گنجور

غزل شمارهٔ ۸۷ - دیگجوش

اگرچه رند و خراب و گدای خانه به دوشم
گدائی در عشقت به سلطنت نفروشم
اگرچه چهره به پشت هزار پرده بپوشی
توئی که چشمه نوشی من از تو چشم نپوشم
چو دیگجوش فقیران بر آتشم من و جمعی
گرسنه غم عشقند و عاشقند به جوشم
خراش سینه مگو، سیم ساز عاشق زخمی
که سینه‌ها بخراشد به زخمه‌های خروشم
به نیش ناوک مژگان بسازمش به امیدی
که لعل لب بچشاند مذاق چشمهٔ نوشم
فلک خمیده نگاهش به من که با تن چون دوک
چگونه بار امانت نشانده اند به دوشم
نه شمعی و نه چراغی در این سراچهٔ چشمم
نه پیکی و نه پیامی بر این دریچهٔ گوشم
کشیده کار به جایی که نام دیو، سلیمان
گرم نه دست به خاتم، چه سود از اینکه بکوشم
چرا سبوکش دُردی‌کشان عشق نباشم
مگر نه رندِ خرابات پیرِ باده‌فروشم
چنان به خمر و خمار تو خوابناکم و مدهوش
که مشکل آورد آشوب رستخیز به هوشم
صلای عشق به گوشم سروش داده به طفلی
هنوز گوش به فرمان آن صلای سروشم
تو شهریار بیان از سکوت نیم شب آموز
گمان مبر که گرم لب تکان نخورد خموشم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگرچه رند و خراب و گدای خانه به دوشم
گدائی در عشقت به سلطنت نفروشم
هوش مصنوعی: با اینکه من انسانی آواره و گدا هستم، اما به خاطر عشق تو حاضر نیستم این وضعیت را به مقام و ثروت تبدیل کنم.
اگرچه چهره به پشت هزار پرده بپوشی
توئی که چشمه نوشی من از تو چشم نپوشم
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که چهره‌ات را با پرده‌های مختلف بپوشانی، در نهایت تو همان کسی هستی که روح و خاطر من را تسخیر کرده‌اید و من هرگز از تو روی برنمی‌گردانم.
چو دیگجوش فقیران بر آتشم من و جمعی
گرسنه غم عشقند و عاشقند به جوشم
هوش مصنوعی: من به مانند دیگی هستم که بر آتش می‌جوشد و این در حالی است که من و جمعی از گرسنگان در حسرت عشق هستیم و عاشقانه به انتظار می‌گذرانیم.
خراش سینه مگو، سیم ساز عاشق زخمی
که سینه‌ها بخراشد به زخمه‌های خروشم
هوش مصنوعی: نگو که سینه‌ام آسیب دیده است، چرا که ساز عاشقی هستم که با نواهای پرخشدم، سینه‌ها را می‌خراشد.
به نیش ناوک مژگان بسازمش به امیدی
که لعل لب بچشاند مذاق چشمهٔ نوشم
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت چشمانش، می‌خواهم خود را به خطر بیندازم، با این امید که لبهایش طعم خوشی را به من بچشاند.
فلک خمیده نگاهش به من که با تن چون دوک
چگونه بار امانت نشانده اند به دوشم
هوش مصنوعی: نگاه آسمان به من خمیده است و من با بدنی مانند دوکی، چطور می‌توانم این بار سنگین مسئولیت را بر دوش بگذارم؟
نه شمعی و نه چراغی در این سراچهٔ چشمم
نه پیکی و نه پیامی بر این دریچهٔ گوشم
هوش مصنوعی: در این خانهٔ چشم من نه نوری هست و نه روشنایی، و در این گوش من هم نه پیامی می‌آید و نه خبری وجود دارد.
کشیده کار به جایی که نام دیو، سلیمان
گرم نه دست به خاتم، چه سود از اینکه بکوشم
هوش مصنوعی: کار به جایی رسیده که نام دیو و سلیمان دیگر هیچ کمکی نمی‌کند. اگر دست به خاتم بزنم (که نماد قدرت و حکمت است)، چه فایده‌ای خواهد داشت که در این شرایط تلاش کنم؟
چرا سبوکش دُردی‌کشان عشق نباشم
مگر نه رندِ خرابات پیرِ باده‌فروشم
هوش مصنوعی: چرا نباید عاشق carefree زندگی کنم، در حالی که من یک رند هستم و از عطر و لذت‌های شراب لذت می‌برم؟
چنان به خمر و خمار تو خوابناکم و مدهوش
که مشکل آورد آشوب رستخیز به هوشم
هوش مصنوعی: من آنقدر تحت تاثیر شراب و حالت مستی تو هستم که حتی روز قیامت هم نمی‌تواند مرا به هوش آورد.
صلای عشق به گوشم سروش داده به طفلی
هنوز گوش به فرمان آن صلای سروشم
هوش مصنوعی: صدای عشق به من رسیده و مانند یک پیام‌آور به من خبر داده که هنوز هم به دل نوزادانه‌ام گوش می‌دهم و از آن پیام پیروی می‌کنم.
تو شهریار بیان از سکوت نیم شب آموز
گمان مبر که گرم لب تکان نخورد خموشم
هوش مصنوعی: تو یعنی کسی که در فن بیان و سخنوری مهارت داری، از سکوت و آرامش شب‌ها بیاموز. فکر نکن که چون لب‌هایم حرکت نمی‌کند، در سکوت هستم و چیزی نمی‌گویم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۷ - دیگجوش به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1391/02/10 14:05
ارژنگ

در یک فایلی که من از استاد شهریار دارم این شعر به صورت زیر خوانده میشود
اگر چه رند خراب و گدای خانه به دوشم
گدائی در جانان به سلطنت نفروشم
چو دیگجوش فقیران بر آتشم من و جمعی
گرسنه غم عشقند و عاشقند به جوشم
بریشم طرب چنگ آسمانم و چون چنگ
به دخمه ای که خراب شد رگم چرا نفروشم
فلک دوتا شده بیند که من بدین تن لاغر
چگونه بار امانت نهاده اند به دوشم
چگونه پند نیوشم به گوش هوش که خود عشق
نهاده پنبه به حکمت به گوش پند نیوشم
اگر جمال تو باشد به جسم و جان هه چشمند
وگر پیام تو آید به جان و دل همه گوشند
سزد که ناز فروشم به عالم از سر مستی
که مست باده عشق و خمار و باده فروشم
اگر جهان همه نیش است غم نمی خورم اما
به شرط آن که رسد شکّری از آن لب نوشم
شبی که هوش دلم زد سروش عرش،صلایی
هنوز گوش به زنگ همان صلای سروشم
تو شهریار بیان از سکوت نیم شب آموز
گمان مبر که گرم لب تکان نخورد خموشم

1401/04/11 13:07
محمدحسین ناجی

این بیت:

بریشم طرب چنگ آسمانم و چون چنگ
به دخمه ای که خراب شد رگم چرا نفروشم 

در اصل اینگونه است:

بریشم طرب چنگ آسمانم و چون چنگ
به زخمه ای که خراشد رگم، چرا نخروشم

و این مصراع

شبی که هوش دلم زد سروش عرش،صلایی


شبی به هوش دلم زد...

1402/06/19 11:09
Araz Arsalan

فلک دوتا شده بیند که من بدین تن لاغر
چگونه بار امانت نهاده اند به دوشم

در فایل صوتی بنام "شهریار سخن"، خود استاد شهریار این غزل رو به درخواست هوشنگ ابتهاج میدن به استاد شجریان و آقای شجریان این بیت رو به شکل بالا در حضور خود استاد با ساز آقای لطفی اجرا می کنند ...  لطفا در اشتراک گذاری اشعار استاد شهریار دقت کنید، ایشان که شاعر چند قرن پیش نیستند این همه اختلاف و خطا در انشای اشعارشون داشته باشیم... !