گنجور

غزل شمارهٔ ۷۶ - زندان زندگی

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم
در آستان مرگ که زندان زندگیست
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم
طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست
چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم
خود مدعی که نمرهٔ انصاف اوست صفر
در امتحان صبر دهد نمره بیستم
گر آسمان وظیفهٔ شاعر نمی‌دهد
گو نام هم به خفیه بلیسد ز لیستم
سرباز مفت این همه درجا نمی‌زند
سرهنگ گو ببخش به فرمانِ ایستم
گوهرشناس نیست در این شهر شهریار
من در صف خزف چه بگویم که چیستم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم
هوش مصنوعی: هنگامی که هستم، نمی‌دانی کیستم، اما روزی خواهد آمد که به سراغ من خواهی آمد و متوجه خواهی شد که من دیگر نیستم.
در آستان مرگ که زندان زندگیست
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
هوش مصنوعی: در آستانه مرگ، که زندگی را به نوعی زندان تشبیه کرده، نمی‌توان به خود اتهام زد که چرا زندگی کرده‌ام.
پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم
هوش مصنوعی: آشکار است که اشک‌های من مانند گلاب است. من مثل گل یک روز لبخند زدم، اما برای سال‌ها گریستم.
طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست
چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم
هوش مصنوعی: بیست سال از عمرم گذشت و انگار که دو برابر آن گذشته است، چرا که در این مدت بخت و روزگار خوبی نداشتم و این دو دهه چه فایده‌ای برایم نداشت.
خود مدعی که نمرهٔ انصاف اوست صفر
در امتحان صبر دهد نمره بیستم
هوش مصنوعی: شخصی که در قضاوت خود ادعای انصاف دارد، اما در آزمایش صبر نمره‌ی صفر می‌گیرد، در واقع باید در این امتحان نمره‌ی بالایی را انتظار داشته باشد.
گر آسمان وظیفهٔ شاعر نمی‌دهد
گو نام هم به خفیه بلیسد ز لیستم
هوش مصنوعی: اگر آسمان به شاعر وظیفه‌ای نمی‌دهد، لااقل نام مرا در خفا در لیست خود بگنجاند.
سرباز مفت این همه درجا نمی‌زند
سرهنگ گو ببخش به فرمانِ ایستم
هوش مصنوعی: سرباز بی‌هدف و بدون دلیل پیش نمی‌رود، سرهنگ، بگو ببخشید که طبق فرمان ایستاده‌ام.
گوهرشناس نیست در این شهر شهریار
من در صف خزف چه بگویم که چیستم
هوش مصنوعی: در این شهر کسی نیست که ارزش من را بشناسد، و من در میان مردم بی‌ارزش چه بگویم درباره خودم؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۶ - زندان زندگی به خوانش نوح منوری
غزل شمارهٔ ۷۶ - زندان زندگی به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1389/11/29 16:01
همدرد شهریار

با عرض سلام و خسته نباشید
نمیدانم چرا بعد از بیت چهارم سه بیت افتاده است!!!!
بعد از بیت چهارم:
خود مدعی که نمره ی انصاف اوست صفر
در امتحان صبر دهد نمره بیستم
گر آسمان وظیفه ی شاعر نمیدهد
گو نام هم بخیفه بلید نیستم
سرباز مفت اینهمه درجا نمیزند
سرهنگ گو ببخش بفرمان ایستم
با تشکر

1392/10/26 13:12
سیر

باسلام
این شعر را شهریار در مورد امام حسن نوشته که غزل در مورد دو رویی دوستان هست.باتشکر

1392/10/31 11:12
جواد انصاری

این ابیات نیز ظاهرا مربوط به سروده شهریار است:
گاهی به کوه و گاه به صحرا گریستم
هرجا که گفت مهر تو آنجا گریستم
توفان نوح زنده شد از اشک چشم من
با اینکه از غمت به مدارا گریستم
یارب چه چشمه ای است محبت که من از آن
یک قطره ای چشیدم ودریا گریستم
با تشکر - انصاری

1392/10/08 19:01

سلام
متشکرم از سایت زیبایتان
مقداری از اشعار استاد شهریار در این گنجور درج نشده که اتفاقا اشعار بسیار زیبایی هم درآن بین وجود دارد
2نمونه
دلی شکسته وچنگی گسسته گیسویم
و
نوای نای عراقی
و... اشعاری چند که بسیارهم معروفند

1393/10/22 13:12
سورنا

سلام. همدرد شهریار به نکته هوبی اشاره کرد بعد از بیت چهارم اون دو سه بیت جا افتاده. لازم به ذکر که این شعر و استاد در مدینه و در قبرستان بفیع برای آقا امام خسن سرودن

1393/12/27 14:02
م.ب

بشر از مادر ایام نمیزاد ای کاش
تا عنا ن در کف تقدیر نمیداد ای کاش
این غزل بسیار زیبارو هم لطفا بگذارید رو صفحه

1394/04/21 16:07
محمد رشیدی

گوهر شناس هست در این شهر شهریار
صف خزف نوبت به گوهر نمیدهد
با تشکر :محمد رشییدی

1394/08/20 01:11
منصور فراهانی

امروز صیح توی روضه ،حاج محسن عسکری :نزد شهریار بودیم باشعرا گقنم توهم به امام حسن ... گفت اتفاقا"بهترین غزلمرا به امام حسن علیه السلام گفتم وباهم خواتدیم و به شدت وزیاد گریستیم

1399/08/18 19:11
آرش زهرالعسل

مرحوم آقای‌محسن‌عسگری که از دوستان قدیمی استادشهریار بودند نقل می‌کردن که استاد شهریار این شعر رو برای حضرت‌امام‌حسن‌مجتبی علیه‌السلام سرودن و مباهات می‌کردن که بهترین غزل‌شون رو تقدیم آن‌حضرت کردند.

1399/09/05 15:12
کاملیا

سلام و روز به خیر کاشکی حداقل درک و دریافت از این غزل را هم می گفتید

1399/11/29 14:01
رهرو

بیت اول آتش در خرمن قلب عاشقانی می اندازد که در حسرت دیدار مجدد معشوق میسوزند....

1401/06/13 13:09
Ali Zaree

عالی

1404/02/26 21:04
فرید کیومرثیان زند

 

فریدران در بندِ خویشتن افتاده است
زنجیری به دست و قفسی بر جانِ خویش

فرید کیومرثیان از شیراز