانه با شهریار و شعرش، شرم می کردم نام پارس بر خود بگذارم تا چه رسد ادیب و استاد! در ضمن این گوی و این میدان؛ بروید با همان استادان شعرشناس خود در دانشگاه ها(تعدادتان البته زیاد نیست) دو بیت از حافظ تقلید کنید که در حد یک مصرع شهریار باشد. شعر، اولش سخنی است که از دل برآید نه قالب و قافیه.
بحث های کارشناسانه سراسر مغرضانه خود را هم بین این همه احساس پاک جوانان به صورت زهر هلاهل پخش نکنید. این را هم بدانید عمر دیدگاه های پرتو پلای شما، کوتاه است و ماندگاری شاعری چون شهریار، جاودانه. در ضمن همان بهتر که در دانشگاه هایی که شما و امثال شما تدریس می کنید واحدی به نام غزلیات شهریار نباشد و بگذارید این واحد بدون ادیبانی چون شما بین خود مردم تدریس شود.
عالی واقعا عالی من عاشق هنرمندی مثل آقای شهریار هستم
کسی میدونه که مخاطب این شعر استاد شهریار کی هست؟منظورش یک شخص آدم بوده یا عزرائیل بوده؟
من همیشه از آفریدگار خودم خواسته ام که مثل شهریار بزرگ من را عاشق پاک خودش کنه اما هیچوقت مثل معشوقه شهریار بی توجهی نکنه که اگر اینکار بشه هیچ و پوچ می شم . بهر حال غزلی است که از د ل برخاسته و لاجرم بر دل نشیند
بقول حضرت حافظ:
شعر حافظ همه بیت الغزل معرفتست
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
که این در مورد جناب شهریار هم صادق است
دوستان کسی معنی بیت "آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند در شگفتم من نمیپاشد زهم دنیا چرا" رو میدونه... ؟
جز بهترین شعراییه که تابهحال شنیدم.....
سلام.ببخشید یک سوال.
این شعر استاد شهریار درمورد عشق (عشق اولش در جوانی)هست یا درمورد امام زمانه؟
بسیار زیباست ولی من متوجه نمی شم وقتی این شعر در کتاب ادبیات نیست چرا دانش اموزان باید ان را حفظ کنند
واقعا ناراحت کننده ست.....
مصرع آخر رو من یه جایی این جوری دیدم
راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا
میشه بگید کدوم درسته؟
احسنت.بسیار زیبا و حرف دل خیلی ها.الهش بیامرزاد
دکلمه شعر فوق با صدای زیبای اردشیر رستمی در ویدئوی یوتیوب زیر:
با عرض و سلام و ادب بخدمت همگی فرهیختگان و عزیزان بزرگوار علاقه مند به شعر و ادب پارسی.
بنده در مورد این غزل استاد شهریار این ماجرا جال رو شنیدم که البته بعد از جست و جو فراوان صحت ماجرا برای بنده مشخص نشد، الا ای حال چون برای اینجانب جالب بود بنا رو بر صدق گفتار راوی میذارم که با یک واسطه این ماجرا رو از خود استاد شنیدند و در اینجا برای بزرگواران بازگو میکنم (به نقل قریب به مضمون از کاربر محترم جناب محمد ذیل غزل ای پریچهره که آهنگ کلیسا داری در سایت گنجور):
این شعر مخاطب خاص داره، یک دختر مسیحی که وقتی شهریار در حال تحصیلات دانشگاهی بوده همدانشگاهی استاد بوده. ولی بخاطر تفاوت اعتقادات و دین ایشون و شهریار و عدم موافقت پدردختر بهم نرسیدن. این شعر در نامه های دختر مسیحی که از شهریار دریافت کرده موجود بوده.
وقتی بعد از ترک تحصیل دانشگاه شهریار مریض میشه و گوشه بیمارستان بستری میشه دختر بصورت اتفاقی متوجه وخامت حال عاشق قدیمی میشه و به شهریار در بیمارستان سر میزنه و استاد فالبداهه این غزل معروف رو براش می سرایند
((آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا )) این غزل شهریار رو هم مطالعه بفرماپین تا متوجه اصل داستان بشین.
متاسفانه بخاطر هر چه که اسمش رو بزاریم این قسمتهای زیبای قصه گم شده ولی بنده هم در دوران تحصیلات دانشگاهی در سی سال قبل این داستان رو از استاد ادبیاتم که محضر استاد شهریار هم رسیده بودند شخصاْ فهمیدم و شنیدم
امیدوارم تونسته باشم پاسخ سوال شما رو در حد بضاعت خودم داده باشم
با سلام و خسته نباشید!
این غزل شادروان استاد شهریار در افغانستان به حدی علاقمند دارد که همان قدر که در ایران دارد.
صادق فطرت ناشناس و احمد ولی، دو تن از غزلخوان های معروف کشور ما این غزل استاد را در آهنگ های جداگانه ای سروده اند.
با احترام
حفیظ از افغانستان
دکلمه ی شعر فوق با صدای زیبای اردشیر رستمی در ویدیوی یوتیوب زیر:
سلام وقت بخیر
امکانش هست سبک نوشتاری این شعر را به من بگویید ؟
و اینکه برای چه سده ای است
بنام خداوندگار:
جوابیّهٔ «حالا چرا؟»ی استادشهریارِ فقید؛
از: #حبیب_زنجانی، حسنلو.
#حالا_چرا؟
1
آمـــــدم، جــانــم بـقــربــانـت، نـگــو حـالا چــرا؟
گـو کـه نـگْـرفـتـی سُـراغـم را تـو تـا حـالا چــرا؟
2
نـوشدارو، درد و درمان، خـود تو بـودی، نـآمـدی،
حـالیـا بَـس کُـن؛ گِـلِـهْ، امّــا، اگـر، حـالا، چـرا، ...
3
آمــدم بـا طعـنه تحقیـرم کُـنـی؟، کُـن، پَس دِگـر،
اَنْــگِ غفـلـت نـابِــحـقَّــم مـی زنــی والا چـــــرا؟
4
بـا چـنیـن اقـبـالِ خـود، کـردی پشیمـان زآمـدن،
مـن نـمــی دانــم نگــاهـت دائـــم از بــالا چــرا؟
5
گنــدمِ رِی رفـت، هـم خـرمـای بغــداد از کَـفَــم،
هـم جـوانی، زندگـانی، نیـست یــادْ از مـا چـرا؟
6
آشیان گُـم کرده مرغی را مَلامت کِی رَواسـت؟،
بَر تَـغـافُل خُفـتـه، !! غـوغـا می کُنی برپـا چـرا؟
7
در فـراقت دَمـبِـدم جـان دادم امّا بستـه لــب، !!
خامُشی شرطست؟ عجب،! دانی که خود لالا، چرا؟،...
8
مـن چُــنـــان آلالــه در گُــلــدانِ پـشـتِ پنــجـــره،
غــرق حسـرت، پُـرسـم این تقدیرم از دارا، چــرا؟، ...
9
زورقــی بــی بــادبــــان، آمــاجِ امـــواجِ بـــــلا،
رویِ گِــردابــم، نمــی بَلــعـــد مـرا دریــا چــرا؟
10
خـنـده بس در گـریـه دارد حـالِ رِقَّـت بـارِ مـن،
بـارالٰـهــا یـک مـرا تنـگ آمــد ایـن دنـیـا چـــرا؟
11
مـی روم بـاشـد، ولی گریـان و نـالان مـی روم،
چرخِ گردون، این ستم بر چون منی عُلیا چـرا؟
12
اَلْاَسَفْ، دردا، گمــان کــردم حـبیبــم، عـاشقـی،
با چنین بی حُرمَتـی، من زنـده اَم حـالا چــرا؟.
«حبیب زنجانی»، حسنلو.
#habib_zanjani_hasanloo.
#شهریار#حالا_چرا#خرما_بغداد#ری#گندم#ناکامی#حبیب_زنجانی#نوشدارو
سلام در مورد مصرع آخر من تو یکی از صوت های استاد شهریار شنیدم که میگه
شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر
راه مرگ است این یکی بی مونس و تنها چرا