گنجور

غزل شمارهٔ ۸۶ - نگین گم شده

گلچین که آمد ای گل من در چمن نباشم
آخر نه باغبانم شرط است من نباشم
ناچار چون نهد سر بر دامن گلم خار
چاکم بود گریبان گر در کفن نباشم
عهدی که رشته آن با اشک تاب دادی
زلف تو خود بگوید من دل شکن نباشم
اکنون که شمع جمعی دودم به سر رود به
تا چشم رشک و غیرت در انجمن نباشم
بی چون تو همزبانی من در وطن غریبم
گر باید این غریبی گو در وطن نباشم
عشقم به خلوت شب با غنچه‌های وحشی‌ست
من بلبلم حریف زاغ و زغن نباشم
گیرم نگین جم بود اکنون که یاوه کردم
محتاج مهره‌بازی با اهرمن نباشم
با عشق زادم ای دل با عشق میرم ای جان
من بیش از این اسیر زندان تن نباشم
بیژن به چاه دیو و چشم منیژه گریان
گر غیرتم نجوشد پس تهمتن نباشم
بیگانه بود یار و بگرفت خوی اغیار
من نیز شهریاراجز خویشتن نباشم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گلچین که آمد ای گل من در چمن نباشم
آخر نه باغبانم شرط است من نباشم
هوش مصنوعی: وقتی که گلچین می‌آید و تو ای گل من در باغ نیستی، من هم حتماً نباید در آنجا باشم، زیرا باغبان بودن من به حضور تو بستگی دارد.
ناچار چون نهد سر بر دامن گلم خار
چاکم بود گریبان گر در کفن نباشم
هوش مصنوعی: اگر ناچار شوم که سرم را بر دامن گل بگذارم، غم و درد من مانند خارهایی است که به دلم چنگ می‌زنند، اما اگر در خاک قرار نگیرم و در کفن نباشم، این غم همچنان با من خواهد بود.
عهدی که رشته آن با اشک تاب دادی
زلف تو خود بگوید من دل شکن نباشم
هوش مصنوعی: عهدی که با اشک و حسرت به وجود آمده، خود زلف تو می‌گوید که من نمی‌توانم دل کسی را بشکنم.
اکنون که شمع جمعی دودم به سر رود به
تا چشم رشک و غیرت در انجمن نباشم
هوش مصنوعی: اکنون که وقتی شمعی برای جمعی روشن می‌شود، من هم تحت تاثیر آن قرار می‌گیرم و تنها برای این که دیگران به من حسودی نکنند یا احساس بدی نداشته باشند، در این جمع حضور ندارم.
بی چون تو همزبانی من در وطن غریبم
گر باید این غریبی گو در وطن نباشم
هوش مصنوعی: بدون تو که همزبان من هستی، در دیار غریبه‌ام. اگر این غریبی لازم است، پس بهتر است اصلاً در وطن نباشم.
عشقم به خلوت شب با غنچه‌های وحشی‌ست
من بلبلم حریف زاغ و زغن نباشم
هوش مصنوعی: عشق من به آرامش شب و زیبایی‌های طبیعی است و من مانند بلبل، در دل شب قادر نیستم با زاغ و زغن رقابت کنم.
گیرم نگین جم بود اکنون که یاوه کردم
محتاج مهره‌بازی با اهرمن نباشم
هوش مصنوعی: فرض کن که من خودم نگین جمشید را داشتم، اما حالا که به کارهای اشتباهی مشغول شده‌ام، دیگر نیازی ندارم که در بازی شوم با نیروی شر.
با عشق زادم ای دل با عشق میرم ای جان
من بیش از این اسیر زندان تن نباشم
هوش مصنوعی: با عشق به دنیا آمدم و با عشق از این دنیا می‌روم. دیگر نمی‌خواهم بیشتر از این در قفس بدنم گرفتار بمانم.
بیژن به چاه دیو و چشم منیژه گریان
گر غیرتم نجوشد پس تهمتن نباشم
هوش مصنوعی: بیژن به چاه دیو افتاده و منیژه نیز در حال گریه است. اگر غیرتم تحریک نشود و احساس نکنم، دیگر من تهمتن نیستم.
بیگانه بود یار و بگرفت خوی اغیار
من نیز شهریاراجز خویشتن نباشم
هوش مصنوعی: یار من غریبه بود و رفت تا به خودی اغیاری؛ من نیز ای پادشاه، جز خودم هیچ کس نیستم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۶ - نگین گم شده به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1394/03/08 07:06
بابک هاشمی

در مصرع دوم بیت اول این غزل زیبا کلمه {به} بجای {نه} صحیح تر می باشد :
آخر به باغبانم شرط است من نباشم



ک

1394/09/29 19:11
محبوبه

الحق در عشق تتهمتن بوذو واقعا عاشق معاصر استت یا بهتر یکوییم مجنون معاصر استت

1395/09/19 13:12
Metis

در بیت دوم همان کلمه "نه" صحیح است0
اخر نه باغبانم= به کنایه میگوید انگار نه انگار که باغبانم و این گل را من پرودم0 آنگاه دیگری (رقیب) در غیاب من گلم را میچیند0